eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
7.6هزار دنبال‌کننده
888 عکس
416 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸این خاطره روضه‌ست... 🌼|با حاج‌حسین خرازی رفتیم سرکشیِ خط، که توی مسیر دیدیم یه نفربر در حالِ سوختنه و تعدادی رزمنده دارند با دست خاک می‌ریزن رُوش تا خاموش بشه. جلوتر رفتیم و دیدیم رزمنده‌ای داخلِ نفربر در حالِ سوختنه و بلندبلند داره با خدا حرف میزنه؛ می‌گفت: ▫️خدایا الان پاهام داره می‌سوزه، می‌خوام اون‌طرف پاهای منو ثابت قدم کنی. ▫️خدایا الان سینه‌ام سوخت؛ این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت‌زهرا‌(س) نمی‌رسه ▫️خدایا الان دستام می‌سوزه؛ از تو می‌خوام اون دنیا دستام رو به طرفت دراز کنم، دستانی که گناه نداشته باشه ▫️خدایا صورتم داره می‌سوزه. این سوزش برا امام‌زمان و برا ولایته. اولین بار حضرت‌زهرا(س) اینطوری برا ولایت سوخت آتش به سرش که رسید، گفت: خدایا دیگه طاقت ندارم؛ لااله‌الاالله... خدایا خودت شاهد باش، سوختم ولی آخ نگفتم. به اینجا که رسید سرش با صدای تِقّی از هم پاشید. بچه‌ها زار زار گریه می‌کردند. یهو چشمم افتاد به حاج‌حسین که گوشه‌ای زانوی غم بغل گرفته و های‌های گریه می‌کرد. می‌گفت: خدایا من چطور جواب اینا رو بدم؟ دستم رو که روی شونه‌اش گذاشتم، نگاهم کرد و گفت: ما فرمانده‌ی ایناییم. اینا کجا ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره و نمیگه: جواب اینا رو چی میدی؟ بچه‌ها خاکستر شهید رو توی یه گونی ریختند و براش زیارت‌عاشورا خواندند...حاج‌حسین نای بلندشدن نداشت. پشت موتور که نشست، سرش رو گذاشت روی شونه‌ام و اونقدر گریه کرد که پیراهن و زیرپوشم خیس شد؛ می‌گفت: ای کاش ما هم مثل شهید معرفت پیدا کنیم. 📚منبع: کتاب زندگی با فرمانده؛ صفحه۱۱ @khakriz1_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹۰ 🔸یه مدیر توی تشکیلات باید اینجوری عمل کنه... |ابتکارات و تفکراتش در مهندسی رزمی جنگ زبانزد بود. توی تشکیلات‌سازی هم جوری برنامه‌ریزی می‌کرد که مثلاً برا ۱۰سال آینده فرمانده‌دسته و یا حتی راننده لودر و بلدوزر داشته باشه؛ برا همین پیشنهاد داد توی هر شهرستان یه پادگان تاسیس بشه برا آموزش نیروها.... حجت توی پیکار با شیطون و مبارزه با نفس هم موفق بود. بعنوان مثال هیچگاه از ماشینِ بیت‌المال استفاده‌ی شخصی نکرد. یه روز پدرش بهش گفت: برو کپسول گاز رو پر کن... ایشون هم اول ماشینِ جهاد رو کنار مغازه باباش پار کرد؛ بعد با یه وسیله‌ی دیگه رفت سراغِ انجام امر پدر... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حجت ملاآقایی 📚منبع: نویدشاهد / خبرگزاری مهر 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام منو به مادرِ پهلوشکسته‌ام برسون... وداعِ عاشقانه‌ی مادرِ شهید محمد معماریان با پیکر فرزندش در گلزارشهدا ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تو رفتی روضه‌ی پسرم حسین(ع)؛ من هم اومدم اینجا برا پسرت مادری کنم عنایتِ خاصِ حضرت زهرا(س) به مادرِ شهید سلیمانی 🎙 راوی: ▪️شهادت ام‌الشهدا؛ حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها تسلیت‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا