#حسـن_جانـم❤️
❣اے خالُ خطُ چشمٺ،تصنیفِ دل آرایے
✨نامٺ حسن و حُسنٺ،سرچشمہے زیبایے
❣هم قامٺ توموزون،هم صورٺِ تو محشر
✨پا تاسرٺ اےمولا،مجموعہے غوغایے
#عشق_یعنے_حسن_والسلام❤️
#دوشنبه_های_امام_حسنی
http://eitaa.com/khaterat_shohada
🔸 " حدیــــث روز " ...
امام رضا عليه السّلام فرمودند:
ألا وإنّي لَمَقتولٌ بِالسَّمِّ ظُلما،ومَدفونٌ في مَوضِعِ غُربَةٍ؛ فَمَن شَدَّ رَحلَهُ إلى زِيارَتِي، استُجيبَ دُعاؤُهُ،وغُفِرَ لَهُ ذَنبُه ؛
بدانيد كه من با زهر ستم، كشته خواهم شد و در خاك غربت، دفن خواهم شد. پس، هر كه براى زيارت من بارِ سفر بربندد، دعايش مستجاب و گناهانش آمرزيده مى شود.
📚نهج الدعاء، ج۱، ص: ۳۸۱
http://eitaa.com/khaterat_shohada
💠
💟 #خاطرات_شهدا 🌷
💠پله پله تاخدا
🌷در عملیات #والفجر ۵ در شهر مهران، منطقه چنگوله من مسئول گردان ۵۰١ مقداد بودم. یک روز با فرماندهان گروهان و مسئول طرح و عملیات برادر موسی حاج محمدی که از برادران خوب #تهرانی بود جلسه ای در مورد مسائل مربوط به جنگ برگزار کردیم و قرار شد که بنده به همراه برادر حاج محمدی به شناسایی منطقه #چنگوله_دارالشلاق برویم.
🌷ما نیز ساعت ٤ صبح را برای انجام #عملیات شناسایی در نظر گرفیم. قرار گذاشتیم تا در آن ساعت در منطقه، حاضر باشیم و ان شاء الله عملیات را آغاز کنیم. ساعت حدود ٤-٣/٥ بود که به محل رسیدیم. دیدم برادر محمدى بر سر سجاده ى #عبادت ایستاده با خدای خود خلوت کرده و #نماز_شب می خواند.
🌷....منتظر شدم تا نماز را تمام کند بعد که جلو رفتم او من را در #آغوش کشید یک لحظه متوجه شدم که پیراهنم از سیل #اشک های مطهر ایشان که بر روی گونه هایش جاری بود خیس شد، هیچ گاه این صحنه از ذهنم پاک نمی شود، صحنه ای که خلوص و عبادت خالصانه ی یک #شهیــــد🕊 را به تصویر می کشید....
🌷صحنه ای پر از #عشق، عشقی که شهدا را پله پله به سوی معشوق خود، #خداوند متعال سوق می داد. برادر شهید موسی حاج محمدی در عملیات والفجر ٨ در منطقه فاو به #شهادت رسیدن روح پاکشـــ🕊 شاد و یادش گرامی باد.
راوى: #رزمنده_جانباز_فرج_الله_تعمیرکارى
🌹@khaterat_shohada
#کلام_شهید
شهید عباس بابایی:
ما به این انقلاب خیلی بدهکار هستیم...!
@khaterat_shohada
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#خاطره_از_جبهه
🔅جشن پتو
🔻قرار گذاشته بودیم هرشب یکی از بچههای چادر رو توی «جشن پتو» بزنیم😜
🔻یه روز گفتیم: ما چرا خودمون رو میزنیم؟
واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر. به همین خاطر یکی از بچهها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج اقا اومد داخل😳.
🔻اول جاخوردیم. اما خوب دیگه کاریش نمیشد کرد. گفت: حاج آقا بچهها یه سوال دارن.
گفت: بفرمایید و ....
🔻یه مدت گذشت داشتم از کنار یه چادر رد میشدم که یهو یکی صدام زد؛ تا به خودم اومدم، هفت هشتا حاج آقا ریختن سرم و یه جشن پتوی حسابی😂😂😂 ...
🌹@khaterat_shohada
مولا جان...
دل خسته ام از خود
با چه اعمالی صدایت کنم
با چه زبانی بخوانمت...
بنگر حال خسته دلان را
گوشه ی چشمت ببرد سیاهی دلمان را...
@khaterat_shohada
گویند به هنگام اذان دست به دامان خدا باش...
و مشغول دعا باش...
گفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
@khaterat_shohada
هدایت شده از 💚😁
🔹 #او_را ... ۳۷
اما گوشی که روشن شد قبل اینکه بخوام هرکاری کنم،
شماره مرجان افتاد رو صفحه!
-الو....
-الو و زهرمااااااار
-مرسی😅
-کجایی ترنم😭😭
اخه من از دست تو چیکارکنم😭
خواهش میکنم یا این بی صاحابو بنداز دور،
یا هروقت کارت دارم جواب بده!!
-چی شده باز ترمز بریدی😂
یه نفس بگیر بعد حرف بزن!
-درد بگیری تو اینقدر منو حرص میدی!
حاضری بریم؟؟
-بریم؟؟😳
کجا؟؟
-سرقبر سعید!😒
خب مهمونی دیگه!!
-واااای مرجاااانننننن
به کل فراموش کرده بودم!!🙊🙈
-ترنمممم😠
من تا الان معطل تو بودم😭
پاشو بیا اذیت نکن
-مرجان باورکن یادم رفت اجازه بگیرم از مامان و بابام.😢
اینجوری بیام منو میکشن!!
-خدایا من چیکار کنم اخه😭
ترنم بمیییییری!
خب الان زنگ بزن اجازه بگیر!
-نمیشه،
تلفنی که اصلا اجازه نمیدن!
اونم بخوام بگم شب نمیام!!
-اه...باشه بابا...نیا!
-مرجان ناراحت نشو دیگه
باور کن یادم رفت
-باشه،خب،بای👋
تازه قطع کرده بود که دوباره گوشیم زنگ خورد...
وای عرشیا😣
حوصله این یکیو دیگه ندارم😒
اولش جواب ندادم،
ولی اینقدر زنگ زد که مجبور شدم جوابشو بدم!
-الو...
-برای چی جواب نمیدی؟؟؟😡
ترنمممم تو منو دیوونه کردی...
چرا اینجوری میکنی؟؟😡
(وای خدا اینو کجای دلم بذارم😭)
-عرشیا خواب بودم...
معذرت...
-اره تو گفتی و من خرم باور کردم!!😡
ادرس اون خراب شده رو بده ببینم😡
-خراب شده خونه ی توعه😠
بی ادب
-ترنم آدرسو بده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
میدونی که من دیوونه ام😡
-آدرسو میخوای چیکار؟؟
برای چی میخوای بیای؟؟
-به تو ربطی نداره
باید ببینمت
-عرشیا ولم کن😡😣
-خیلی نمک نشناسی!
به همین زودی دیروزو یادت رفت؟؟
- دیوونه بازیای تو نمیذاره روزای خوش رو یادم بمونه😠
-ترنم یا میای پیشم یا بدون هرچی بشه تقصیر خودته!
-مهم نیست،نمیام
بای 😡
گوشیو قطع کردم و پرت کردم تو اتاق😖
اه...
خودم کم بدبختی دارم،اینم اضافه شده😭
پسره ی روانی😭
نیم ساعت گذشته بود که دیدم زنگ خونه رو میزنن‼️
پشت سر هم و بدون وقفه
انگار یکی دستشو گذاشته رو زنگ و ول نمیکنه!
پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین و با دیدن چهره ی عرشیا از پشت آیفون بدنم یخ زد....😥
"محدثه افشاری"