eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🏝سرانجام دعای دل شکستگان، مستجاب می‌شود و یک روز دل‌انگیز ، ناگهان امید ، پرده‌ی تاریک شب را می‌شکافد و صبحِ نشاط ، سر می‌زند ... سرانجام شما بازمی‌آیید و زندگی آغاز می‌شود...🏝 ⚘وَ جَلَّلْتَهُمْ بِكَرَامَتِكَ، وَ غَشَّيْتَهُمْ بِرَحْمَتِكَ، وَ رَبَّيْتَهُمْ بِنِعْمَتِكَ، وَ غَذَّيْتَهُمْ بِحِكْمَتِكَ و به كرامت خود بزرگي شان بخشيدي، و رحمتت را بر آنان گستراندی، و ایشان را به نعمتت پروراندي، و با حكمتت ايشان را تغذیه نمودی.⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
♥️ ✨ با تربت تو ✨ کام دلم را ✨ گشوده‌اند ••• آقا ارادتم به شما ••• ارث مادریست... 【ع】
🔰جهاد با نفس برتر و دشوارتر از جهاد و دشمن بیرونی، مبارزه با تمنیات نفس و کنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حب دنیا و فداکردن خواسته‌های خویش در راه خواسته خدا است. این خود ساختگی و مجاهده با نفس، زیر بنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بی ثمر یا بی ثواب است؛ چون سر از ریا، عجب، غرور، ظلم و بی تقوایی در می‌آورد. کسی که در جبهه درونی و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنه‌های مختلف بیرون نیز پیروز می شود و کسی که تمنیات نفس خویش را لجام گسیخته و بی مهار، بر آورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین می‌زند و به تعبیر حضرت امیر (علیه السلام) او را به آتش می‌افکند. در صحنه عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزه آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبه‌های مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و... پیروز شدند. عمربن قرظه انصاری، از شهدای کربلا، در جبهه امام حسین (علیه السلام) بود و برادرش علی بن قرظه در جبهه عمر سعد. اما خودساختگی او سبب شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند. محمد بن بشر حضرمی در سپاه امام بود. فرزندش در مرز ری اسیر شده بود. با اینکه امام به او رخصت داد که کربلا را ترک کند و در پی آزاد کردن فرزند اسیرش برود او مساله علاقه به فرزند را در راه هدفی دینی، حل کرده بود. حاضر نشد امام را ترک کند و وفا نشان داد. نافع بن هلال، شهیدی دیگر از عاشوراییان بود. نامزد داشت و هنوز عروسی نکرده بود. در کربلا هنگامی که می خواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند، و انگیزه جهاد را از او سلب کند. با آنکه امام حسین (علیه السلام) نیز او را خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ آنگاه به میدان رفت و جنگید تا شهید شد. در یکی از شب‌های عطش در کربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمه‌های امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند: می‌توانی خودت آب بخوری ولی برای امام، حق نداری آب ببری. گفت: محال است که حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم!
بسم الله الرحمن الرحیم پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله وسلم) در ضمن حدیث بلندى مى‏ فرماید : کربلا پاک ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ‏ها است و الحق که کربلا از بساط هاى بهشت است . منبع : کتاب بحار الانوار ، ج 98، ص 115 و نیز کتاب کامل الزیارات ، ص 264
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️ کاری که دشمنان امام حسین(ع) از انجام‌ آن عاجز ماندند ولی برخی دوستانش انجام دادند!  
ما نمی‌توانیم؛ بفهمیم در کربلا چه گذشته‌؛ اگر می‌فهمیدیم می‌مردیم...💔
‏در ایران دکتر مصدق و محمدرضا شاه ملعون در لیبی قذافی در یمن پادشاه یمن در افغانستان اشرف غنی در عراق صدام حسین همه به آمریکا اعتماد کردند و سر نگون شدند... ‎
🔶 حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔹آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. این‌طور نیست که آن‌ها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت. به خدا پناه می‌بریم! 📚 رحمت واسعه، ص١٩۴ 🔹برای ما امتحان پیش نیامده تا معلوم شود که با حسین علیه‌السلام هستیم، یا با یزید. 📚 رحمت واسعه، ص١٧۶
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#توضیح_زیارت_عاشورا 3⃣1⃣ قسمت سیزدهم 💠 در زیارت عاشورا از خدا می خواهیم آبرومند شدنمان در دنیا و آ
4⃣1⃣ قسمت چهاردهم 💠 شاید در زیارت عاشورا، بیشترین مطلبی که به چشم می خورد، لعن کردنهای مکرر و شدیدی است که با روشها و شکلهای مختلفی در این زیارت بیشتر از سایر زیارتها بیان شده. این درحالیست که ما نمی بینیم که سایر مذاهب و حتی اهل سنت، به این صورت دشمنان دینشان را مورد لعن قرار دهند. لذا ممکن است این سوال به ذهن خطور نماید که چرا ما لعن می کنیم؟ و چرا این همه لعن؟ ‌ 💠 در جواب باید گفت که لعن کردن موضوعی نیست که فقط مختص شیعه باشد. به آیات زیر توجه فرمایید. المائده (۷۸): لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُوا يَعْتَدُونَ. ﺍﺯ قوم ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺍﻭﺩ ﻭ ﻋﻴﺴﻰ ﺑﻦ ﻣﺮﻳﻢ ﻟﻌﻨﺖ ﺷﺪﻧﺪ. ﻟﻌﻨﺖ ﺷﺪﻧﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﺮﭘﻴﭽﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ [ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﺍﻟﻬﻰ ] ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ. آل عمران (۸۷): أُولَٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ. ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻛﻴﻔﺮﺷﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩم ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. 💠 یعنی با توجه به آیات فوق متوجه می شویم که: اولا لعن کردن در ادیان و امتهای قبل هم بوده، همچنان که حضرت داود یا حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیهم السلام) نیز کافران قوم بنی اسرائیل را لعن می کردند. دوم اینکه خدا هم در قرآن بیان فرموده که هم خودش و هم ملائکه و هم جمیع مردم، کافران را لعنت می کنند. در واقع عبارت « وَالنَّاسِ أَجْمَعِين » در آیه دوم، برای همهٔ مردم جواز لعن کردن را صادر کرده و به شکلی به همه ملائکه و مردم برای لعن کردنِ آن افرادِ کافر، دستور می دهد. ◀️ ادامه دارد......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨ساعت: 22:22 روز 22 بهمن 1399.... نام رمان: نویسنده: ژانر: ، خلاصه: حسین، نوجوانِ دهه پنجاه است و مردِ میانسالِ دهه هشتاد که از همان نوجوانی با وحید و سپهر رفیق نه؛ بلکه برادر بوده. اما یک شکاف، یک اتفاق، و شاید یک انتخاب، این رفقا را از هم جدا انداخته و شاید سال های پایانی و پر التهاب دهه هشتاد، راهی برای پیوند یا گسستی همیشگی باشد... و البته درکنار حسین، جوانی هست از دبستانی‌های دهه شصت که شاید جوانی‌اش، انعکاسی است از جوانی حسین.​ کلام نویسنده: «یا رفیق من لا رفیق له» ای دوست کسی که رفیقی ندارد... میان داستان‌های قبلی‌ام، جای یک رفیق خالی بود. شخصیت‌هایی مانده بودند که فریاد می‌زدند ما را روایت کن! از ما بگو! ما هنوز حرف داریم... نباید پرونده‌مان را ببندی. بگذار یک بار هم که شده، خودمان حرف بزنیم. نگذار انقدر سکوت کنیم که دیگران به جای ما حرف بزنند و باز هم جای قاتل و شهید عوض شود... . جای یک رفیق خالی بود. جای روایتی از شاخه‌ی زیتونِ پنهان شده پشت نقاب ابلیس و آن‌هایی که خودشان ناآرامند تا دلآرامِ مردم این سرزمین باشند. جای رفیق و عقیق فیروزه‌ایِ در دستش خالی بود در کهکشان روایت‌ها و داستان‌ها... همین هم شد که بسیاری از شخصیت‌ها قدیمی‌اند. نمی‌گویم تکراری؛ چون برای من هیچگاه تکراری نمی‌شوند. این شخصیت‌ها برداشتی آزاد از شخصیت‌های حقیقی و شهدا هستند و باید بارها و بارها بازخوانی و تفسیر شوند. ماجرای داستان شاید به برخی حوادث واقعی شباهت داشته باشد، اما کاملا غیرواقعی و ساختگی‌ست و نام هیچ یک از افراد و مکان‌ها واقعی نیست. تنها قسمت حقیقی داستان، قسمتی‌ست که همه ما بارها از رسانه‌ها شنیده و دیده‌ایم. فاطمه شکیبا/ پاییز 99 ​ مقدمه: رفیق یعنی یار، دوست، همدم. یعنی کسی که همیشه، تا آخر، حتی بعد از مرگ با تو بماند. در مرام و مسلک ما، رفیق نیمه‌راه وجود ندارد. یا هستی و یا نیستی. تو کنار کسی قرار می‌گیری که با او همدل بوده‌ای. از یک جایی به بعد، یکی می‌شوی با رفیقت. حرف‌هایش را نگفته می‌فهمی. محرم راز می‌شوید باهم. هرجا هست، تو هستی و هرجا او هست، تو همراه اویی. حتی اگر جسمتان کنار هم نباشد، دلتان یکی‌ست. گاه حتی حالت حرف زدن و لهجه‌ات، حرکات و حالات دست‌ها و صورتت، شکل نشستن‌ات و تکیه کلام‌هایت مثل او می‌شود؛ بدون این که بفهمی. رفیق برای من، چیزی فراتر از دوستی‌های دوران مدرسه و دانشگاه است. فراتر از بگو بخندها و گشت و گذارها. رفیق گاه دستت را می‌گیرد و تا بهشت می‌رساندت و گاه، رفیقش را با خودش به قعر جهنم می‌کشاند. آدم هرچه بامرام‌تر، در رفاقت لوطی‌تر. و آن‌ها که از همه لوطی‌ترند را، خدا درباره‌شان فرموده است: حَسُنَ اولئکَ رفیقا... یعنی چه نیکو رفقایی هستند! این داستان را هم باید تقدیم کنم به بهترین رفقای عالم؛ به رفقای شهیدم. به سرورشان سیدالشهدا علیه‌السلام. به شهدایی که شدند الگوی شخصیت‌های داستانم: به سردار شهید حاج حسین همدانی؛ به شهیدِ امنیت، شهید محمدحسین حدادیان؛ به شهید ادواردو آنیلی؛ به شهدای مدافع حرم؛ به ویژه شهید محسن حججی، شهید عمار بهمنی و سردارشان حاج قاسم سلیمانی... حَسُنَ اولئکَ رفیقا... فاطمه شکیبا/ پاییز 99​
📓رمان امنیتی رفیق 🥀این ناچیز، تقدیم به سیدالشهدا علیه‌السلام و شهدای گمنام و مظلوم امنیت؛ تقدیم به خون‌های ریخته شده کف خیابان وطن...🥀 ‼️یکم: آب زنید راه را، هین که نگار می‌رسد... صدای تیر هوایی در گوشش پیچید و باعث شد تندتر بدود. اسپری رنگ را گوشه‌ای پرت کرد و دست وحید را کشید. صدای برخورد بدنه فلزی اسپری با دیوار، سکوت کوچه را شکست. وقتی صدای فریاد «ایست، ایست» مامورها را شنید، برای تندتر دویدن به پاهایش التماس کرد. کوچه‌ها را بلد نبود. همه بن‌بست بودند. این بار وحید دستش را کشید تا راهنمایی‌اش کند. انقدر دویده بودند که پهلوهایشان درد گرفته بود و به سرفه افتادند. وحید از پا افتاد. صدای مامورها نزدیک‌تر شد و بعد داغی گلوله را در کمرش حس کرد. دستش را به کمر گرفت و با ناله خفه‌ای از جا پرید. یک دستش را به زمین تکیه داد و با دست دیگر روی کمرش دست کشید؛ اثری از زخم گلوله پیدا نکرد. زبانش به کام چسبیده و عرق بر پیشانی‌اش نشسته بود. صدای دخترانه‌ای شنید: - بابایی! حالتون خوبه؟ نرگس صدایش می‌زد. نگاه گیجی به اطرافش انداخت. زیر چراغ کم‌نور اتاق، نرگس را می‌دید که متعجب نگاهش می‌کرد. نرگس لیوان آبی از کنار تخت برداشت و کنار پدر روی تخت نشست. پدر آب را تا آخر سر کشید. نرگس پرسید: - کابوس دیدین بابا؟ سرش را تکان داد و دستش را دور گردن نرگس حلقه کرد. سر نرگس را به سینه فشرد تا آرام شود. نرگس دختر ته‌تغاری‌اش بود و عزیز دردانه‌اش. نفسش که سر جایش برگشت، نگاهی به صفحه همراهش انداخت که خاموش و روشن می‌شد. صدای اذان صبح، از گلدسته‌های مسجد در آسمان پخش می‌شد و کم‌کم راهش را به اتاق باز می‌کرد. حسین پیشانی نرگس را بوسید و گفت: - برو نمازتو بخون باباجون. نرگس هنوز نگران پدر بود: - مطمئنید حالتون خوبه؟ - خوبم. زنگ همراهش قطع شده بود. خواست بلند شود که دوباره زنگ خورد. همراه را برداشت. اسم امید روی صفحه نقش بسته بود. تماس را وصل کرد: - سلام. - سلام حاجی. شرمنده بیدارتون کردم. - خواب نبودم. بگو! - یه بنده خدایی همین یه ساعت پیش از لندن پروازش نشست. - با مهمون عزیزمون مرتبطه؟ - اینطور که معلومه آره. - خود مهمون چی؟ هنوز نیومده؟ - نه ولی کوچه رو آب و جارو کردیم براش. - خوبه. اون که می‌گی تازه رسیده، اونو پذیرایی کردین ازش؟ - آره. عباس درحال میزبانیشه! - خوبه. منم تا یه ساعت دیگه می‌آم ببینم چیکار کردین. فعلا یا علی. ادامه دارد ...