eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی 🔰 بسم الله الرّحمن الرّحیم با تأسف و تأثر فراوان خبر درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیةالله آقای حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی را دریافت کردم. این، خسارتی برای حوزه‌ی علمیه و حوزه‌ی معارف اسلامی است. ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویائی در اظهار حق و پای با استقامتی در صراط مستقیم بودند. خدمات ایشان در تولید اندیشه‌ی دینی و نگارش کتب راه‌گشا، و در تربيت شاگردان ممتاز اثرگذار، و در حضور انقلابي در همه‌ی میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقاً و انصافاً کم‌نظیر است. پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهد بلند مدت است. اینجانب که خود سوگوار این برادر قدیمی و عزیز میباشم، به خاندان گرامی و فرزندان صالح و دیگر بازماندگان ایشان و نیز به شاگردان و ارادتمندان این معلّم بزرگ و به حوزه‌ی علمیه تسلیت عرض میکنم و علّو درجات ایشان و مغفرت و رحمت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۳ دی ماه ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علامه مصباح ره: ⭕️شاید دیگر حیاتی نباشد که در این جمع حاضر شوم، اما همین را می‌گویم؛ هرگز فراموش نکنید که .... 🔰 پ.ن: چقدر این‌ جملات با جملات شهید سلیمانی شبیه است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صداتــو بلنــد کن ... بفهــمم کــه هستی ... بلندشــو علمـــدار ... علـــم رو بلنـــد کن ... 🖤 💔
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آخرین وصیت های علامه مصباح‌یزدی در اواخر عمر پر برکتشان 🔹 به جرأت می‌گویم، در طول تاریخ اسلام، بعد از ائمه اطهار علیهم السلام کسی به جامعیت رهبر معظم انقلاب سراغ ندارم، و امتیازات ایشان بسیار چشمگیر و اعجاب‌آور است. 🔹 اگر فضائل ایشان را در یك کفه ترازو، و فضائل همه رهبران عالم را در کفه دیگر ترازو قرار دهیم، باز هم به پای رهبری نمی‌رسند. 🔹 اخلاص رهبری موجب می‌شود که خداوند توفیقات ویژه‌ای را به ایشان عنایت کند.
AUD-20210102-WA0001.opus
105.6K
ارسالی از مخاطبین عزیز. علیرضا راست پور🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏و هنگامی که عبد صالح و بنده ای از بندگان خاص خداوند در خاک آرام بگیرد ، سکوتی در زمین طنین انداز خواهد شد ، سکوتی مرگبار که در آن کافرین صدای ضربان قلب خود را خواهند شنید. خوب گوش کن آمریکا ، تیک تاک ، تیک تاک ، به ساعت صفر ‎ نزدیک میشوی.
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت_صد و هجدهم هر بار که نفس می کشیدم گویی وزنه ای سنگین را روی قفسه ی سینه ام بالا وپایین میکنند.حتی مهره های کمرم تیر می کشید.با هر نفس لخته های خون بر دهانم هجوم می آوردند.نفس نمی کشیدم;خون بالا می آوردم.قفسه ی سینه ام متورم ودردناک شده بود ووقت نفس کشیدن این درد تشدید می شد اما برای زنده ماندن چاره ای جز نفس کشیدن نداشتم. سر انجام بعد از به در کوبیدن های بسیار,من مشتری همیشگی آنتی بیوتیک هایی در رنگ ها وسایزهای مختلف شدم,بدون اینکه کمترین نشانه ای از بهبودی در من دیده شود.نسخه ی دیگری هم در کار نبود.یک روز چنان نفس در سینه ام حبس شد وتقلا می کردم که خواهرها از شدت ترس ونگرانی به در ودیوار کوبیدند وبا فریاد دکتر را صدا زدند.نگهبان کشیک,گروهبان قراضه بود.وقتی دریچه را باز کرد,با خشم وعصبانیت خواهران که مواجه شد در را محکم بست ورفت.هر چه رنگم بیشتر به کبودی می رفت,صدای فریاد خواهران بلندتر می شد تا اینکه او بالاخره در را باز کرد و مثل همیشه با عینک کوری مرا از سلول بیرون انداخت.اضطراب,تنگی نفسم را تشدید می کرد.از شدت ضعف توان راه رفتن نداشتم.پاهایم را به سختی روی زمین می کشیدم.سرفه هایم مثل شیهه ی اسب مست به در ودیوار راهرو زندان می خورد وبه سینه ام بر می گشت.سرانجام این سرفه ها چنان بی تابم کردند که بی محابا عینک را از روی چشمانم پس زدم وگوشه ای نشستم اما لگدهای محکمی که به استخوانهای بی محافظم,فرود می آمد مجبورم کرد از جا بلند شوم.از اینکه مادرم آنجا نبود که جان کندن مرا ببیند خوشحال بودم.فریادهای خوفناک وکلمه های نامفهوم گروهبان قراضه ولگدهایش نمی گذاشت در آن وضعیت باقی بمانم.برای اولین بار بود که راهرو سلول ها را به خوبی می دیدم;اگر چه فقط چند ثانیه وقت پیدا کرده بودم,اما متوجه شدم در راهرویی طولانی قرار دارم که دو طرفش درهای یک شکل و اندازه. نه در مقابل هم بلکه با فاصله ی یکی دو متر از یکدیگر قرار دارند.در دو طرف راهرو دوتا از درها باز بودند ودو نگهبان کابل به دست بالای سر عده ای ایستاده بودند که به نظر می آمد زندانی باشند.نگهبان ها به آنها امر ونهی می کردند و شلاق هایشان را با گرده های آنان تیز می کردند.فقط برای یک لحظه نگاهم روی آن زندانیان متوقف ماند.برف سفیدی که بر موها ومحاسن شان نشسته بود چهره های نسبتا جوان آنها را پیر و فرسوده نشان می داد.مشغول جارو کردن زمین بودند واصلا حواسشان به اطراف نبود.تنها چیزی که با چشمان معصومشان به آن خیره بودند,مسیر حرکت جارو بود.نزدیک به یلدای دوم وشروع زمستانی دیگر بودیم. می خواستم بدانم,اینها اسیر جنگی هستند یا زندانی سیاسی عراقی.وقتی از کنارشان عبور کردم با صدایی رنجور وبریده بریده در لا به لای سرفه هایم گفتم:جوجه ها را آخر پاییز می شمارند. یکی از آنها شجاعانه ضمن اینکه اشاره اش به جارو بود و نمی خواست سرباز متوجه حرفش شود گفت:خورشید پشت ابر باقی نمی مونه. دیگری گفت :ما همسایه های شما هستیم. پایان قسمت صد و هجده ام
30.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ مستندی ببینید از این‌که چگونه روزی_حلال و زندگی عارفانه‌ی پدر و مادر حاج قاسم، او را تا قله‌ی یکی از بزرگ‌ترین قهرمانان سلحشور تاریخ بشر پیش برد... 🌷🇮🇷 حاج قاسم سلیمانی: می‌تونم افتخار کنم در زندگی پدرم یک گندم حرام هم وارد نشده، با ضرس قاطع شهادت می‌دم و این در تمام عمر من تأثیر گذاشت... ❣ ۲۱ دی ۹۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مناجات آیت الله مصباح یزدی با امام حسین علیه السلام هرچه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من به معشوق پیوست