به یاد شهدای کوهستان
از شانههای برفی آناهیتا
تا بلندیهای ماووت ...
ذهنت یخ می زند گاهی...
وقتی بخشهایی از خاطرات جنگ را
میشنوی که سرمای سختیاش،
سینهات را می فشرد...!
انگار خودمان بادگیر به تن کردهایم
و شال گردن و کلاه هم بسته ایم تا
در پیچوخمهای عملیات بیتالمقدس۲ ،
با پای لرزان و در سرمای ماووت راه برویم.
خودمان را پوشاندهایم شاید که سردمان نشود
اما سرمای واقعیتهای جنگ و سختی هایش
گاهی جانسوزتر از این حرف هاست!
دندان هایمان گاهی از ترس، گاهی از فشار
و گاهی از سرمای استخوان سوز بهم میخورد
شاید خیال میکنیم اندکی از حال آن روزهایِ
رزمندگانمان را درک کرده ایم
اما... سخت در اشتباهیم!
تصور بستن جنازه و بدن یخ زده شهدا
بر روی الاغ و شکستن استخوان هایشان،
چیزی نیست که قابل درک هر ذهنی باشد!...
فکر میکنیم ایکاش دروغبود این سختیهایی
که رفت بر آن همه نوجوان و جوان!...
بر آن همه مجروح و شهید ...
و بر بدنهای زیر پا مانده...!
همچون سیدالشهداء...!
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
#بیست_پنجم_دیماه
#سالروز_عملیات_بیتالمقدس۲
#عملیات_بیت_المقدس۲
دومین عملیات لشکر ۱۰سیدالشهدا(ع)
در منطقه غرب کشور در زمستان بود
که بعضی روزهای آن دما به ۲۰ درجه
زیر صفر هم میرسید.
#سردار_حاج_علی_فضلی
فرمانده لشکر۱۰ سیدالشهداء
نفر اول از چپ /دیماه ۱۳۶۶
عملیات بیت المقدس۲
رزمندگان اسلام غرور صدام را
در سرمای ماووت شکستند..!
#دیماه_۱۳۶۶
#قهرمانان_وطن
رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا
یاد مردانی بخیر
که با رمز یازهرا (س)
گمنام رفتند ....
دی ماه ۱۳٦٦ ، مقر شهید مطهری
اعزام قهرمانان گردان مالک اشتر
لشکر۲۷حضرتمحمدرسولاللهﷺ
به منطقه #عملیات_بیتالمقدس۲
ماووت منفی ۱۵ درجه!
پن: #نماز در هر شرایطی اولوقت ادا میشد
سردار امین شریعتی فرمانده لشکر۳۱عاشورا
در جریان عملیات بیت المقدس۲
ارتفاعات الاغلو ، دیماه۱۳۶۶
رفاقت ؛
مثلِ ساختن آدم برفی است
ساختنش آسان امّا
نگه داشتنش سخت است..!
#رفاقت_ناب
#رفاقت_با_شهدا
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️نمازشب راه سعادت و نیک بختی
🎙علامه طباطبایی رحمة الله علیه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#نماز_شب
♨️احکام نماز شب
🔸فضیلت نمازهای شفع و وتر از هشت رکعت نماز دیگر بیشتر است.
اگر وقت برای ادای نماز شب تنگ باشد انسان میتواند فقط به نماز وتر اکتفا کند.
🔸وقت نماز شب از اول نیمه شب است تا طلوع صبح صادق.
افضل آن است که نماز شب به هنگام سحر خوانده شود و هنگام سحر، عبارت است از یک سوم آخر شب و هر قدر به صبح نزدیکتر باشد افضل خواهد بود.
🔸مسافر میتواند نماز شب را پیش از نیمه شب بخواند.
جوان و یا پیرمردان که میترسند خواب بمانند میتوانند نماز را پیش از نیمه شب بخوانند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🌴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
💠#داستان
⛔️#دروغ_ممنوع_حتی_درتعارفات
✍آیت الله #بروجردی درباره علامه درچه ای نقل می کند که:
«اغلب غذای ایشان به هنگام ناهار و شام، نان درچه و ماست بود که مختصری نعناء خشک هم به آن اضافه می کردند و کمتر اتفاق می افتاد که غذای پخته مثل آبگوشت داشته باشند.
🔹از جمله ویژگی های ایشان آن بود که هنگام غذا خوردن از تعارفات مرسوم خودداری می کردند.»
یک روز از ایشان سؤال کردیم که چرا در هنگام غذا خودرن تعارف نمی کنید؟
🔸پاسخ دادند: «در تمام مواقع خوف آن دارم که تعارفم #دروغ باشد و خدای ناکرده جزء #دروغگویان محسوب شوم؛
چون افرادی که هنگام غذا خوردن بر من وارد شده اند، یا می دانستم که غذا خورده اند و در این صورت تعارف کردن معنایی نداشت؛
🔹یا احتمال می دادم غذای مرا نپسندند و یا اینکه غذای موجود فقط به اندازه خودم بوده و من هم بی اندازه گرسنه بوده ام.
🔸به هر حال چون احساس می کنم در این گونه موارد تعارف بنده معنایی ندارد و شائبه #دروغ نیز به آن وارد است، از تعارف خودداری می کنم
📚کتاب قصه های خواندنی از چهره ای ماندنی
🌴🇮🇷🇮🇷🌷
🍃از بهلول پرسیدند چرا اینقدر به قبرستان رفت و آمد میکنی؟
✍او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند
حسادت نمی کنند
دروغ نمی گویند
طعنه نمیزنند
خیانت نمی کنند
قضاوت نمی کنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند
و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم... پشت سرم بد گویی نمی کنند.
🌴🌴🇮🇷🇮🇷🌴🌷
🌴
🔅#پندانه
✍ راز آرامش و فراغت از اضطراب چیست؟
🔹مردی سوار هواپیما شد. سمینارش تازه به پایان رسیده بود. او میرفت تا در سمینار بعدی شرکت کند و دیگران را بهسوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد.
🔸هواپیما از زمین برخاست. مدتی گذشت. همه به گفتوگو مشغول بودند. مرد در افکارش غوطهور بود که در جلسه بعدی چه بگوید و چگونه بر مردم تأثیر بگذارد. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد که کمربندها را ببندید.
🔹اندکی بعد، صدایی از بلندگو به گوش رسید:
لطفاً همگی در صندلیهای خود بنشینید. طوفان بزرگی در پیش است.
🔸موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همه کوشیدند ظاهر خود را آرام نشان دهند. کمی گذشت.
🔹طوفان شروع شد. صاعقه زد و نعره رعد برخاست. کمکم نگرانی از درون دلها به چهرهها راه یافت. بعضی دست به دعا برداشتند. طولی نکشید که هواپیما در طوفانی خروشان بالا و پایین میرفت. گویی هماکنون به زمین برخورد میکند و از هم متلاشی میگردد.
🔸مرد نیز نگران شد. اضطراب به جانش چنگ انداخت. از آن همه مطالب که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند. سعی کرد اضطراب را از خود دور کند امّا سودی نداشت.
🔹نگاهی به دیگران انداخت. همه آشفته بودند و نگران که آیا از این سفر جان سالم به در خواهند برد؟
🔸ناگاه نگاهش به دخترکی خردسال افتاد. آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را میخواند. آرامشی زیبا چهرهاش را در خود فروبرده بود.
🔹هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه میکرد. انگار طوفان مشتهای خود را به هواپیما میکوفت. امّا هیچکدام اینها در دخترک تأثیری نداشت. گویی در گهواره نشسته و آرام تکان میخورد و در آن آرامش بیمانند به خواندن کتابش ادامه میداد.
🔸مرد ابداً نمیتوانست باور کند. او چگونه میتوانست چنین ساکت و خاموش بماند و آرامش خویش را حفظ کند؟
🔹بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد و فرود آمد. مسافران شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا مرد میخواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند. او ماند و دخترک.
🔸مرد به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و سپس از آرامش او پرسید که چرا هیچ هراسی در دلش نبود زمانی که همه آشفته بودند؟
🔹دخترک بهسادگی جواب داد:
چون خلبان پدرم بود. او داشت مرا به خانه میبرد. اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند.
🔸گویی آب سردی بود بر بدن مرد، سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن، این است راز آرامش و فراغت از اضطراب.
🔹به خدای مهربانیها اعتماد کنیم، حتی در سهمگینترین طوفانها، و بدانیم او خلبان ماهری است.
🌴نامه حبیب
🌴🇮🇷🌷
22.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سروده بسیار شنیدنی 🌴❤️🌷 سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی 🌴🇮🇷🌷