eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
°🌿`• ‌『اللهُ‌ مَوْلاڪُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النّاصِرین‌』 "خدا یارِ شماست و او بھترینِ یاری‌ڪنندگان‌ است" آلِ‌عمران؛آیہ۱۵۰ ❤️جرعه ای از نور
ツ باران شدیدی در تهـران باریده بود خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگرخیابان بروند مانده بودند چه کنند همان موقع از راه رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز شکستن خودش نداشت مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین بچـــــه‌ها مطـــرح بود! 🌼شهید ابراهیم هادی
✨﷽✨ ⚜ حکایت‌های پندآموز⚜ 🔹 حکمت الهی🔹 ✍حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است. چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت. چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گرد او اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند: تا به حال پولي نداشته تازه گي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجوئي نموده و شخصي را كشته است. اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند! 💥خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند)  پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود. 📚حکایت های گلستان  
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍حضرت آیت الله ای خطاب به مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای : «من هر شب شما را به اسم دعا میکنم، ابومهدی...» ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🔶به مناسبت سالروز ولادت شهید ابومهدی المهندس 🌹💔🌹
💌 چه کسی را تغییر بدهیم؟ 🌀انسان می‌تواند خود را تغییر دهد و برای پیدا کردن این قدرت تغییر،آفریده‌ شده‌است. اصلا به خاطر ارزش این تغییر است که ناقص آفریده شده است 📯اما جالب است که معمولا ما به جای خودمان، فقط می‌خواهیم دیگران را تغییر بدهیم🤨 💢 وبه جای برطرف کردن نقائص خودمان، فقط نقائص محیط‌مان را برطرف کنیم.❌
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹قسمت هفتادم برادری که از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود، وقتی شنیدید به صدام نفرین می فرستد گفت: سید اینا می فهمن چی میگی، تقیه کن. اما سید این بار با صدای بلند تر، از عمق وجودش گفت: لعنت بر صدام حوله ی سفید دور کمرش پر از خون شده بود. جا به جا کردن حوله به سختی انجام می‌شد. تقریباً سه ساعت طول کشید تا آمبولانس آمد. ابتدا به طرف گودالی که برادر ها در آن بودند، رفت. چند نفر از آنها را که از ناحیه ی سر و صورت و دست و پا مجروح شده بودند، سوار کرد و بعد از همه سراغ سید تکاور آمدند. تقاضای برانکارد کردم. گفتند: خودش باید سوار شود. نمی دانستم مجروحی که قدرت باز نگه داشتن پلک هایش را نداشت ،چگونه می توانست با پای خودش سوار آمبولانس شود. هرچه می گفتم برانکارد بیاورید، توجهی نداشتند. آمبولانس بدون برانکارد و بدون هیچ گونه وسایل کمک های اولیه و پزشکیار آمده بود. آن موقع هنوز دشمن را نمی‌شناختم. دست به کمر ایستاده بودند و می گفتند: بگذارید توی آمبولانس. من و‌خواهر بهرامی هر چه تلاش کردیم نتوانستیم بلندش کنیم. هر پنج مجروح داخل آمبولانس با دیدن این صحنه پیاده شدند و به کمک ما آمدند. هر کس گوشه‌ای از بدنش را گرفت و او را داخل آمبولانس گذاشتند. دوباره حوله را جا به جا کردم و به برادری که کنارش بود گفتم: این تکاور سید است، به خاطر خدا دست را روی زخمش بگذار و فشار بده تا شدت خونریزی کم تر شود و به بیمارستان برسد. برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتند و "امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف سوء" خواندم. چشمانش را باز کرد و گفت: خواهر این راه زینب و سیدالشهداست. خون توی بدنم خشکید؛ خیلی به موقع بود. در آن ساعات بهت و ناباوری، احتیاج داشتم که کسی متذکر شود این راه زینب و سیدالشهداست، صبوری کنید. خیلی تلاش کردم از آمبولانس پیاده نشوم و تا بیمارستان با آنها همراه شوم اما به زور اسلحه عراقی‌ها و اصرار برادرها پیاده شدم. اصرارم برای حمل مجروحی که از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود بی فایده ماند. وقتی پیاده شدم دوباره سرباز با لوله ی تفنگش ما را به سمت آنکه چشمش مجروح شده بود هل داد. در این چند ساعت از بس لوله ی تفنگشان را به تن و بدنمان کوبیده بودند، استخوان هایمان درد گرفته بود. آخرین صحنه ای را که در لحظه ی پیاده شدن و بسته شدن در آمبولانس دیدم به خاطر سپردم. پسری را در آمبولانس دیدم که بیست ساله به نظر می رسید. کتف چپش تیر خورده بود و زیرپوش سفید رکابی به تن داشت. محاسن مشکی و قامتی متوسط داشت. بر بازوی دست راستش که آن را با کمربندش به گردن آتل کرده بود، خالکوبی رستم و مار زنگی جلب توجه می‌کرد. سعی می کردم قیافه ها را به خاطر بسپارم اما آنقدر در آن چند ساعت قیافه های خودی و غیرخودی و درهم و برهم دیده بودم که نمی توانستم همه ی آنها را به ذهن بسپارم... پایان قسمت هفتادم
گرچه‌ در‌ روی‌ زمین‌ حتی نداری‌ یک‌ حرم شیعه‌ روزی‌ عرش‌ سازد‌ بر‌ مزارت‌ یا‌ حسن «ع» 💚🍃
یا لطیف! أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إلَي قُرْبِكَ وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إلَيَّ مِمَّا سِوَاكَ از تو درخواست می‌كنم دوستی خودت را و دوستی آنان كه تو را دوست دارند و دوستی هر كاری كه مرا به ميدان قرب تو می‌رساند و اين‌كه خودت را نزد من محبوب‌تر از ديگران قرار دهی. •مناجات المحبین🌸 مراعهدی‌ست‌باجانان،که‌تا‌جان‌دربدن‌دارم هواداران‌کویش‌راچوجان‌خویشتن‌دارم.. •حافظ
🍂•'از رُم راهی رو رفت ؛ که خیلی‌ها از قُم نتوستن برن ؛ شهید رو میگم ... آقازاده ای که رستگار شد ... ...‌‌ღ
حدیث روز ❤ : 🌼به مردم بگوييد براى فرج و تعجيل ظهور امام زمان (عج) دعا كنند. اين دعامانند نمازهاى واجب روزانه بر همه واجب است كه انجام دهند. 📕مكيال المكارم/ج۱/ص۷۳۸