eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
و آخرین سخنم در اینجا با شما اینکه به جمهوری اسلامی که ثمرهٔ خون پدرانتان است تا پای جان وفادار بمانید و با آمادگی خود و صدور انقلاب و ابلاغ پیام خون شهیدان، زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الاوصیا و الاولیا، حضرت بقیة الله روحی فداه فراهم سازید. صحیفه ، ج۲۰، ص۳۸
🏝صبحت‌بخیرمولای‌من🏝 ⚘۱۳ به دَر یعنی تمام ۱۳ معصوم چشمشان به در است تا بیایی....⚘ 🍀🍃به روز سیزده امسال باید، گره زد سبزه چشم انتظاری را فقط و فقط، بر جامه سبـز تو آقا تا بیایی و سبـز شود روزگار زردمان، و شکوفه باران شود بهارمان🍃🍀 ⚘الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج⚘ روز طبیعت گرامی باد 🌼
انقلاب‌اسلامۍایران ، بین‌الطلوعینِ حکومتِ‌جهانۍِ امام‌زمان(عج) است...! اگر ظهور، دفعۍ واقع‌ میشد، بشریت ظرفیت تحمل نور وجودۍ ایشان را نداشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 امام زمان به این شدت دلتنگ شیعیانشان هستند ولی ما با او چه کرده ایم... 🔸قالَ سیدنا الصَّادِقُ صلوات الله علیه :‏ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ وَ رُؤْيَتَكُمْ وَ زِيَارَتَكُمْ وَ إِنِّي لَعَلَى دِينِ اللَّهِ وَ دِينِ مَلَائِكَتِهِ فَأَعِينُوا عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ أَنَا فِي الْمَدِينَةِ بِمَنْزِلَةِ الشَّعْرَةِ أَتَقَلْقَلُ حَتَّى أَرَى الرَّجُلَ مِنْكُمْ فَأَسْتَرِيحَ إِلَيْهِ 🔹امام صادق صلوات الله علیه فرمودند : به خدا قسم كه من 1⃣بوى شما را دوست دارم و 2⃣ارواح شما را دوست دارم و 3⃣زيارت و ديدار شما را دوست دارم و 👈🏻حقا كه من بر دين خدا و دين فرشتگان خدا هستم اى شيعيان ، شما با ورع مرا بر اين دين يارى كنيد ؛ 🌸من در تمام مدينه مانند يک دانه جو تک و تنها هستم ، 🌸در تمام مدينه حركت مى‏ كنم تا يكى از شما را ببينم و با ملاقات و ديدار او استراحت ‏خاطر برايم حاصل شود . منابع: 📚بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار علیهم السلام جلد 65 صفحه 28 حدیث 55 📚الدعوات (راوندی) ص 274 📚المحاسن ج 1 ص 163 👈🏻امام زمان عجل الله فرجه چقدر مشتاق شیعیان خود هستند... ولی بخاطر گناهان ما تک و تنها در غیبت به سر میبرند راه_نجات_فقط_امام_زمان است
1_929188515.mp3
8.7M
🎙صوت سخنرانی مهم علیرضا پناهیان با موضوع: 🔴 سیاست و ظهور ➕ پاسخ به تحریف و تخریب اخیر رسانه‌های سعودی و بی‌بی‌سی‌چی‌ها درباره مبحث انتخابات و ظهور 📅 یک جلسه | ‌۱۴۰۰/۰۱/۱۲ 📺 برنامه سمت خدا 👈🏼 کیفیت بهتر: 📎 Panahian.ir/post/6729 @Panahian_ir @Panahian_mp3
🌱از هم اکنون که ماه شعبان است...🌱 علّامه آیت الله حسن زاده آملی مدّظلّه العالی 🔹...ماه مبارک رمضان ماه امساک و سحر خيزى و شب‏ زنده ‏دارى و قدر يافتن و قرآن شنيدن و قرآن شدن و سرمشق گرفتن در پيش است، 🔹از هم اكنون كه ماه شعبان و ميقات شهر الله است غسل توبه كن و به لباس وفا و ولا از دل و جان مُحرم شو و از صميم قلب لبّيک لبّيک گو و در خويشتن سفرى كن و گرد كعبۀ عشق طواف كن كه دستى از غيب برون آيد و كارى بكند. 📚«هزار و یک کلمه» ج ۲ ص ۲۱۴
اِلٰهی‌لَاتُخَیِّـبْ‌ظَنّی‌مِنْ‌رَحْمَتِك خدایا من سخت به رحمتت امید بستم ...💜
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت_دویست وپنجم او بی آنکه قفس را ببیند و به اعتراض ها و فریادهای ما گوش بدهد ، دستور داد ما را به سمت قاطع برادران ببرند . به ما اجازه ندادند کیسه های انفرادی مان را برداریم برای همین قبل از اینکه راه بیفتیم چون نمی دانستیم به کجا می رویم و نمی خواستیم چیزی به دست عراقی ها بیفتد از آشپزخانه یک بشکه گرفتیم و هرچه داشتیم را در بشکه ریخته و سوزاندیم . البته کتاب مفاتیح را در دیوار مشترک قفس و حمام جاسازی کردیم به این امید که به دست برادرها برسد . بقچه نامه ها و عکس هایم را زیر چادرم قایم کرده بودم . همگی به دنبال خالد راه افتادیم . به علت شدت باران ، بدون رعایت ملاحظات امنیتی ما را از زیر سایبان و از پشت پنجره آسایشگاه برادران عبور دادند . از کنار هر پنجره ای که عبور می کردیم بچه ها دزدکی سرشان را بالا می آوردند و می گفتند : - فردا شب جشن بزرگی داریم - شربتش با من - شیرینی اش با من - فردا شب نفس می کشیم ـ خدا به همراهتان ـ مفقودها را فراموش نکنید ـ نفسمان آزاد شد بعضی صداها هم اسم و شماره اسارت‌شان را می‌گفتند . برای اولین‌ بار چهره‌های زرد و تکیده‌ برادرانم را از نزدیک می‌دیدم . در کنار حانوت اتاقی بود که به نظر می‌رسید استراحتگاه نگهبان‌ها باشد . آن ‌شب را در آن اتاق گذراندیم . همه صداها و عبارت‌هایی را که شنیده بودیم کنار هم گذاشتیم . به این نتیجه رسیدیم که شاید بچه‌ها می‌خواهند فردا جشن دهه‌ فجر را برگزار کنند . چون فردای آن روز سالروز ورود امام به ایران بود . شاید هم برنامه انتقال ما به اردوگاه دیگری مطرح بود چون اسرا مرتب در حال جابجایی بودند . اما اگر این طور بود چرا اجازه ندادند کیسه‌های انفرادی ‌مان را برداریم؟ فردا صبح اول وقت در انتظار وقایعی بودیم که برادرها از پشت پنجره بریده ‌بریده به گوش ما رسانده بودند . اما قبل از اینکه در آسایشگاه برادران باز شود ، خالد ما را به اتاق فرمانده برد . آن ‌جا توسط یک خانم که به نظر نمی‌ رسید نظامی باشد ، تفتیش شدیم . در آن زمان شایع شده بود که عراق قصد دارد تعدادی از اسرا را به آمریکا و اسرائیل تحویل دهد . این تنها نتیجه‌ای بود که ما از برخورد عراقی‌ها گرفته بودیم . بعدازظهر سوار بر ماشین‌های امنیتی بعد از مسیری دوساعته به محیط دیگری منتقل شدیم . در آن‌ جا تعداد زیادی از برادران اسیر هم حضور داشتند . از آن‌ها فاصله داشتیم ، با این ‌حال متوجه شدیم که اکثر آن‌ها سالمند ، مجروح یا بیمارند . همه ما با چشم‌های نگران همد یگر را دنبال می‌کردیم . آن قدر گیج و مبهوت بودیم که هیچ کلامی بین ما رد و بدل نشد . فقط قرار گذاشتیم که مثل همیشه تسلیم خواست و تقدیر الهی باشیم . وارد هرمکانی که می‌شدیم به گروه امنیتی جدیدی تحویل‌ مان می‌دادند . از میان گروه امنیتی آخر، یک لباس شخصی هم همراه ما آمد . فاطمه می‌گفت : - چهره او آشناست. به گمانم او را در زندان الرشید دیده‌ایم . پایان قسمت دویست و پنجم