eitaa logo
خاڪریزشهـدا
904 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
بس که شأن و منزلت در روضه‌خانه ریخته هر که یک دفعه بیاید ، پیشکسوت می‌شود
این وسط آن عاشقی بُرده‌ست که در این دو ماه بی‌ریا می‌آید و مشغول خدمت می‌شود
رازق ما کربلاییها حسینِ فاطمه‌ست روزیِ یک سال ما این ماه قسمت می‌شود در میان هیأتش انگار زیر قُبّه‌ای تا که لب وا میکنی فوراً اجابت میشود
😭😭😭😭
دلم برا محرمت تنگ شده حسین😭😭
دلتون رو آماده کردید ؟؟
یه رفیقی داشتیم آقا سید مهدی قوام میگفت؛ تو یه بار بری کربلا و بیای تربت کربلا جلوت بذارن تشخیص میدی، مُهر بذارن جلوت میفهمی این مهر مهر کربلاست یا نه. چه‌طور زینبی که پنجاه سال با برادرش بوده تشخیص نداده؟!
😭😭😭
هی صدا می‌زد: "اَ اَنتَ اَخی؟" نمیدونم نشناخته یا اینکه متعجب بوده، متحیر بوده... آخه شیخ جعفر شوشتری میگه کاری با این بدن کردن پشت و روی بدن دیگه مشخص نبوده...
😭😭😭😭
دوتایی نشستن کنار این بدن؛ سکینه هم اومد. نشستن کنار این بدن شروع کردن حرف بزنن؛ این یکی هی میگه "اَ اَنْتَ اَخی؟" اون یکی هی صدا میزنه "هذا نَعْشُ اَبی" دوتایی دارن گریه میکنن. اما نمیدونم چی شد یه‌مرتبه این دختر یه جمله‌ای گفته؛ صدا زد: "يا اَبَتاه ! اُنظر اِلي عَمَّتِيَ المَضْروبَه" یعنی بابا پاشو نگاه کن عمه‌م رو این نامردا دارن میزنن...
😭😭😭😭
دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا... یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی...
میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ کی اینجا بود: اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده...
صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظه‌ای که بی‌بی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین روه نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست: _عمه جان با کی حرف میزنی؟! گفت: مگه نمی‌شناسی این بدن باباته؟! گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چه‌جوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری...
😭😭
4_5875441181332080041.mp3
1.08M
هرچی ک میزارم با این صوت گوش بدید
یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛ اون لحظه‌ای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه. گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده...
😭😭😭😭
یه صحنه هم ام البنینه؛ بشیر که اومد خبر شهادت رو به ام‌البنین بده، عرضه داشت که چهار بچه‌ت رو کشتن، گفت فدای حسین. یکی یکی نحوه شهادت‌ها رو گفت. تا رسید به عباس... (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچه‌م راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!)
😭😭😭😭
به یاد مادران شهدا
خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ ام‌البنین عمود به فرقش زدن. (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چه‌جوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چه‌جوری عمود به فرقش زدن؟
موسیقی قطع شد دوباره بزارید
😔😔😔😔😔
گفت: ام‌البنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر...
😭😭😭😭
یا الله
یاحسین😭😭😭
اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟ گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا...