eitaa logo
خاڪریزشهـدا
862 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
31 فایل
💠مقام معظم رهبری: * باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن، زنده نگه داشت... هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72 تبادل 👇 @jamandeh_z_313
مشاهده در ایتا
دانلود
بستن یعنے... دیگر دلتـــ بندِ این و آن نباشد آن را محڪم گره بزن و خود را وقفِ صاحبِ نامش ڪن ... http://eitaa.com/khaterat_shohada
_ این چیه ؟ + عکس دخترمه ! _ بده ببینمش . + خودم هنوز ندیدمش . _ چرا ؟ + الان موقع عملیاته ، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه بعد ... (شهید مهدی زین الدین) #دمی_با_شهدا
♡ولا تحسبن الذین قتلوا في سبیل الله امواتا بل احیاعند ربهم یرزقون♡ 🌹امروز زنده نگهداشتن وخاطره شهدا کمتراز نیست🌹 ---------------- http://eitaa.com/khaterat_shohada
✅ نوکر شما بسیجی ها!!! دیدم از بچه های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک میکشه و از وضع خط و بچه ها خبر میگیره. آخر سر کفری شدم و با تندی گفتم: «اصلا تو کی هستی انقدر سین جیم میکنی؟» خیلی آروم جواب داد: «نوکر شما بسیجی ها» ✌️ 😍 @khaterat_shohada
بگـــــو .... بہ هـــــرڪہ رسیدے دعـــــا ڪند مـــــا را ...✨ #رزقڪ_شهـــادت... @khaterat_shohada
#شهید_حسین_عطری حیا داشتن مردو زن نمیشناسد چہ در #رفتار چہ در گفتار ما مردان نباید هر گفتارے هر پوششے استفاده ڪنیم جوان #باحیا ڪسے است ڪ بالاتر مچ دستش رانامحرم نبیند.. @khaterat_shohada
🌷شهید داریوش رضایی نژاد🌷 یک روز سوار ماشیینش شده بودم تمام پنجره ها رو داده بود بالا. گفتم: پس چرا همه ی شیشه هارو بالا کشیدی؟ گفت: اینجا ترافیکه، مردم مرتب به هم دری وری میگن. نمیتونم تحمل کنم ببینم مردم اینجوری به هم نامهربانی میکنن. راوی: همسر شهید ☀️روحش شاد، یادش گرامی، و راهش استوار☀️ @khaterat_shohada
🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 میگن وقی شهید 🕊 میشی... که تعداد رفقات تو گلزار، بیشتر از شهر باشه...💔 🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 @khaterat_shohada
به وقت شرعی دلبر❤️ و در زمان نماز دعا به حال دل بی قرار ما بکنید... 🙏 @khaterat_shohada
انتشار رمان تنها مسیری #او_را 📚این رمان در مورد دختری به نام ترنم هست که از طبقه ی ثروتمند میباشد و دچار دین گریزی شده... و به دنبال آرامش میگردد . برای ادامه همراه ما باشید🔰 نویسنده :محدثه افشارى 👇👇👇👇
بسم رب المهدی...💕 💟فصل اول💟 🔷 ... 1 ☀️ سنگینی نور خورشید، مجبورم کرد چشمام رو باز کنم. هنوز سرم درد میکرد. پتو رو تا بالای سرم کشیدم و دوباره به زیرش خزیدم. 💤چشمام دوباره گرم خواب میشدن که این بار صدای در و به دنبالش قربون صدقه های مامانه که خواب رو از سرم بیرون کشید. -ترنم...مامان جان بهتری؟ دیشب اومدم بالاسرت تب داشتی، باز الان تبت یکم پایین اومده. چندبار آخه بهت بگم شب موقع خواب،پنجره ی اتاقتو باز نذار!! اونم تو این هوا❄️ خوابتم که سنگین😴 طوفانم بیاد بیدار نمیشی!! میبینی که وقت مریض داری ندارم، هزار تا کار ریخته رو سرم... -مامان جونم،بهترم.شماهم یکم کمتر غر غر کنی،سر دردم هم خوب میشه! مامان اخمی کرد و با دلخوری به سمت در رفت، -منو نگا که الکی واسه تو دل میسوزونم... پاشو بیا صبحونتو بخور،یکم به درسات برس. من دارم میرم مطب، ناهارتم سر ظهر گرم کن بخور. اگه بهتر نشدی عصر حتماً برو دکتر، مثل بچه ها میمونی،همش من باید بگم این کارو بکن،اون کارو نکن. خداحافظ با مردمک چشم، مامان رو بدرقه کردم و وقتی خیالم از رفتنش راحت شد، دوباره به تخت خواب گرم و نرمم پناه بردم . 🔹بار سوم که چشم باز کردم، دیگه ظهر رو هم گذشته بود. دلم میخواست باز بخوابم اما ضعف و گرسنگی امونم نمیداد. از اتاق بیرون رفتم و به آشپزخونه پناه بردم ... "محدثه افشاری"