•|حاج حسین یکتا:
میگفت در عالم رویا🌈
به شهیــ🕊ــد گفتم:
چرا برای ما دعا نمےکنید
که شـهید بشـیم !؟😞✋
گفت: ما دعا میکنیـم براتون
شهــ🕊ــادت ✍مینویسـن ولے
#گناه مےکنیـد پاک میشه ...😔💔
#آی_شهدا_شرمندهایم😭
#خدایا_روسفیدمون_کن💔
🍁http://eitaa.com/khaterat_shohada
#شهیدانه ❤️🕊
رفت وازگریه😭 طوفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایاکه به دریا زدو رفت❤️🍃
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#حدیث_روز
امام رضا ع :
هر کس اباعبدلله ع را 😍
کنار شط فرات زیارت کند،❤️
مانند کسی است که خدا را 😳
در بالای عرش زیارت کرده است👌
📚تهذیب الأحکام ج 6 ص 46
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#هادےدلها
میگفت
🌹 در #نجف تصمیم گرفتم سه روز آب وغذاکمتربخورم تا بهتر بتوانم تشنگی های امام حسین وفرزندانش را درک کنم
در روز سوم وقتی میخواستم از خانه بیرون روم چشمانم سیاه شد دیگرنمیتوانستم روی پاهای خودم بایستم
🌹اینگونه بهتر مفهوم کربلاومصیبت های امام حسین(ع)را درک کردم
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
http://eitaa.com/khaterat_shohada
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍قبل از رفتن به عملیات از من خواست تا لباس نظامیاش را برایش آماده کنم. داشت لباس را میپوشید که دید دکمهی شلوار سر جایش نیست و کنده شده است. رو به من گفت:
- سریع یک دکمه بیاور.
هر چه توی خانه گشتم دکمهای پیدا نکردم.
به خاطر عجلهای که داشت، دکمهی ژاکتم را کندم و به شلوارش دوختم.
تشکر کرد و از من خداحافظی کرد و رفت.
✍بعد از چند وقت، خبر شهادتش رسید.
آنوقتها با محسن در منطقه بودم، برای پیدا کردن جنازهاش به هرجایی که شهدا را میآوردند سر زدم؛ ولی خبری نشد که نشد.دست از پا شکسته و ناامید پس از گذشت چند ماه، به فریدونکنار برگشتم. هفت ماه نشده، خبر رسید که چند شهید گمنام آوردهاند. برای شناسایی آنها به بابلسر رفتم. مشغول جستوجوی پیکرهای شهدا بودم که ناگهان لباس یکی از جنازهها، مرا به خودش جلب کرد.
یک دکمهی ژاکت زنانه روی لباس دوخته شده بود. بیاختیار فریاد زدم:پیداش کردم؛ این جنازهی شهید من است.
#سردار_شهید_محسن_اسحاقی
راوی: #همسرشهید🌷
🕊🕊http://eitaa.com/khaterat_shohada
ای خون بهای عشق
چه خوش گفت پیـر مـا
" اسلام را محرم تو زنده میکند "
#سلام_بر_حسین
#محرم_در_جبهه
http://eitaa.com/khaterat_shohada
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
#چادرانه
#خواهرانه
خواهرم دیگر تو کودک نیستی
فاشتر گویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین
یک نظر عکس شهیدان را ببین
در خیابان چهره آرایش مکن
از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود از روسری بیرون مریز
در مسیر چشمها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد
طره گیسو مده در دست باد
خواهر من این لباس تنگ چیست ؟
پوشش چسبان رنگارنگ چیست ؟
پوشش زهرا (س) مگر این گونه بود!
خواهرم این قدر طنازی مکن
با اصول شرع لجبازی مکن
در امور خویش سرگردان نشو
نو عروس چشم نامردان مشو
پدرم گفت گل از رنگ و لعابش پیداست
زن مؤمنه از طرز حجابش پیداست
http://eitaa.com/khaterat_shohada
♥️ #خاطرات_شهدا 🌷
💠✨در ستاد لشگر بودیم. #شهیدزین_الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی #خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.
💠✨آن برادرم دائم #تندی می کرد و جوش می زد. آقا مهدی با نرمی و #ملاطفت آرامش می کرد. یکهو دیدم این برادر ترک ما یک چاقوی ضامن دارد از جیبش درآورد، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت گفت: « #حرف_حساب یعنی این!» و چاقو را نشان داد.
💠✨خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم #آقامهدی می خندد. بامهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش #کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد.
💠✨ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از #همشهریانش داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند.
💠✨بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد #فرمانده یکی از گردانهای لشگر!
#شهید_مهدی_زین_الدین
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛