eitaa logo
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
105 فایل
شهـید حـسـن بــاقــری: خاکریز بهانه است،ما با هم رفیق شده‌ایم تا همدیگر را بسازیم.🥀 کپی؟!با یک صلوات برای مولامون امام زمان کاملا حلال:) به جز روزمرگی! https://eitaa.com/nashenas_khakriz کانال ناشناس:👆🏻 پایان انشالله ظهور🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس گره افتاد به کارش خبر کنید روضه به نام مادر سقای کربلاست...❤️‍🩹
برو ای گدای مسکین، درِخانه‌ی رقیه.. دختراستُ‌وخوب‌دارد، رگِ‌خوابِ‌شاهِ‌مارا...❤️‍🩹
مـُراقب‌ نگاهـِت‌ باش ؛  چـِشم‌ ها ، پیغـام‌رسان دلھـا هستن . احمد‌محمد‌مشلب🌿 [نثار روح شهید یک صلواتی هدیه کنیم]🕊
گویند: در آخرالزمان، آنقدر به بلا دچار میشوید، که بالاخره بفهمید، تنها نداشته‌‌ی تان مهدی‌ موعود است...
آقای ابالفضل...
هزار عباس اگر می‌داشت تقدیم علی می‌کرد نخوان ام‌البنین اورا که ام‌العارفین بوده‌
میگفت : •همیشـہ تویِ عبـادت •متوجـہ باش . . . ! خـــــدا •عاشـق مےخواد... •نـہ مشترےِ بهـشت:)
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
#قسمت_هشتم #زمان_مشروط🕰 درب خانه محکم به صدا درآمد ، گویی در را می‌خواستند از جای بکندند با
خانه رنگ و بوی دیگری گرفته بود جای خالی پدر غصه زیادی بر دلمان انداخته بود مبارزات،اختلاف مردم با مجلس روز به روز بیشتر می‌شد. علما همه تلاش خود را می‌کردند تا بتوانند مشروطه را که به تصویب رسیده است ،اجرا کنند و در مجلس ارجحیت داشته باشند قبل از مرگ ناصر الدین شاه مجاهدین فشار زیادی به او آوردند تا قانون مشروطه توسط امضا شود و به اجرا برسد مظفرالدین شاه به حرف مردم اهمیتی نمی‌داد گر زمانی می‌خواست قانون را اجرا کند اطرافیان به خاطر زیاده طلبی و فزون خواهی اجازه اجرای قانون به او نمی‌دادند به سمت اتاق رفتم رقص برگ‌ها را در باد تماشا کردم که با صدای مادرم به خود آمد فخر السادات؟! به سمت اتاق اندرونی رفتم جانم مادر جان همسایه‌ها را برای روضه ،روز سه شنبه وعده بگیر ،می خواهم برای آزادی آقا جانت روضه بگیرم بخندی زدم و زیر لب زمزمه کردم «خدایا تو رحم کن به کسی که جز تو رحم کننده‌ای ندارد ». چادر قجری را سر کردم و روبنده رو روی صورتم انداختم نگاهی در آینه به خود کردم و لبخندی زدم امیدت به خدا باشد. از خانه بیرون رفتم تا چند تن از همسایه‌ها را برای روضه خبر کنم به سمت خانه اعظم خانم رفتم چند تق به در زدم ا صدایی که خسته به نظر می‌رسید گفت چه کسی هستی گفتم فخرالسادات هستم. در که باز شد هر دو لبخند زدیم سلام کردم و بعد از پاسخ گفتم مادرم سه‌شنبه روضه گرفته است گفتند تشریف بیاورید می‌خواهیم برای آزادی پدرم دعا کنیم اعظم خانوم آهی کشید و زیر لب گفت خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر کند باشد دختر جان می‌آیم ،به مادرت هم سلام برسان. نویسنده :تمنا 🧡🥺
🎥| بالاخره اعلام شد ▪️دقایقی پیش وزارت کشور و آموزش و پرورش اعلام کرد: به علت سرمای شدید و افت دما فردا دوشنبه کلیه کارمندان ادارات دولتی و غیردولتی، دانش‌آموزان و دانشجویان مواظب خود باشند تا سرما نخورند.