IRSJ_Volume 8_Issue 2_Pages 11-29.pdf
587.1K
روشنگری تاریخی در رابطه با روند پر رمز و راز تصویب یک «قطعنامه»
✳️سالروز فتح خرمشهر
🔹یکی از ابعاد پر رمز و راز تاریخ جنگ، مسئله پذیرش قطعنامه ۵۹۸ که با گذشت بیش از سه دهه، هنوز با فقر آثار متقن و تحلیلی در این باب مواجهیم. به تصریح امام، تصمیم قبول قطعنامه مبتنی بر یک سلسله «حوادث و عواملى» بوده که تحلیل محققانه آن را موکول به آینده نمودهاند و به نظر میرسد اکنون وقت رمزگشایی از این تصمیم تاریخی است. چه اینکه بازشناسی فرایند تصمیمسازیهای کلان سیاسی، در پیشگیری از تکرار برخی تصمیمات سخت و بعضاً تلخ، مؤثر خواهد بود.
🔸اجماع مسئولان عالیرتبه سیاسی و نظامی از جمله اموری است که در روند تصمیمسازی و تغییر نظر اولیه امام، در دو مقطع تاریخی سرنوشتساز بعد از فتح خرمشهر و پذیرش قطعنامه، نقش تعیینکننده داشته و به نوعی، متضمن حجت شرعی و عقلی برای تصمیم نهایی امام بوده است. پرسش آن است که در مدت کوتاه تصدی قائممقامی فرماندهی کل قوا در بازه زمانی 12خرداد1367 تا 27تیر1367، چه اتفاقاتی رخ داد که امام در تصمیم قاطع خود پیرامون پایان جنگ، تجدیدنظر کردند؟
🖇ضمیمه: مقاله «روندپژوهی پذیرش قطعنامه 598 توسط امام خمینی(ره)»، نشریه علمی مطالعات دولتپژوهی در جمهوری اسلامی ایران، شماره2، آبان1401.
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #استوری_کلیپ | زنده نگهداشتن نام شهدا
#شهدا
#رهبر
✏️ رهبر انقلاب: من عقیدهی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است؛ این یک نیازی است که ما - چه آدمهای مقدّسمآب و متدینی باشیم؛ چه آدمهایی باشیم که خیلی هم مقدّسمآب نیستیم، امّا به سرنوشت این کشور و به سرنوشت این مردم علاقهمندیم - هرجور که فکر بکنید، بزرگداشت شهدا برای آیندهی این کشور، حیاتی و ضروری است.
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
می گویند سال ها پیش در جزیره ای
آهو های زیادی زندگی می کردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری
باعث شد که تحرک آهوها کم و به
تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو
به نابودی گذارد.
برای حل این مساله تعدادی گرگ در
جزیره رها شد. وجود گرگ ها باعث
تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی
به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختی ها هم
گرگهای زندگی ما هستند که ما را قوی تر
می کنند و باعث می شوند پخته تر شویم.
🍃
🌺🍃
32.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ
#سرود_برکت_ایران
ویژه ایام دهه کرامت
کاری از کانون سفینة النجاة مسجد امام حسین علیه السلام پردیسان قم
"گروه سرود فرزندان حاج قاسم"
با صدای محمد مهدی خشک دامن، و پسران و دختران دهه هشتادی و نودی...با حضور فرزندان شهدا
💐🌻🌸🌷🌺🌹💐
┅═✼✿✵🇮🇷✵✿✼═
#دهه_کرامت
#اللهمْعجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستیابی ناسا به صدای ستاره تپنده
وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
محسن جامِ بزرگ| ۱۱
▪️چه کرد این نوجوان ۱۴ ساله !!!
بعد از اسارت و بعد از اینکه یک مصاحبه ریاکارانه انجام دادند و خبرنگاران رفتند فرمانده عراقی دستور داد اسرا را جمع کردند و یکی یکی سئوال کرد:
- عسکری، جُندی مُکلّف؟ حَرَس خمینی؟( یعنی تو سرباز وظیفه هستی؟ تو پاسدار خمینی هستی؟)
خیلی از بچه ها عربی نمی دانستند و همینطوری به علامت تایید سر تکان می دادند او که تعجب کرده بود پرسید: یعنی کُلّهُم حَرَس خمینی؟ (یعنی همه شما پاسدار هستید؟!)
این ناشیگری بچه ها کار دستشان داد. او دستور داد این بار با تمام قوا، اسرا را زیر شلاق و باتوم و لگد و فحش و سیلی و میلگرد و حتی شلاق سیم خاردار بگیرند!
بچه ها دست بدامان ائمه (ع) شده بودند و آن بزرگواران را صدا می زدند. بعثی ها به واقع بچه ها را لت و پار کردند. فرمانده بعد از یک نوبت کتک سیر، از بچه ها خواست که به امام خمینی توهین کنند و بگویند م ر گ.بر خمینی بگویند اما بچه ها زیر بار نرفتند و موج سوم کتک ها بر سرشان فرود آمد. شلاق ها و سیم خاردارها و نبشی های فلزی به هر جا که فکر می کنی فرود می آمد و ناله ها و فریادها در هم می آمیخت. شدت این کتک ها به قدری بود که بچه ها به هم پناه می بردند و ناگهان کومه ای از گوشت تشکیل می شد. در این شرایط به نفرات زیرین حالت خفگی دست می داد و نفرات رویی در آماج کابلها سیم خاردارها و باتوم ها بدن های شان سیاه می شد.
در همان لحظه صدایی خفیف زیر کومه انسانی شنیده شد که گفت: مرد است خمینی! راهی برای خلاصی پیدا شده بود لذا این جمله بارها تکرار شد و عراقی ها تصور کردند که اسرا به امام توهین می کنند زیرا لبخند و رضایت در چهره آنها پیدا بود. افسر ارشد حاضر در میدان شکنجه هم وقتی این جمله را شنید، با رضایت دستور توقف کتک را صادر کرد. این بار بچه ها را به حالت نشسته و پشت سرهم به صف کردند. پیرمردی در صف اسرا بود، فرمانده از او سئوال کرد و مترجم هم ترجمه کرد: پیرمرد! تو چرا آمدی جنگ، مگر شما ارتش نداشتید؟ آخر تو با این سن و سال وقت جنگیدنت است؟ تو باید استراحت کنی. تو وقت مردنت هست باید به فکر مردنت باشی... !
پیرمرد بسیجی جوابی نداد. نمی دانم چرا فرمانده از پیرمرد عبور کرد؟ دو سه قدم که رفت، ایستاد. این بار نگاهش به یک نوجوان حدود چهارده ساله افتاد. به او دستور داد که بلند شود. او ایستاد. از او پرسید: تو چرا آمدی جنگ؟!
او با کمال شجاعت گفت: برای دفاع از کشورم. آمده ام تا با کفار و صدام بجنگم!
رنگ فرمانده با این سخنان پرید. آنها جرئت نمی کردند اسم صدام را بدون تشریفات و القاب بیاورند و حالا یک نوجوان ایرانی که هنوز در صورتش مویی نروئیده است این چنین جسورانه جواب او را می دهد.
فرمانده عراقی به شدت خشمگین شد و گفت: آن کسی که تو از او حمایت می کنی به فکر تو و امثال تو نیست وگرنه اجازه نمی داد تو بچه که دهنت بوی شیر می دهد به جنگ بیایی. حالا آن قدر اینجا نگهت می داریم تا موهای سرت مثل دندانهایت سفید بشود!
پسر گفت: من رهبرم را دوست دارم. و سپس با کمال جرئت از فرمانده عراقی پرسید: تو رهبرت را دوست داری؟
فرمانده فوری گفت: چرا دوست دارم، سیّدی، قائد...
نوجوان دلاور به او گفت: دوست نداشته باش!
جسارت این بسیجی، فرمانده عصبانی را عصبانی تر کرد و از او خواست که مرگ بر خمینی بگوید او نگفت او اصرار کرد. نگفت و نگفت تا فرمانده وحشی تر شد و کلت را از کمرش کشید و روی شقیقه این بسیجی گذاشت و گفت بگو: مرگ بر خمینی اما او نگفت. فرمانده تهدید می کرد که اگر نگوید شلیک می کند اما او باز هم نگفت . فرمانده درمانده و مستاصل که شاید نمی خواست در مقابل این شیر بچه ایرانی بیش از این خوار و خفیف شود، کلت را غلاف کرد و با ناراحتی از یقه نوجوان یزدی گرفت و او را از زمین بلند کرد و رو به ما گرفت و با عصبانیتی توام با عجز و حتی اعتراف به مردانگی بچه های امام خمینی گفت: این ظاهراً از همه شما کوچک تر است. ولی از همه بزرگ تر است! شما به رهبرتان توهین کردید، ولی این بچه توهین نکرد... نفهمیده بود که هیچ یک از اسرا توهین نکردند ترفند زدند. او بسیجی را زمین گذاست و از او خواست تا چیزی از او بخواهد. نوجوان گفت: من خواسته ای ندارم!
گفت: هر چه بخواهی دستور می دهم برایت آماده کنند.
پرسید: هر چی؟
- آره، هرچی!
گفت: یک لیوان آب!
آب! همه از خواسته او متعجب شدیم. فرمانده و عراقی ها بیشتر. شاید او خیلی تشنه بود.
در مقابل چشمان حیرت زده عراقی ها و ایرانی ها، وقتی آب را آوردند و او آستین هایش را بالا زد و وضو گرفت. سپس به آسمان نگاه کرد و از محل خورشید قبله را تشخیص داد و رو به قبله به نماز ایستاد. نماز او آن قدر طول نکشید. فرمانده عراقی و عراقی ها و ما، حیران از ایمان این نوجوان! احساس عجیبی داشتیم.
آزاده تکریت ۱۱
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افرین به این زوج های عاشق ...
عاشقانه های مذهبی
❤️ در برابر احسان و نیکی دیگران، به هر نوع و مقدار، در هر زمان و مکان نیکی کن
📚الرحمن آیه ۶۰
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#كاشكى_امروز_او_بود....
🌷 تقصیر خودش بود. شهید شده که شهید شده. وقتی قراره با ریختن اولین قطره خونش، همه گناهانش پاک شود، خیلی بخیل و از خود راضی است اگر آن کتکهایی را که من بهش زدم حلال نکند. تازه، کتکی هم نبود. دو_سه تا پسگردنی، چهار_پنج تا لنگه پوتین، هفت_هشت_ده تا لگد هم توی جشن پتو. خیلی فیلم بود. دستِ به غیبت کردنش عالی بود. اوائل که همهاشمیگفت: «الغیبتُ عجب کِیفی داره» جدی نمیگرفتم. بعداً فهمیدم حضرت آقا اهل همه جور غیبتی هست. اهل که هیچ، استاده. جیم شدن از صبحگاه، رد شدن از لای سیم خاردار پادگان و رفتن به شهر…. از همه بدتر غیبت در جمع بود، پشت سر این و آن حرف زدن.
🌷جالبتر از همه این بود که خودش قانون گذاشت. آن هم مشروط. شرط كرد که اگر غیبت از نوع اول (فرار از صبحگاه…) را منظور نکنیم، از آن ساعت به بعد هر کس غیبت دیگران را کرد و پشت سرشان حرف زد، هر چند نفر كه در اتاق حضور داشتند، به او پس گردنی بزنند. خودش با همه چهار_پنج نفرمان دست داد و قول داد. هنوز دستش توی دستمان بود که گفت: رضا تنبلی رو به اوج خودش رسونده و یک ساعته رفته چایی بیاره.... خب خودش گفته بود بزنیم و زدیم. البته خداییاش را بخواهی، من بدجور زدم. خیلی دردش آمد، همان شد که وقتی توی جاده امالقصر_فاو در عمليات والفجر هشت دیدمش، باهاش روبوسی کردم و بابت کتکهایی کهزده بودم حلالیت طلبیدم.
🌷خندید و گفت: دمتون گرم… همون کتکهای شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی از خودم هم میترسم پشت سر كسى حرف بزنم. میترسم ناخواسته دستم بخوره توی سرم. وقتی فهمیدم «حسن اردستانی» در عملیات کربلای پنج مفقودالاثر شده و ده سال بعد استخوانهایش بازگشت، هم خندیدم هم گریستم. کاشکیامروز او بود تا بزند توی سرم که این قدر پشت سر این و آن غیبت نکنم.
🌹خاطره اى به ياد شهيد حسن اردستانى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
سلام
اسکان رایگان زائر از سه شنب به مدت سه روزمشهدمیدان 17شهریور شیرودی 2بنای جعفریه
(اطلاع رسانی کنید)
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آشنایی با سران اسرائیل
🔹قسمت پنجم: «موشه دایان»
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 افشاگری یک روزنامه آمریکایی درباره فروش اطلاعات کاربران واتساپ، اینستاگرام و فیسبوک کشورهای مختلف توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/ #مطالب_مستند_و_جدید 🌹
✅هماکنونعضوشوید👇👇
@khakrizf