eitaa logo
خاڪریزشهـدا
915 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
#امام_زمان(عج) :🌺🍃 سجده شکر پس از هر نماز از بهترین و ضروری ترین سنت ها است. 📚وسائل الشیعه ❤️#اللهم_عجل_الولیک_الفرج❤️ @khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید محمود رادمهر هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
❤️🍃❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هـــرشبــــــ ـاص‌امـــام‌‌رضـــا ع‌ بــہ‌نیـــابتــــ‌‌شهـــــید ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🌺بسم رب الشهدا والصدیقین🌺 آنجا ڪه علے(ع) به ڪوفیان تنها بود زهراے نبے (س) به پشت در تنها بود آنها همه ڪوفیان و پستان بودند بے غیرت و پست و مردمانش بودند اینجا نبود، علے رهبر تنها فرمان ز علے، اطاعت ازخلق الله خواهے ڪه نلرزد قدمت روی صراط بفرست به سید علے خامنه اے یڪ صلوات❤️ @khaterat_shohada
بسم ربــــّ الشهـــ🌹ـــدا و الصدیقین 🍃بی تو هرگز 🍃 قسمت پنجاه و سوم: حمله چند جانبه 🍃ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکل ممکن ... دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه ... دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ... 🍃دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ... 🍃هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت ... 🍃وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد ... و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد ... نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... دنیا هم با تمام جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم ... 🍃حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ... 🍃پشت در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ... 🍃در رو باز کردم و رفتم تو ... گوش تا گوش ... کل سالن کنفرانس پر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ... رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ... ادامه دارد... 🌹هدیه به همه شهدا صلوات 🌹
بسم ربــــّ الشهـــ🌹ـــدا و الصدیقین 🍃بی تو هرگز🍃 قسمت پنجاه و چهارم: پله اول 🍃پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ... همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ... و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ... وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل ... 🍃پلیس خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ... یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری ... 🍃من ساکت بودم ... اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم ... به پشتی صندلی تکیه دادم ... 🍃- زینب ... این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم؟ ... چشم هام رو بستم ... بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا ... 🍃- خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ... نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ... نزار حق در چشم من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ... خدایا ... راضیم به رضای تو ... 🍃با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرق فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد ... خدایا ... به امید تو ... بسم الله الرحمن الرحیم ... و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم ... 🍃- این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم ... یا باید برم ... 🍃امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ ... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم ... چشم هام رو باز کردم ... 🍃- همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه ... سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... ادامه دارد... 🌹هدیه به همه شهدا صلوات 🌹
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید... خیلی تنها ست... 😔😔😔 دمتون حیدری شبتون مهدوی یا علی✋ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
❣❣❣❣❣❣ ❣زیارت "شهــــــداء"❣ بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌹السَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌹 السَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌹 السَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹السَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹السَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹 السَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹 السَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹السَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ❣❣❣❣❣❣ 🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹 🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛ 🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهیدرسول کشاورز نورمحمدی هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
✨✨ ✨ رسول کشاورز نورمحمدی تاریخ شهادت: 1365-11-01 محل شهادت: شلمچه شهید رسول کشاورز نورمحمدی به سال ۱۳۴۴ در یکی از روستاهای قزوین متولد شد و ۴ ساله بود که پدر خود را از دست داد و روزگار را با سختی‌های خودش سپری کرد تا آنجا که دیپلم اقتصاد گرفت و با شروع جنگ تحمیلی خود را به قافله مدافعان انقلاب رساند و به عنوان بسیجی وارد عرصه جنگ شد و همچنین به کلاس‌های حوزه می‌رفت و درس طلبگی را شروع کرده بود و در همین حین بود که لباس سبز پاسداری را بر قامت خود پوشاند و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی به عنوان فرمانده گردان حضرت زینب (س) لشکر ۱۰ سید الشهدا انتخاب شد و در مورخه ۱/ ۱۱/ ۶۵ در کربلای ۵ خود را به قافله عاشوراییان رساند. سه روز بعد در حالی که پیکر مطهرش را به درب منزلش رساندند فرزند دومش به نام زهرا نیز که متولد ۴/ ۱۱/ ۶۵ می‌باشند را به پدر رساندند. تا شاید مرحمی باشد بر زخمهای بسیار پدر و این دختر یک روزه توانست پدرش را برای اولین و آخرین بار ملاقات کند. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
✨✨ ✨ قسمتی از خاطرات روزهای جبهه را که در دفترچه شهید کشاورز و به قلم ایشان روزنگار شده است را در ذیل می‌خوانیم. ضمناً از علاقمندی‌های این شهید شعر حافظ و بهره گیری از کتاب‌های شهید مطهری است که در آثار به جامانده ایشان به دستمان رسیده است. خواب شهادت ۲۰ /۱۰/ ۶۱ صبح ساعت ۱۵/۵ از خواب بیدار شدم و وضو ساختم و نماز شب را و نماز نافله صبح و نماز صبح را خواندم و صبحانه خوردیم هوا خیلی خوب بود سرد بو د اما آفتابی با برادر امینی رفتیم بیرون کمی صحبت کردیم و دوباره به داخل چادر رفتیم و کمی نشستیم من بلند شدم ظهر بود نماز ظهر را به جماعت خواندیم و بعد از ظهر فرمانده گروهان گفت گروه بندی مجددی کنیم و بخط شدیم ساعت ۵/۴ بعد از ظهر بود برادر عبدالله کمی در مورد کارهای متفرقه صحبت کردند و برادر امینی به گروه ۱۰ آمدند و من به گروه ۱۱ رفتم و بعد از تمام شدن کار به چادر آمدیم و وضو گرفتیم و دوباره با برادر امینی بالای کوه بودیم و خورشید غروب کرده بود و من به او گفتم‌ای کاش روز حرم اباعبدالله (علیه السلام) باشیم و امام موسی ابن جعفر (علیه السلام) را هم زیارت کنیم. او گفت انشا الله در کربلا هر چه زود‌تر باشیم و من خیلی ناراحت کربلا بودم و در ضمن شب گذشته هم خواب شهادت خودم و یکی از بچه‌های دیگری را در خواب دیده بودم و غروب اشک‌هایم همانطور بی‌اختیار جاری می‌شد به طرف کربلا نگاه می‌کردم گریم می‌گرفت و شب همانروز دعای توسل برگزار شد (در چادر تدارکات) و خیلی با حال بود و معنوی و بعد از دعا چای و شام خوردیم و وضو گرفتم ساعت ۱۱ شب بود خوابیدم. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
✨✨ ✨ در آیینه قران : «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹ " (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. " ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🌱لحظات ملكوتى اذان ظهر به افق تهران 🌱 التماس دعاى فرج ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
✨✨ ✨ روز 🌺🍃 ازامام عسكري (علیه السلام )روايت ‌شده كه فرمود: علامات مؤمن پنج تا است‌: خواندن 51 ركعت نماز در شبانه‌روز (نمازهاي واجب و نافله و نماز و شب)، زیارت اربعین، به دست كردن انگشتري دردست راست‌، به خاک ساییدن پیشانی (سجده رفتن بر خاک)‌، و بلند خواندن بسم الله الرحمن ‌الرحيم در نماز. قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یقبر ابنى بأرض یقال لها کربلا هى البقعة التى کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التى علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فى الطوفان. پیامبر خدا (صلی الله) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مىشود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنان که خدا یاران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد کامل الزیارات، ص۲۶۹، باب ۸۸، ح ۸ ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🌷 💠▫️تا آخر بخوانید (هو الحَقُّ المُبین) همیشه روضه شنیده ایم ⚡️اما هم عالمی دارد... 💢▫️صحنه اول: محمدرضا از تماس گرفته؛ پشت تلفن التماس میکند: -مامان! توروخدا دعا کن بشم. +تو شو، شهید میشی... -به خدا دیگه خالص شدم. دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست🚫. +پس شهید میشی🕊. _ حالا که راضی شدی، دعا کن برگردم. 💢▫️صحنه دوم: مهمان شدیم. قرار است بدنِ پاره جگرمان را تحویل بگیریم و وداع کنیم. بعد از روز دلتنگی، با خودم گفتم محکم در آغوشش می گیرم و التماسش میکنم سلام و ارادت و دلتنگی مرا به برساند. اما... ⇜ به سینه اش دست نزن🚫. ⇜نمی شود در آغوشش بگیری. ⇜صورتش را آرام ببوس و اذیتش نکن. ⇜به زیاد دست نزن. مضطر به روی ماهش نگاه کردم و پرسیدم: ! چه کردی با خودت⁉️ 💢▫️صحنه سوم: شب قبل از است. مادر بی تاب شده، قرار ندارد. دست به دامان شهدای شدیم . مادر با همرزم محمدرضا در کهف خلوت کرده: _ بگو محمد چطور شهید شد؟ +بگذرید... _ خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد. +همانطور که دوست داشت شد؛ و ... 💢▫️صحنه چهارم: برای بدرقه اش نشسته ایم کنار منزل جدیدش بی ترس و بی درد و آرام. متحیر ایستاده و این پا و آن پا می کند، _ پس چرا نمیخوانی⁉️ _ نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم... 🔸حالا میدانیم ⇜اربا اربا یعنی چه ⇜ یعنی چه، ⇜ یعنی چه، ⇜ یعنی چه 🔹از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی، سیدالشهدا را به ما چشاندی، گوارای وجودت نازنینم. 🌾آسان و سختِ عشق، سوا كردنى نبود! 🌾ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از ظلمت نفسی :)❣️
‼️ خواهر من! وقتی تو پای نوشته های من شکلک می زنی من دقیقا یک نفر را تصور می کنم که سرش را کج کرده خیره شده به من و دارد لبخند می زند!😳 وقتی می نویسی: مچکرم!🙏 من یک نفر را تصور می کنم که عین بچه ها لوس می شود و دلنشین لبخند می زند!!☺️ و با صدای نازک تشکرش را می ریزد توی قلب من.😍 وقتی عکس آواتارت سر کج کرده و خندیده جوری که دندان هایش هم معلوم باشد.😅 من همیشه قبل از این که مطالبت را بخوانم صدایت را می شنوم که دارد رو به دوربین می گوید سیب و بعد هم ریسه می رود.😅😂 وقتی عکس دختر بچه شیر می کنی و بالایش می نویسی: عجیجم، نانازم، موش کوچولو الاااااااااهی قربونش برم و ...😘😍 من همین حرف ها را با صورت آواتارت و صدای خیالی ات می سازم و از این همه ذوق کردنت لبخند می زنم.😥 من مریض نیستم!🤕حتی قوه ی خیالم هم بالا نیست!😩 من پسرم.............. 👦و تو دختر...........!👧 من آهنم و تو آهن ربا!☝️ من آتشم و تو پنبه!🔥🍥 یادت نرود ☝️❌ خصوصی ترین رفتارت را عمومی نکنی✋⛔️ خواهرم ❗️یادت بمونه با نامحرم فاصله ات را حفظ کنی.. چه نیازی به ارسال شکلک داری که حتما طرف مقابلت حالت چهره تو را درک کند.🙄😕 یادت بماند شکلک ها برای روابط صمیمانه طراحی شده اند!!!!👌 یادت بماند ما با هم نامحریم!!☝️📛 🔴ارسال شکلک به نامحرم ممنوع🔴 😍😂😜😝😚🌹😆😋😉 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🌱لحظات ملكوتى اذان مغرب التماس دعاى فرج ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
امام مهدی علیه السلام 🔸انا بقیه الله فی ارضه و خلیفته و حجته علیکم؛ 🔸من یادگار خدا در زمین و جانشین و #حجت او بر شما هستم. ❤️ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج❤️ @khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهیدرسول کشاورز نورمحمدی هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━
❤️🍃❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هـــرشبــــــ ـاص‌امـــام‌‌رضـــا ع‌ بــہ‌نیـــابتــــ‌‌شهـــــید ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🇮🇷جوان انقلابی ام🍃 با هر لبخند تو😊 محکم میشود بند پوتینها✌️ با هر لبخند گرم میشود پشت جوان ها❤️ با هر لبخند سفت تر میشود #چادر بر سرم✌️ #لبیک_یا_خامنه_ای💚 😇 @khaterat_shohada
بسم ربــــّ الشهـــ🌹ـــدا و الصدیقین 🍃بی تو هرگز 🍃 قسمت پنجاه و پنجم: من یک دختر مسلمانم 🍃سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... چند لحظه مکث کردم ... 🍃- یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم ... شما از روز اول دیدید ... من یه دختر مسلمان و محجبه ام ... و شما چنین آدمی رو دعوت کردید ... حالا هم این مشکل شماست، نه من ... و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید ... کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره ... من نیستم ... 🍃و از جا بلند شدم ... همه خشک شون زده بود ... یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ... فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود ... به ساعتم نگاه کردم ... 🍃- این جلسه خیلی طولانی شده ... حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره ... هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید ... با کمال میل برمی گردم ایران ... نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد ... 🍃- دکتر حسینی ... واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم ... با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ ... این چیزی بود که شما باید ... همون روز اول بهش فکر می کردید ... 🍃جمله اش تا تموم شد ... جوابش رو دادم ... می ترسیدم با کوچک ترین مکثی ... دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه ... 🍃این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم ... پاهام حس نداشت ... از شدت فشار ... تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم ... ادامه دارد... 🌹هدیه به همه شهدا صلوات🌹
بسم ربــــّ الشهـــ🌹ـــدا و الصدیقین 🍃بی تو هرگز🍃 قسمت پنجاه و ششم: دزدهای انگلیسی 🍃وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... با یه وجود خسته و شکسته ... اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا ... 🍃خیلی چیزها یاد گرفته بودم ... اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم ... مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور ... 🍃توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد ... 🍃- دکتر حسینی ... لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی ... 🍃در زدم و وارد شدم ... با دیدن من، لبخند معناداری زد ... از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی ... 🍃- شما با وجود سن تون ... واقعا شخصیت خاصی دارید ... 🍃- مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید ... خنده اش گرفت ... 🍃- دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه... اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه ... و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... 🍃- اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید ... تحویلم گرفتید ... اما حالا که خاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم ... هم نمی خواید من رو از دست بدید ... و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید ... تا راضی به انجام خواسته تون بشم ... چند لحظه مکث کردم ... 🍃- لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید ... برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن ... اصلا دزدهای زرنگی نیستن ... و از جا بلند شدمم ادامه دارد... 🌹هدیه به همه شهدا صلوات🌹
❤️شہادٺ❤️ بہ خوݩ وتیروترڪش نیسٺ.. آڹ روزڪه خداراباهمہ چیزودرهمہ چیزدیدݥ شہیدشده اݥ. 💢کانالے متنوع؛رومان شهدای،عکس،فیلم،زندگی نامه .. ڪانال دلم آسمون میخاد🕊 https://eitaa.com/shahadat_arezoomee