eitaa logo
پشت‌خاکریز‌های‌عشق
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت بیست و یکم🌾 پایش که به دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) باز شد، تلاشش هم برای ارتقای سطح آگاهی‌ دوچندان شد. من آن روزها طلبه پایه سوم بودم. یادم هست که به من می‌گفت:«وقتی می‌خواهی درباره موضوعی مطالعه کنی، حوزه مطالعه‌ات را گسترده‌تر کن، ابعاد گوناگون آن موضوع را بررسی کن و آن را از زوایای مختلف ببین؛ اینگونه است که می‌توانی صاحب‌نظر شوی.» می‌گفت:« سعی کن در مطالعه‌ات نیاز جامعه و نسل جوان را درنظر بگیری تا اطلاعاتی که برای جامعه سودمند است در اختیار نسل جوان بگذاری!» تأکید می‌کرد که نباید از مباحث روز غفلت کرد. مثلا می‌گفت:« اگر از موضوع منافقین در قرآن صحبت می‌کنی، باید از منافقان این دوران هم بحث کنی تا کسی فکر نکند که مباحث قرآن برای 1400 سال پیش است. باید چهره پیچیده نفاق را با زبان ساده و امروزی بیان کنی!» این‌ها دغدغه‌های والای کسی بود که تازه دهه سوم زندگی‌اش را آغاز کرده بود... "حجت‌الاسلام پهلوانی‌فر-دوست شهید" @khakrizhaieshg
قسمت بیست و دوم🌾 روزهای اول آموزش نظامی، یک‌سری از امورات گردان به دانشجویانی که توانایی انجام مسؤولیت‌ها را دارند واگذار می‌شود. این کار، محک و میزانی برای سنجش توانایی دانشجویان است. عباس یکی از دانشجویانی بود که مسؤولیت تبلیغات فرهنگی و مرتب کردن تمامی بُردهای گردان به او سپرده شده بود. او چنان منظم و زیبا کار می‌کرد که من تعجب می‌کردم. وقتی به چهره‌اش نگاه می‌کردی، جوانی 16-17 ساله را می‌دیدی اما عملش را که می‌دیدی می‌فهمیدی که خلاقیت، ابتکار، تلاش و مسؤولیت‌پذیری در وجود این جوان موج می‌زند و او می‌تواند در آینده به عنوان یک نیروی اثرگذار، در مجموعه سپاه نقش‌آفرین باشد. "علی پورخزایی- فرمانده شهید" @khakrizhaieshg
قسمت بیست و سوم🌾 روزهای اولی که عباس وارد دانشگاه شده بود فقط یک رفیق داشت؛ اما طولی نکشید که ده‌ها دوست پیدا کرد. به دفتر سردار اباذری که منتقل شد، گستره دوستانش به شهرهای دیگر هم رسید. سردار می‌گفت گاهی که برای سخنرانی به شهرستان‌ها می‌رفتم و عباس همراهم بود، از من می‌پرسیدند:«حاج‌آقا دانشگر کجاست؟» سردار عباس را نشان می‌داد! تعجب می‌کردند. با آن سن کمش آن‌قدر سنجیده و دقیق حرف می‌زد که طرف مقابل فکر می‌کرد، مسئول دفتر سردار، یک سرهنگ است! گاهی که لازم بود با سرداران سپاه صحبت کند، حواسش را جمع می‌کرد تا شأن و جایگاه دفتر سردار را حفظ کند. ارتباطی صمیمی با مسؤولان دفتر سرداران سپاه در تهران داشت. دوبار هم سرداران شناخته‌شده سپاه را برای سخنرانی در یادواره شهدا به سمنان دعوت کرد. "مجتبی حسین‌پور-همکار شهید" @khakrizhaieshg
قسمت بیست و چهارم🌾 یک‌روز کار رزمی بسیار دشواری داشتیم و نیروها به لحاظ جسمی بسیار خسته شدند. یک ساعت بعد از ناهار به نیروها استراحت دادیم. من وارد مجموعه گردان شهید باکری شدم و دیدم که عباس در زمان استراحت، مشغول مرتب کردن بردهای گردان است. گفتم:«چرا استراحت نمی‌کنی؟» جواب داد:«واسه استراحت وقت زیاده!» همان‌جا بود که یقین کردم عباس خستگی‌ناپذیر و دلسوز است. می‌شد فهمید که عباس در آینده در امر هدایت نیروها بسیار توانمند و پرکار خواهد بود. در سه سالی که مسؤولیت دفتر فرماندهی جهادی دانشگاه را بر عهده داشت با تمام توانش تلاش می‌کرد که کارها را به نحو شایسته‌ای انجام دهد. او علاوه بر این که وظایفش را به نحو احسن انجام می‌داد، رابطه‌ای عمیق و عاطفی با نیروها برقرار کرده بود. "علی پورخزایی- فرمانده شهید" @khakrizhaieshg
قسمت بیست و پنجم🌾 دیروقت بود و من در دفتر کارم نشسته بودم. کسی در زد و وارد شد. دانشجويي سلام کرد و پیغامی را رساند. بعد از آن گفت:«می‌شه یه نکته‌ای رو بگم؟» جوابِ بله را که شنید شروع کرد به نقد نحوه برگزاری کلاس‌ها و نارضایتی برخی از دانشجویان. اینطور نبود که فقط ایرادها را بگوید و انتقاد کند. پیشنهاداتش را هم می‌گفت. من از صراحت کلام، و در عین حال رعایت ادب و حیای او لذت می‌بردم. از او خواستم چند دقیقه‌ای پیش من بنشیند. با چند صندلی فاصله نشست و برای مدت نسبتا طولانی گرم صحبت شدیم. این اولین‌بار بود که او را می‌دیدم و در همان اولین دیدار عمیقا احساس کردم که سپاه به فردی با ویژگی‌های عباس دانشگر نیاز دارد. دلش برای سپاه می‌تپید و دوست داشت تأثیری در عملکرد بهتر این نهاد انقلابی بگذارد. "سرهنگ پاسدار محسن عباسی مسئول معاونت تربیت و آموزش دانشگاه امام حسین(ع)" @khakrizhaieshg
قول میدی! اگه خوندی! تویکی ازگروه ها یا کانالا که هستی کپی کنی! اللهم!(: عجل!(: لولیک!(: الفرج!(: والعافیة!!!(: والنصر!!(: اگه پای قولت هستی! کپی کن تا همه برا ظهور حضرت مهدی(عج)دعا کنند
واکنش وایبر به فیلتر شدنش😂 @khakrizhaieshg