eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 دلم گرفته از این جمعه‌های تكراری كه‌بی‌حضورِتو هرهفته میشودجاری خودت‌دعای‌فرج‌را‌برای‌خویش‌بخوان دعای ما كه برایت نمی‌كند كاری ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹راز لبخند شهدا در لحظه جان دادن ♦️من میام‌بهت سر میزنم‌تو مرا نمیبینی ♦️یکی از همرزمهای شهدا میگه خیلی برام عجیب بود که شهدا لبخند میزدن قبل جان دادن ؛،چه سِری داره این لبخند.....🌿
﷽ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
بسم الله الرحمن الرحیم 📋راه رستگاری ؛ مطابق آیات ابتدایی سوره لقمان (آیه امروز و آیات قبل از آن) فقط و فقط کسانی شامل هدایت ویژه پروردگارشان هستند و به رستگاری نهایی می رسند که محسن و نیکوکار باشند (کارخوب انجام دهند و کار را خوب انجام دهند) ارتباط صحیحی با خدا (نماز) و خلق (انفاق مالی) برقرار می کنند و به مبدأ و معاد ایمان دارند. 🔷 آیه روز: أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (لقمان / آیه 5) 🔶 ترجمه: آنها بر طريق هدايت پروردگارشان هستند، و آنهايند رستگاران 📆 پنجشنبه 8 خرداد 1399 ، ، ، ،
✍️ 💠 باور نمی‌کردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان سوری سپرده باشد و او نمی‌خواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون می‌دونن...» و همین چند کلمه، زخم‌های قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظه‌ای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟» 💠 نمی‌دانست عطر شب‌بوهای حیاط و آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش می‌تپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمت‌تون نمیشه؟» برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم می‌خواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق شد :«رحمته خواهرم!» 💠 در قلب‌مان غوغایی شده و دیگر می‌ترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساس‌مان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم. ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا می‌خوای من برگردم اونجا؟» دلشوره‌اش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امن‌تره!» 💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم. تا رسیدن به سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقه‌ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبال‌مان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم. 💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوش‌زبانی‌های ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت می‌کرد، آرامَش کنیم. صورت مصطفی به سفیدی ماه می‌زد، از شدت ضعف و درد، پیشانی‌اش خیس عرق شده بود و نمی‌توانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست. 💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمی‌خواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد. همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمی‌آمد دیگر رهایم کند. با نگاه صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بی‌قراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر می‌زنم!» 💠 دلم می‌خواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بی‌پرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمی‌مونی، ان‌شاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم می‌برمت !» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدی‌تر به مصطفی هم کرده بود که روی پرده‌ای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد. کمتر از اتاقش خارج می‌شد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچه‌ای نیاورد تا تمام روزنه‌های را به روی دلم ببندد. 💠 اگر گاهی با هم روبرو می‌شدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ می‌شد، به سختی سلام می‌کرد و آشکارا از معرکه می‌گریخت. ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر می‌زد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را می‌لرزاند و چشمان مصطفی را در هم می‌شکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زود‌ی‌ها تمام نمی‌شود که گره سوریه هر روز کورتر می‌شد. 💠 کشتار مردم و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد به‌زودی آغاز خواهد شد. در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله ارتش آزاد می‌لرزید، چند روزی می‌شد از ابوالفضل بی‌خبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بی‌قراری‌ام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق می‌چرخید و با هر کسی تماس می‌گرفت بلکه خبری از بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی کار دلم را تمام کرد. 💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به رسیده و می‌دانستم برادرم از است که دیگر پیراهن صبوری‌ام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم... ✍️نویسنده:
📢📢 اطلاعیه عید سعید فطر 🌹🌱🌹🌱🌹🌱 سلام خداوند بر شما میهمانان و صائمین بزرگوار و گرامی جلسه زیارت عاشورای خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها. از اینکه در این ماه با تمام اخلاص و قربه الی الله و با تمام توان و امکانات و به پیشنهاد امام خامنه ای حفظه الله در رزمایش خدمت مومنانه یاور و همراهمان بودید خداوند را سپاس و امیدواریم در پایان ماه که برای تمام شدن عبادت به 🥀عید فطر🥀 وارد می شویم و برای اتمام ان به پرداخت فطریه مامور شده ایم با کمک و اراده شما و جمع شدن 🌹فطریه ها🌹 در همان حساب کمک مومنانه اقدامی دیگر در برطرف کردن مشکل دیگران با هم همراه و هم یار شویم ... البته بعد از واریز حتما اگر سادات هستید و یا برای کفاره می باشد با پیام مبلغ ان را مشخص فرمایید. 6104337938486642 ملت.بنام رنجبران جلسه زیارت عاشورای خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها
تاریخ، باطلان را، با فریاد میکند! | ۸ شوال، سالروز تخریب قبور أئمه بقیع |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 💔روزها را بادعاے فاطمہ رد مےڪنیم 🌴نوڪرےِ درگہ اولاد احمد مےڪنیم 💔مےشود روزے مدینہ پایتخٺ شیعیان 🌴آخرش این شهر را مانند مشهد مےڪنیم 🥀🍂 💔
هشتم شوال، یوم الهدم، روز عزای دنیای اسلام، روز حاکمیت تهجر بر حرمین شریفین، روز قربت اسلام بر عاشقان بقیع تسلیت باد. هشتم شوال، سالروز غم‌انگیز تخریب حرم شریف ائمه بقیع (ع) به دست وهابیان آل‌سعود است. در این روز، تفکر ارتجاعی وهابی‌گری به بهانه برداشت غلط از دین، مضجع شریف و حرم نورانی ائمه بقیع(ع) و صحابه بزرگوار را ویران کردند و به خیال خود، سنت پیامبر (ص) را احیا کردند. هر شیفته‌ای که دل به مدینه روانه می‌کند، بر غربت قبرستان بقیع ناله می‌کند. تربت مطهر چهار امام معصوم (ع) تنها با سنگ‌چین‌هایی نمایان است که زائران آن اجازه زیارت ندارد و باید با دل گریه کنند، بقیع سند مظلومیت همیشگی شیعه است. وهابیان در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری حرم امامان بقیع را ویران کردند. این روز به «یوم الهدم» (روز ویرانی) مشهور است. تخریب بناها در بقیع توسط جریان وهابیت در عربستان سعودی برای از بین بردن اماکن زیارتی بود. تا آن زمان بر روی مقبره پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت. پس از تسلط وهابیان بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند