"پشتخاکریزهایعشق"🇱🇧🇵🇸
-
بدانید بِهتَرین آرزویی
که مَراسیراب میکُند،
شهادت درراهخدا اَست .
‹ شهید علی پورمشیر تهران ›
رفقای قشنگم اگه تا جمعه شب به 1.1kبرسیم ،۷تا رمان خیلی قشنگگگگ تو کانال رمان قرار داده میشه پس مارو به دوستانتون معرفی کنین 🥺❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿متی ترانا و تراک
یابن الحسن روحی فداک
#امام_زمان
#استوری_مهدوی💚
ویشکا 1.pdf
769.7K
پی دی اف داستان ویشکا ۱
خدمت دوستان گلی عزیزان کپی برای کانال های دیگر از پی دی اف حرام هست .
ویشکا 2.pdf
588.8K
پی دی اف داستان ویشکا دو😍🌱
خدمت دوستان گلی عزیزان کپی برای کانال های دیگر از پی دی اف حرام هست .
"پشتخاکریزهایعشق"🇱🇧🇵🇸
#قسمت_یازدهم #روشنا مشغول مطالعه مقاله علمی در سیستم بودم که صدای مامان و سینا را از پائین شنید
#قسمت_دوازدهم
#روشنا
به طرف آسانسور رفتم دکمه آن را فشار دادم مدتی طول کشید اما خبری نشد
به نظر رسید آسانسور خراب هست
معطل نکردم و از پله ها بالا رفتم
واحد پدرم در طبقه ی سوم قرار داشت و من مجبور بودم سه طبقه بالا بروم
جلوی ورودی ایستادم و در حالی که نفس نفس می زدم در روبه رویم باز شد
وقتی چهره ی صدر در حالی که لبخند گشادی روی لبش بود را دیدم نمی دانستم چه واکنشی نشان بدهم
به به خانم درخشنده
خوش آمدید به شرکت پدرتون
وارد واحد شدم دو ماه بود به شرکت نیامده بودم پدر و سینا گفته بودند قرار هست تغییر دکوراسیون بدهند
نگاهی به اطراف کردم دیوار ها در حالی که با چوپ های رنگ شده تزئین شده بود نمای خوبی در این جا ایجاده کرده بود
چند گلدان در اطراف قرار داشت و سقف هم کنف کاری شده بود با چراغ های کوچک داخلش قرار داده بودند
ناگفته نماند پدر تمام میز صندلی ها را هم تعویض کرده بود
میز مشتریان در حالی که به صورت تخت کوچک ابری با روکش کرم رنگ وجود داشت
صدر نگاهی به من کرد
بفرمایید برای چه سرپا ایستادید ؟!
عجیب هست امروز کارمندان شرکت زود تعطیل شدند
خب ...
کارمندان که ساعت سه بعد ظهر تعطیل می شوند و مستخدم و منشی حدود چهار عصر اما امروز به افتخار شما گفتم زودتر تشریف ببرنند تا بیشتر آشنا بشویم !☺️
نگاهی به به صدر کردم در حالی که گره در ابروهایم انداخته بودم با صدای بلندی
به نظرتون چین کاری لازم بود ؟!
ناراحت نشوید منظور خاصی نداشتم خب بگذریم
برویم سرکارمان💻 ...
به سمت اتاق مدیر رفتیم
صدر خودش را به قفسه های چوپی انتهای اتاق رساند و مشغول در آوردن چند پرونده📁 شد
حسابی عرق کرده بودم یکی از صندلی های میز جلسه را بیرون کشیدم و روی آن نسشتم
روشنک خانم حالتون خوبه؟!
ببینید آقای صدر اگر امکان دارد آرش صدایم کنید
ببینید آقا آرش
من اینجا برای تفریح نیامدم
زودتر کار انجام بدهیم تا بروم
صدر که این بار کلافه شده
زیر لب زمزمه کرد
باشه مشکلی نیست هر چیزی شما بگویید...
نویسنده :تمنا 😇🍓🍉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و خدا رحم کند ؛ این همه دلتنگی را 💔
#خانهابدی
21.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیایمنیحسینازدنیاتورومیخوام
اینخواهشقلبمهشبجمعهحرمبیام:)💔
دارویی برایِ ضعفِ اراده
ندیده ام؛همانندِ عشق و
علاقه به امام حسین(علیهالسلام)
اوکیمیایِ بلند شدن پس از
هبوطِ طولانی است . .
و تو نهایتِ عشقی،نهایتِ دوست داشتن❤️.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله