ت مرا ببخش نشناختمت
گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان
گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه
گفت ای صاحب و مولای من
از زمانی که غلام تو شدهام به راحتی نمیتوانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمیتوانم اشک بریزم
چرا که میترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم.
مرا لطف فرموده آزاد کن
صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد.
حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت.
راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟
"قدری بیندیشیم"
[9/19، 20:46] مجید خلیلیان: *✍🏻به زودی تیتر یک رسانه ها در دنیا؛*
*«دست یابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح پدافند هوایی لیزری»*
✅ جمهوری اسلامی ایران به زودی با اعلام رسمی دستیابی به سلاح پدافند هوایی لیزری صددرصد بومی، جزو معدود کشورهایی خواهد بود که در حوزه سلاح های لیزری وارد شده اند.
✅تولید انبوه سامانه های پدافند هوایی لیزری آغاز شده و در برخی مراکز حساس و حیاتی به کارگیری شده است
*قدرت عجیب لیزری سپاه پاسداران*
سایت کریستین ساینس وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا سال ۲۰۱۷ اعتراف کرده بود که پیشرفته ترین ماهواره جاسوسی آمریکا که بر فراز کشور ایران جاسوسی میکرده، در ارتفاع ۱۵ کیلومتری از جو زمین مورد حمله سلاح لیزری هوافضای سپاه قرار گرفته و از بین رفته است.
این سایت در ادامه میگوید که بهت و حیرت آمریکاییها از این اقدام به حدی بوده که تا به حال اینقدر مستأصل نشده بودند!
طبق قوانین علمی این حمله توسط لیزر جامد صورت گرفته و این فن آوری قادر خواهد بود که هر موشک بالستیک اتمی و غیر اتمی را با هر سرعتی در خارج از جو زمین منهدم کند.
*این را آمریکاییها خوب میدانند که موازنه قدرت در جهان تغییر کرده است…*
نصر من الله و فتح قریب یاعلی مدد
ایستگاه جوانمرد قصاب
شهید عبدالحسین کیانی
متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب .
به جوانمرد می گفتند : عبدالحسین ، چه خبر از وضع کسب و کار؟
می گفت : الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم ، او از ما راضی باشه .
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود ، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست ، عبدالحسین دریغ نمی کرد
می گفت : برای هر مقدار پول ، سنگ ترازو هست
وقتی میشناخت که مشتری فقیر است ، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید . مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش . کسیکه وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابر پول مشتری گوشت می داد .
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند ، وانمود می کرد که پول گرفته است ، گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت ، توی روزنامه دوباره بر میگرداند به مشتری
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست .
این جوانمرد با مرام ، ۴۳ بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله پی در پی به شهادت رسید .
روحش شاد و یادش گرامی❤️
احادیث الطلاب
🆔 @ahadis_tollab
ند که اینجا آنجائی است که ایرانیها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان میدهند، یک مدعای تاریخی را با یک فضای خالی اثبات میکنند.
⭕️ خوب، اینجا نزدیکی کازرون -آنطوری که شنیدم- مجسمهی والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران. خیلی خوب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در!
۱۳۸۷/۲/۱۸
🆔 @sireh_agha
🚨کتابهای مورد علاقه در دبستان
💠 دورانهای اول و دوم و سوم را که اصلاً یادم نیست، الان هیچ نمیتوانم قضاوتی بکنم که به چه درسهایی علاقه داشتم؛ لیکن در اواخر دوره دبستان - یعنی کلاس پنجم و ششم - به درسهای #ریاضی و #جغرافیا علاقه داشتم، خیلی به #تاریخ علاقه داشتم، به #هندسه هم - به خصوص - علاقه داشتم. البته در درسهای دینی هم خیلی خوب بودم، قرآن را با صدای بلند میخواندم، #قرآن_خوان_مدرسه بودم.
یک کتاب دینی را آن وقت به ما درس میدادند به نام #تعلیمات_دینی برای آن وقتها کتاب خیلی خوبی بود. من تکههایی از آن درس را - فصل فصل بود - حفظ میکردم.
🌐 بیانات مقام معظم رهبری با گروهی از نوجوانان و جوانان ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
🆔@sireh_agha
🚨احترام ویژه به #فرزند_شهید
سردار پاسدار علی فضلی میگوید:
💠 من برادری داشتم به نام «رحمان» که در سال ۱۳۶۱ در جبهه شهید شد. وی پسری به نام #مصطفی دارد که در زمان شهادت پدر چهارماهه بود. یک روز که در محضر مقام معظم رهبری بودیم، مصطفی را نیز با خود بردم. او در داخل حیاط نشسته و ما وارد جلسه شدیم، جلسهی ما حدود دو ساعت طول کشید. بعد از جلسه که بیرون آمدیم، حضرت آیتالله خامنهای چشمشان به مصطفی افتاد من او را به #حضرت_آقا معرفی کردم. معظم له وقتی فهمیدند که وی فرزند شهید است چهرهشان #دگرگون شد و مصطفی را در آغوش کشیدند و بوسیدند. سپس به صورت گلایه به من فرمودند: «چرا زودتر به من نگفتی؟» بعد، معظمله به داخل اتاق خود رفتند و یک #ساعت و #خودکار برای مصطفی هدیه آوردند و به وی دادند.
📘 خورشید در جبهه، ص ۱۹۴
🆔@sireh_agha
🚨هر سه روز یک ختم #قرآن !!!
⭕️ غلام شاهپسندی از #محافظان رهبر انقلاب:
💠 هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا #ذکر میگوید یا #قرآن میخواند. ایشان به ما توصیه میکردند و میگفتند: «بچهها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن #نور است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در #جوانی هر سه روز یک دور قرآن میخواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً حوصلهاش نیست، پیر شدهام، از نظر سنوسال، وضعیت، شغل، گرفتاریهای کاری، این همه مسائل واقعاً نمیتوانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول میکشد من یک دور قرآن را بخوانم.»
الآن که دور شده، روزی سه جزء قرآن میخوانند!!!
📗یک روز با رهبری، ماهنامهی امتداد ، شماره۶۴، ص ۱۶
🆔 @sireh_agha
🚨 مطالعهی چند کتاب #قطور در #اتوبوس
🔘 رهبر انقلاب:
💠 من مىخواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است کسانى که وقتهاى ضایع شوندهاى دارند؛ مثلاً به #اتوبوس یا تاکسى سوار مىشوند، یا سوار وسیلهى نقلیهى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مىراند، یا در جاهایى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مىبرند و به هرحال اوقاتى را در حال انتظار به بىکارى مىگذرانند، در تمام این ساعات، #کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانهاى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همان جا بخوانند. بنده خودم چند جلد #قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! البته قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم. بنا به دلایلى نمىخواهم اسم کتاب را بگویم. وضعیت و فضاى اتوبوسهاى آن روزگار براى ما خیلى آزار دهنده بود و نمىتوانستیم تحمّل کنیم. دلم مىخواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مىگذراندم احساس نمىکردم ضایع مىشود. آن وقتها تقریباً یک ساعت طول مىکشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مىرفت. بعضى وقتها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مىکشید. بههرحال چنین یک ساعتهایى را احساس نمىکردم که ضایع مىشود؛ چون کتاب مىخواندم.
🌐 مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از بازدید از نمایشگاه کتاب ۱۳۷۵/۰۲/۲۲
🆔 @sireh_agha
🚨 ماجرای جالب کاسهی دوغ
💠 آقای ذوالنوری میگوید در زمان جنگ، آیتالله خامنهای به تیپ الغدیر تشریف بردند. معظم له بعد از سخنرانی برای صرف ناهار به سنگر فرماندهی رفتند. آیت الله سید روح الله خاتمی نیز حضور داشتند. ایشان با دستهای لرزان خود، کاسه بزرگی را برداشت، مقداری ماست داخل آن ریخت و بعد شروع به درست کردن #دوغ نمود. کاسه دوغ را خدمت مقام معظم رهبری آورد و فرمود: آقا دوغ را برای
شما درست کردهام. آیتالله خامنهای فرمودند: شما خیلی به زحمت افتادهاید، خودتان میل بفرمایید. آیتالله سید روح الله خاتمی گفت: اول شما تناول بفرمایید. چرا که من آن را برای شما آماده کردهام. شما بفرمایید و سپس از باقیمانده آن به عنوان تبرّک خواهم خورد. مقام معظم رهبری خواستند کاسه را بگیرند که آیتالله خاتمی فرمود: نه! میخواهم با دست خودم به شما #دوغ بدهم! بعد با دستهای لرزان خود کاسه را نگه داشت و آقا از آن دوغ آشامیدند. پس از آنکه مقام معظم رهبری از آن دوغ نوشیدند، آیت الله سید روح الله خاتمی کاسه را بر زمین گذاشت، آن را چرخاند و بعد لبهای خود را بر همان جایی که آقا از آنجا دوغ میل کرده بودند گذاشت و دوغ را آشامید.
🆔 @sireh_agha
🚨 ماجرای شلّاق خوردن رهبر انقلاب
💠 پایم را به تخت بستند شلاقهایی با ضخامتهای مختلف به سقف آویخته بودند که ضخامت آنها یک انگشت، دو انگشت و یا بیشتر بود. یکی از آنها شلاقی برداشت و شروع کرد به زدن به پاهایم، آنقدر زد که خسته شد، فرد دیگری #شلاق را گرفت او هم زد و زد و خسته شد، نفر سوم شروع کرد به زدن و به همین ترتیب.
💠 هر کدام از آنها فرصتی برای استراحت داشتند بجز من که نگذاشتند حتی اندکی استراحت کنم. در آن حال که قابل توصیف نیست من از خباثت برخی از آنها به شگفتی میآمدم، وظیفه آنها بود که شلاق را بالا ببرند و به من بزنند و همچنین وظیفه داشتند مرا آنقدر بزنند تا در برابر آنها از پا درآیم بنابراین طبیعی بود که پشت سر هم بزنند، اما یکی از آنها خباثت خاصی از خود نشان میداد: #شلاق را به دست میگرفت #تسمه آن را با دست دیگر از پشت سرش خوب می کشید و بعد ضربه را میزد تا بیشتر دلش خنک شود. در حین شلاق زدن یکی از آنها بالای سرم می آمد و از من میخواست از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری بجویم من اظهار مخالفت میکردم و آنها به زدن ادامه میدادند تا اینکه #از_هوش_رفتم در خلال این تجربه عملی تلخ دریافتم که ضربه زدن به کف پا از #سخت_ترین_شکنجه_ها است چون پیش از آنکه شخص بیهوش شود ضربات میتواند ساعتها ادامه یابد ضمنا تاثیر وحشتناکی بر روی اعصاب دارد، شنیده بودم که این شکنجهگران دورههای شکنجه را زیر نظر کارشناسان اسرائیلی گذرانده اند و لذا در اعتراف گرفتن حرفهای هستند و در کار خود مهارت دارند.
📘 خون دلی که لعل شد، فصل ۱۲
🆔@sireh_agha
🚨 ولایت پذیری جالب رهبر انقلاب
💠 نویسندهی کتاب #امیر_حماسهها نقل میکند: روزهای آخر جنگ، طرحی برای عملیات در محور کوشک و طلائیه تهیه شده بود و ۳۰۰ الی ۴۰۰ گردان آمادهی عملیات شدند، میزان موفقیت را بالای ۷۰ درصد، اسرای دشمن را ۵ تا ۶ هزار نفر و کسب غنائم بسیاری را هم برآورد کردهاند.
مقام معظم رهبری با آنکه موافق اجرای عملیات بودند، اما موافقت امام را نیز شرط دانستند، از این رو با حضرت امام تماس تلفنی گرفتند و پس از بررسی موضوع، پاسخ امام (ره ) این بود:
"من صلاح نمیدانم که این عملیات انجام شود."
مقام معظم رهبری هم گفتند: #چشم، هر چه شما بفرمایید.
فرماندهان تلاششان این بود که دوباره صحبتی با امام بشود، اما معظم له فرمودند:
🔸 ما همه همچون اسلحهای هستیم که گلنگدن آن کشیده شده، فشنگ هم آماده است و ما مثل همان گلوله هستیم که اگر امام انگشتش را تکان دهد و ماشه را بچکاند ما شلیک میشویم، اگر نه ما آماده و منتظر آن اشارهی انگشت حضرت امام میمانیم.
🆔 @sireh_agha
ز همچنان دل آزرده بودم.
📙 #خون_دلی_که_لعل_شد، ص ۱۵۱
🆔@sireh_agha
🚨 ماجرای چاپ جزوه
💠 حجت الاسلام احمد مروی نقل میکند چند سال پیش جزوه ای را آقای #فلاح_زاده آماده کرده بود، درباره مسائل #اختلافی بین فتوای ایشان و حضرت #امام ره، که این برای خیلی از #مقلدین ایشان راه گشا بود. یک #جزوه تقریباً ده بیست صفحهای. ما گفتیم چون این جزوه میخواهد #چاپ بشود، باید اجازه حضرت آقا باشد، لذا بردیم خدمت ایشان و گفتیم اجازه میفرمایید این را آقای فلاح زاده میخواهند چاپ کنند؟ این جزوه، مدتی نزد #حضرت_آقا بود و آقای فلاح زاده با ما تماس میگرفت. تا یک دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم دربارهی این جزوه لطفاً جواب بدهید که ما چه کنیم؟ آقا فرمودند: آیا #ضرورت دارد این چاپ بشود؟ عرض کردم این حداقل چیزی است که باید ما چاپ کنیم. چاره ای نیست. فرمودند خیلی خوب، من به دو #شرط اجازه میدهم؛ یک، اسمی از مهر من و #دفتر من روی این نباشد. دوم، یک ریال هم ما پول نمیدهیم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقای فلاح زاده پول دارد، خودشان چاپ کنند.
📗 ویژهنامهی تداوم آفتاب، سال ۱۳۸۷
🆔 @sireh_agha
🎥🚨 ماجرای مناجات رهبر انقلاب در ضریح حرم امام رضا علیهالسلام قبل از بیان جملهی تاریخی «جنگ نخواهد شد، مذاکره نخواهیم کرد!»
🆔 @sireh_agha
📹 ببینید| خاطرهی رهبرانقلاب از اعزامشان به جبهه در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی
⭕️ آمدم منزل و با خانواده خداحافظی کردم. شش هفت نفر محافظ هم ما داشتیم؛ به محافظین گفتم که شماها مرخصید، من دارم میروم میدان جنگ، شما دُور من هستید که من کشته نشوم، من دارم میروم طرف میدان جنگ، [آنجا] دیگر محافظ معنی ندارد! این طفلکها گریهشان گرفت که نمیشود و از این حرفها. گفتم نه، من شماها را نمیبرم.
🔺️فیلم کامل را ببینید☝️
🆔 @sireh_agha
🚨 شوخیهای رهبر انقلاب در درس
💠 یادم هست که یکی از دوستان در درس حاضر میشد اما معمولاً مطالعهنکرده سؤالاتی مطرح میکرد. حضرت آیتالله خامنهای به سؤالات پاسخ میدادند. چند بار که سؤالات رد و بدل میشد، به عنوان مزاح میگفتند: «حالا شما اجازه بدهید من آنچه را که مطالعه کردم بگویم و شما چیزی را که مطالعه نکردید باشد برای جلسهی بعد.» یا به خاطر دارم که در موردی به یک نفر گفتند: «حالا شما به حرفهایی که من زدم فکر کنید، شاید خدا به دلتان انداخت که حرف حق را بپذیرید.» یا مثلاً کسی اگر یک حرف خیلی عجیب و غریبی پای درس میگفت که تا به حال فقها نگفته بودند و با موازین فقهی خیلی سازگار نبود، ایشان میگفتند: «اجماع همهی فقها با فرمایشی که آقای فلانی داشتند، شکسته شد» و اینطور درس را شیرین و جذابتر میکنند.
⭕️ به نقل از دکتر محسن اسماعیلی
🆔 @sireh_agha
🚨شام و یک #املت ساده!
💠 یک روز که در منزل #مقام_معظم_رهبری در خدمت ایشان بودم بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظم له رو به من کردند و فرمودند: #آقا_رحیم! #شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم اسباب زحمت میشود. مقام معظم رهبری فرمودند: نه! بمانید هرچه هست با هم می خوریم.
وقتی که سفره را پهن کردند و شام را آوردند، دیدم #غذای_ساده ایشان و خانوادهشان چیزی جز #املت ساده نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم.
🌐 خبرگزاری رسمی حوزه علمیه به نقل از سردار سرلشکر #رحیم_صفوی
🆔@sireh_agha
🚨 حتی در مقابل یک عکس سر خم نکردند!
💠 آیت اللّه #خزعلی در بیان خاطرهای از سفر آیت.الله خامنهای در زمان ریاست جمهوری به #لیبی میگوید:
⭕️ در #لیبی، خیمهای بر پا كرده بودند كه ارتفاع درِ ورودی آن خیمه، كوتاه بود و به ناچار هركس میخواست وارد بشود، باید خم میشد. از طرفی داخل خیمه، روبروی در، عكس قذّافی، رهبر وقت لیبی نصب بود، یعنی هر كس وارد میشد، ناخواسته در مقابل عكس #قذّافی سر خم میكرد. حضرت #آیت_الله_خامنه_ای وقتی میخواستند وارد خیمه شوند، به قهقرا (پشت) وارد میشوند تا در مقابل عكس قذّافی سر خم نكنند.
📗 کتاب «آب، آیینه، آفتاب» به نقل از آیتالله خزعلی
🔰 پ ن: در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۶۳ آیةالله خامنهای، رئیسجمهور وقت به لیبی سفر مینمایند. ایشان در پایان سفر ۲۴ ساعته به لیبی در یك مصاحبهی تلویزیونی میفرمایند: «محور مذاكرات با قذّافی، مقابله با رژیم صهیونیستی و حل قضیهی فلسطین بود.»
🆔@sireh_agha
🚨 این به آن در
💠 رهبر انقلاب:
⭕️ یک نفری برای من نقل میکرد، میگفت رفته بودیم #یونان؛ ما را به مراکز گردشگری گوناگون میبردند و آنها را به ما نشان میدادند؛ از جمله به نقطهای بردند، گفتند اینجا همانجائی است که سپاهیان ایرانی آمدند اینجا، از ما شکست خوردند.
⭕️ مردم را به یک بیابان خالی میبرند و نشان میده
🚨 برخورد جالب رهبر انقلاب با پسر و دختر نامحرم در #کوه_پیمایی
💠 یکی از محافظان رهبر انقلاب میگوید یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند. آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم. آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
📙نشریه ماه تمام، شماره ۳،ص۱۷
🆔@sireh_agha
🎥 در منزل من، همهی افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مىبرد!
⭕️ #رهبر_انقلاب:
💠 من اين را مىخواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، #بدون_استثنا، هرشب در حال #مطالعه خوابشان مىبرد. خود من هم همينطورم. نه اينكه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مىكنم؛ تا خوابم مىآيد، #كتاب را مىگذارم و مىخوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مىخواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مىكنم كه همه خانوادههاى ايرانى بايد اينگونه باشند. #توقّع من، اين است.
🌐 مصاحبه در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب ۱۳۷۴/۰۲/۲۶
🆔 @sireh_agha
🎥 خاطرهی زیبا کلام از حضور در بیت رهبری
⭕️ #زیباکلام: من گفتم که واقعاً بنازم به صبرتون آقای خامنهای
🆔 @sireh_agha
🚨 خودکار بیت المال
🔘 آقای همدانی مسئول سابق روابط عمومی بیت رهبری:
💠 من در سازمان ریاست جمهوری برای یک #کار_شخصی خدمت ایشان رفتم. ایشان مشغول نوشتن بودند و #کار_اداری را انجام میدادند. وقتی آن کار شخصی را میخواستند یادداشت کنند، دیدم #خودکار_دیگری را از جیبشان درآوردند و یادداشت کردند.
📗 سلالهی نور، ص ۱۳۹
🆔 @sireh_agha
🚨 ماجرای خریدن #مبل
💠 ایشان خاطرهای را خودشان نقل میکردند و فرمودند: چون قبل از انقلاب همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچهها خیلی خلأ نبود پدر را احساس نکنند لذا من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه ها باشم، به دفتر گفتم، که یک عدد #مبل دو نفره برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم روی مبل باشم که کمر و پایم درد میگیرد راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه کنم، در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس کنند.
بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم، این #مبل را که آوردهاند خانوادهی ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند: آقا! تا حالا در خانهی ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما #طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. #حضرت_آقا فرمودند: گفتم این را از پول شخصیام تهیه کردند نه از پول دفتر، آن هم بخاطر اینکه حضورم در خانه بیشتر باشد. گفتند خیلی خ، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میکنیم.
آقای مروی میگوید: بعداً من، ماجرا را از دوستان دفتر سوال کردم. گفتند: این یک مبل #دست_دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه روی آن کشیدند و برای #آقا آوردیم.
🌐 گفتگو با حجتالاسلام #احمد_مروی
🆔 @sireh_agha
🚨 #پسرم مرا نشناخت!
💠 یک روز پسرم #مصطفی را که دو ساله بود، به #زندان آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آوردهاند. به درِ زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افسران، مصطفی را بغل گرفته و به سوی من میآید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک، به علت این که مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت. لذا با چهرهای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من مینگریست سپس زد زیر گریه به شدت میگریست نتوانستم او را آرام کنند لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه -که اجازهی دیدار با من را نداشتند- بازگرداند.
این امر به قدری مرا #متاثر ساخت که تا چند روز بعد نی
🌸 زنگ تفریح 🌸
بازنشسته هارا اذیت نکنید !!!!
بعد از اینکه حاج نورالله بازنشسته شد،حضور او در خانه دائمی شد
و انتقادات وی از همسرش به ویژه در مورد خانه و آشپزخانه ، و بحث و گفتگو و فریاد مکرر او برای چیزهای بی اهمیت و غیره زیاد بود.
همه فاميل روزی را که حاج نورالله بازنشسته شد، نفرین می کردند🌸
با این حال حاج نورالله متوجه شد که همه از او ناراحت هستند. بنابراین تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا حضور خود را در خانه کاهش دهد.
او با قدم زدن در پارک و مراکز خرید برنامه ای برای زندگی خود تنظیم کرد. او به طور هم زمان با یک خانم همکار ۳۸ ساله ملاقات کرد که در گذشته با او کار می کرد.
او از وضعیت جدیدش برای خانم تعریف کرد. خانم همکار به او گفت:
گوش کن، من در خانه تنها هستم و شوهرم مدتها پیش درگذشته است و من بچه ندارم .. بیا باهم ازدواج کنیم 🌼
حاج نورالله از این حرف خوشش امد وبا خانم رفت و طبق شرع با او ازدواج کرد. صبح روز بعد، او به خانه بازگشت وهمسرش از او پرسید:
دیروز کجا بودی؟
او پاسخ داد کار پیدا کردم
همسرش خوشحال شد، زیرا می خواست از شر او خلاص شود ، و گفت:
خیلی خوبه، شما هنوز جوانی، خوب کاری کردی، اینطوری هم خودتان را مشغول میکنی و هم برای ما خوبه.
اما شغل جدید شما چیست؟
حاج نور الله پاسخ داد: نگهبان شب هستم
زنش بهش گفت: عالیه، شغل بابرکتیه !
القصه، فعلاحاج نورالله هر روز صبح خسته از شغل جدید و شبانه خود از خانه همسر دومش برمی گردد وهمسر اولش برایش صبحانه آماده می کند و بعد از صبحانه به او می گوید :
برو بخواب واستراحت کن شوهر عزیزم، بعد از ظهر ناهار رو آماده میکنم و بیدارت میکنم تا دوباره با نشاط و پرانرژی بروی به سرکار جدید خودبروی
اینطوری حاج نورالله، اعتبار و احترام خودش را دوباره به دست اورد و وقت خود را با چیزی مفید پر کرد.
و به خانواده اش نیز آرامش بازگشت.
حالا اگربازنشستگان عزیز دچار مشکلی شبیه حاج نورالله شدند، از تجربه ایشان بهره مند شوند
🌼🌸الهی که همه آرزومندان، زودتر از موعد بازنشست شوند!🌼🌸
با احترام
*اداره اموربازنشستگان*
[9/20، 7:24] +98 913 319 4576: همیشه امیدتان به
"خدا" باشد نه بندگانش؛
چون امید بستن به
غیر خدا همچون
خانه عنکبوت است.
سست، شڪننده
و بی اعتبار
خدا به
تنهایی برایتان ڪافیست
در همه حال به
او "اعتماد" ڪنید.
سلام صبح دوشنبه تون به خیر و سلامتی ان شاءالله
[9/20، 8:41] +98 913 210 0795: 🌏🌎🌍
ان شاءالله هر روز با نهج البلاغه امیرالمومنین حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام
حکمت ۱۲۹ : شناخت عظمت پروردگار
وَ قَالَ علیه السلام عِظَمُ الخَالِقِ عِندَکَ یُصَغّرُ المَخلُوقَ فِی عَینِکَ
حضرت علی علیه السلام فرمود : عظمت خالق هستی نزد تو ، آفریده شده را در نظرت کوچک میکند.
Imām Ali ibn Abū Tālib said: “The Greatness of the Creator appreciated by you will belittle the creatures in your view. ”
[9/20، 11:43] مجید خلیلیان: ✍به بقالۍها و سوپرمارکت های محل های فقیر نشین برید و از مغازه دار بخواهید دفتر بدهی های مشتریان رو بهتون نشون بده.
بدون شک زنان بیوه و فقیرانی را خواهید یافت که اجناس و مایحتاجشون رو به صورت نسیه مےخرند .و صبر مےکنند تا حقوقشون رو دریافت کنند. و یا اینکه از جایی بهشون کمک برسه ،خواهید دید حجم بدهی هاشون در دیدگاه شما بسیار کم خواهد بود ولی برای آنان بار سنگینی در زندگیشان هست .
بدهی هایی که قادر هستید رو بپردازید ،
حتی اگر توانستید بخشی از اون رو پرداخت کنید .هر ماه این کار رو در مغازه های مختلف تکرار کنید. تا این خیرات شامل تعداد زیادی از خانواده ها شود .
اگر حتی قادر به این کار نیستید این ایده و فکر رو به دیگران بگویید شاید دیگری آن را عملی کند.ان شاء الله شما نیز از اجر و ثواب آن بهره خواهید برد.
@karballa_ir
➕
برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/LT2j4G28DP03wh3BeKzNxA
[9/20، 11:49] مجید خلیلیان: شيخ را گفتند ، سنگ پا از آن كيست؟!
گفت آنكه كه همه شكستهاي خود را گردن دولت قبل مي اندازد، همه موفقيتهاي دولت بعد را از آن خود ميداند، حال آنکه خود هیچ ندارد!
گفتند ماله از برای كيست؟!
گفت آنکه رد سنگ پای دلاک ، تنش را چاک چاک کرده ، اما همچنان وصف صاف و سيقل بودنش را ميكند….
[9/20، 11:49] مجید خلیلیان: https://www.aparat.com/v/TRyFb
[9/20، 11:49] مجید خلیلیان: سلام .
بشنوید پیشگویی علوی کرمانی (بمی) را .
انقلابی شود پس از شاهی ،
پر تنش روزگار می بینم .
بیش از چل در آن زمان گذرد ،
شهریاران قطار می بینم .
اولش یک ابولحسن نامی ،
با سبیل تتار می بینم .
آمدن با نفاق می آید ،
رفتنش با فرار می بینم .
بعد از آن می رسد رجائی نام ،
بر سرش انفجار می بینم .
میرسد سیّد خراسانی ،
دولتش بر مدار می بینم .
می شود جنگ هشت ساله تمام ،
صولتش استوار می بینم .
شهریاری ز خاک رفسنجان ،
با سیاست بکار می بینم .
شهریاری کند دو چار تمام ،
بر مرادش سوار می بینم .
خاتمی نام می رسد از راه ،
با تمدن شعار می بینم .
جای تکبیر می دمد در سوت ،
پیروانش هزار می بینم .
اکبر آید دوباره من او را ،
پیش محمود خوار می بینم .
بعد محمود می رسد حسنی ،
اکبرش یار غار می بینم .
نقشه ها می کشد برای وطن ،
ملتی سوگوار می بینم .
یار غارش رود به آب اما ،
عجلش در کنار می بینم .
کر و کور است بر نصیحت لیک ،
بر خر خود سوار می بینم .
چون گرانی به اوج خود برسد ،
دولتش بر کنار می بینم .
بعد از آن دولتی رسد خادم ،
شب و روزش به کار می بینم .
میرسد بهر خلق بخت سعید ،
قامتی سرو وار می بینم .
مقتدر سیدی چو ابراهیم ،
بت شکن را بکار می بینم .
می کشد تیغ عدل بر دزدان ،
گلّه ای در فرار می بینم .
ارزش ارز می شود مطلوب،
دشمنان را خمار می بینم .
از سفر میرسد گل نرگس ،
چار فصلش بهار می بینم .
( ان شا الله..)
🌹🌿🌺🌿 کاپیتان قدس 🌿🌺🌿🌹
[9/20، 11:49] مجید خلیلیان: 🔳 نماز فارسی!!!
*واکنش آیتالله ارباب به خواندن نماز به زبان فارسی
آقاى دكتر محمدجواد شریعت نقل کردهاند:
سال ۱۳۳۲ شمسی، من و عدهاى از جوانان پر شور آن دوران به این نتیجه رسیده بودیم كه نماز را به زبان فارسى بخوانیم؟!
خانوادههایمان شدیداُ نگران حال ما شدند.
ما را نزد یكى از روحانیان آن زمان بردند.
آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز می خوانیم، به شیوه اى اهانت آمیز ، نجس و كافرمان خواند!!!
این عمل او ما را در كارمان راسختر ساخت.
عاقبت ما را محضر حضرت آیت الله حاجآقا رحیم ارباب بردند.
ما که 15 نفر بودیم در وقت معینی به خدمت ایشان رسیدیم.
در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت، آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم.
آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود، سپس به والدین ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمیخوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید.
وقتى آنها رفتند، به
ما فرمود: بهتر است شما یكى یكى خودتان را معرفى كنید.
آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح كرد و از درسهایى مانند جبر و مثلثات و فیزیك و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید كه پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود!!!
پس از آنكه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمودند:
والدین شما نگران شدهاند كه شما نمازتان را به فارسى مىخوانید، آنها نمى دانند من كسانى را مى شناسم كه - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى خوانند!!!
شما جوانان پاك اعتقادى هستید كه هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مى خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم ولى مشكلاتى پیش آمد كه نتوانستم. اكنون شما به خواسته دوران جوانى ام جامه عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما.
نخستین مشكل من ترجمه صحیح سوره حمد بود كه لابد شما آنرا حل كرده اید . اكنون یكى از شما كه از دیگران مسلط تر است، بگوید *بسم الله الرحمن الرحیم* را چگونه ترجمه كرده است؟
یكى از دوستان دست خود را بلند کرد آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یك نفر هست! زیرا من از عهده ۱۵ جوان نیرومند بر نمى آمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه كردید؟
آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان!
حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست بسم الله چنین باشد . در مورد «بسم» ترجمه «به نامِ» عیبى ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست; زیرا اسم عَلَم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى توان ترجمه كرد.
مثلا اگر اسم كسى «حسن» باشد، نمى توان به آن گفت «زیبا» . ترجمه «حسن» ، زیبا است. اما اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمى آید. كلمه الله اسم خاصى است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى كنند.
نمىتوان «الله» را ترجمه كرد، باید همان را به كار برد.
خب «رحمن» را چگونه ترجمه كرده اید؟
رفیق ما پاسخ داد: بخشنده.
آقا فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى كامل نیست. زیرا «رحمن» یكى از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگى او را مى رساند و این شمول در كلمه بخشنده نیست. «رحمن» یعنى خدایى كه در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مى كند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مى دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى فرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد كمال ترجمه نیست.
خب، رحیم را چطور ترجمه كردهاید؟
رفیق ما جواب داد:“مهربان.
ایشان فرموند:
چون رحیم كلمه اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه كرده بودید، راهى به دهى مى برد. زیرا رحیم یعنى خدایى كه در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مى كند. پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده اید، بد نیست ولى كامل نیست و اشتباهاتى دارد.
من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم اما به همین مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم .
تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده تر مى شود. اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید. زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلى بهتر است !
در اینجا، همگى شرمنده و منفعل و شكست خورده از وى عذرخواهى كردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهاى گذشته را اعاده كنیم.
ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى خواهد بخوانید. من فقط مشكلات این كار را براى شما شرح دادم.
ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از كار خود اظهار پیشمانى كردیم.
این است هنر تربیت،
این است روشمندی در تربیت،
این است روش پیامبر،
این است روش احیاگری،
و بدین جهت گفتهاند: معلمی شغل انبیاست.
[9/20، 11:55] مجید خلیلیان: به دوستی گفتم: چرا ديگر خروستان نميخواند؟!
گفت: همسايهها شاكی بودند كه صبحها ما را از خواب خوش بيدار میكند، ما هم سرش را بُريديم.
آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم را بيدار كند سرش را خواهند بُريد.
در دنیایی كه همه از مرغ تعريف میكنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه بهفكر سير شدن هستند، نه بفكر بيدار شدن...!
[9/20، 11:55] مجید خلیلیان: علت گرامی داشتن هفته دفاع مقدس چیست؟
۱ : آذربایجان و گرجستان به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال۱۸۱۳ میلادی در زمان فتحعلیشاه قاجار از ایران جدا شد .(حدود ٢٠۵ سال پیش)
۲-منطقه نخجوان و ارمنستان بموجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ۱۸۲۸ میلادی درزمان فتحعلیشاه از ایران جدا شد(یعنی حدود ١٩٠ سال پیش).
۳-افغانستان و هرات به موجب معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا شد (یعنی حدود ١۶١ سال پیش ).
۴-ترکمنستان،ازبکستان و قرقیزستان بموجب قرار داد سال۱۸۸۳ میلادی در زمان ناصرالدین شاه قاجار از ایران جدا شد( یعنی حدود ١٣٧ سال پیش).
۵-پاکستان و سیستان بموجب
قرارداد ننگین حکمیت « ژنرال اسمیت » در زمان حکومت قاجار در دو مرحله که آخرین آن در سال ۱۹۰۵ میلادی از ایران جداشد ( یعنی حدود ١١٣ سال پیش).
۶-مجمع الجزایر بحرین با ۳۳ جزیره ارزشمند در سال ۱۳۵۰ شمسی در زمان محمدرضا شاه پهلوی از ایران جدا شد( یعنی حدو۵۱ سال پیش).
۷-شهر بندری وزیبای فیروزه در شرق دریای مازندران،قبل از انقلاب در زمان محمدرضا پهلوی از ایران جدا شد و به شوروی واگذار گردید.
اما میدانیم که در جنگ تحمیلی مدت ۸ سال با دنیا جنگیدیم،حدود ۱۸۸۰۱۵ نفر شهید دادیم ( در میدان جنگ و هم بمباران شهرها تا روز آتش بس ) که ۳۶ هزار نفر از آنان دانش آموز بودند.
حال با افتخار اعلام میکنیم که:
۱- یک وجب از خاک میهن اسلامی را از دست ندادیم.
۲-باعث بیداری کشورهای اسلامی و مظلوم شدیم.
۳-قدرت اسلام و ایران را به ابرقدرت ها نشان دادیم تا دیگر جرأت حمله به ایران را نداشته باشند.
بنا بر این در حال و همه زمان ها (جهت قدردانی از شهدا و رزمندگان و آزادگان و نیز خانواده صبور آنان و برای الگوسازی وپرورش نسل جوان که نیاز به قهرمانان راستین دارند ) لازم است که در نکو داشت هفته دفاع مقدس و یاد شهدا و قدر دانی از رزمندگان و آزادگان وخانواده معظم آنها بکوشیم.
🌹🌹🌹🌹🌹
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم
سلام بر دلاورانی که قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم
سلام بر مجاهدانی که به خاک افتاند تا ما به خاک نیفتیم .
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
چند روز دیگه هفته دفاع مقدس است که باید آن را گرامی داریم و به اینکه در اینچنین دوره ای زندگی می کنیم افتخار کنیم.