فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 عظیمترین غارت در تاریخ ایران!
چیزی معادل با ارزش ۲۲ میلیون خانه ۱۰۰ متری در شمال تهران
🔻"شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!"
جمله تاریخی مصدق در سال ۱۳۲۲ در خصوص قرارداد نفتی ننگین رضاشاه با انگلیس.
ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ
🔻 اخبار فوری و جنجالی و سیاسی 👇
Join🔜 @chandkalam
http://eitaa.com/joinchat/3970498560C6174df1b40
حقیقی:
♦️ آنالیز پیام تسلیت تاریخی رهبر انقلاب برای آیت الله مصباح یزدی (ره)
درباره اعتماد عمیق و علاقه شدید رهبر معظم انقلاب به آیت الله مصباح یزدی کافی است به تعاریف مکرر ایشان از این عالم ربانی رجوع کنیم. به ویژه در دهه هفتاد که رهبر انقلاب صراحتا این عالم بزرگوار را پر کننده خلاء شهید مطهری و علامه طباطبایی توصیف کردند و در سخنرانی های مکرر دیگر جوانان را به مطالعه آثار ایشان و استفاده از شاگردان این عالم بزرگ توصیه نمودند. چند سال قبل نیز رهبر انقلاب صراحتا گفتند که این مجلس خبرگان است که از وجود افرادی مثل آیت الله مصباح آبرو میگیرد نه آنکه ایشان به حضور در چنین جایگاهی نیاز داشته باشد.
اما سیر تعاریف رهبر انقلاب از این عالم ربانی، در پیام تسلیت ایشان نیز امتداد داشت و در این پیام رهبر معظم انقلاب کلید واژه های بی سابقه ای در توصیف آیت الله مصباح و جایگاه علمی و سیاسی ایشان به کار بردند که با یک آنالیز ساده به شرح ذیل است:
"عالم ربانی"
"فقیه مجاهد"
"حکیم مجاهد"
"برادر قدیمی"
"متفکر برجسته"
"مدیر شایسته"
"پارسا و پرهیزگار"
"سالک در طریق معرفت توحیدی"
"دارای زبان گویا در اظهار حق"
"دارای پای با استقامت در صراط مستقیم"
"تقدیر از خدمات ایشان در تولید اندیشهی دینی"
"تقدیر از خدمات ایشان در نگارش کتب راهگشا"
"تقدیر از خدمات ایشان در تربيت شاگردان ممتاز اثرگذار"
"تقدیر از حضور انقلابي ایشان در همه میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد"
"درگذشت ایشان خسارتی برای حوزهی علمیه است"
"درگذشت ایشان خسارتی برای حوزهی معارف اسلامی است"
♻️ ماجرای دستخط ابداعی آیتالله مصباح در دوران مبارزه با رژیم پهلوی
🔻 همهی مبارزین میدانند و در خاطراتِشان گفتهاند که آیتالله مصباح جزو حلقهی اوّلیهی گروهی ۱۱ نفره است که سال ۴۲ تشکیل و بعدها به "جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مشهور" شد.
🔻 امام خامنهای در کتاب "خون دلی که لعل شد" که خاطرات دوران مبارزه ایشان است، آوردهاند: «آقای مصباح صورتجلسات را در یک دفتر به زبان رمزی مینوشت و برای اینکه بیشتر رد گم کند در آغاز دفتر نوشته بود: کتابی در زمینهی علوم غریبه یافتم و آن را رونویسی کردم!»
🔻 مرحوم رفسنجانی میگوید: ۱۱ نفر بودیم. آیتالله خامنهای و برادرشان، من، آیات: منتظری، مصباح، مشکینی، امینی، قدوسی، حائری تهرانی، ربانی شیرازی و آذری. اساسنامه داشتیم و زبانی هم آقای مصباح اختراع کرده بودند و تصمیمات را بهصورت رمز مینوشتیم.
🔻 خود آیتالله مصباح نیز در مصاحبه با فصلنامهی یادآور (۸۷) میگوید: «بنده دبیر جلسه بودم و آقای هاشمی مسئول تبلیغات بودند. چون پیشبینی میشد که این تشکیلات لو برود، من خطی را اختراع کرده بودم که نوشتن و خواندنش آسان بود، ولی فقط خودم میتوانستم بخوانم.»
ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ
🔻 اخبار فوری و جنجالی و سیاسی 👇
Join🔜 @chandkalam
http://eitaa.com/joinchat/3970498560C6174df1b40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این تکه از صحبت های دیشب فریدون عباسی خیلی جالبه :اینها هنوز دنبال سیب و گلابی برجام هستند.
♦️خطاب به مجری: چرا می گویی این حق را هم به دولتی ها می دهیم که بیایند در این برنامه از خودشان دفاع کنند؟ مگر خودشان کم تریبون دارند؟ فوری نگران تعطیل شدن برنامه ات هستی.
♦️به من گفتند نگو فخری زاده دانشمند هسته ای بوده. آیا این درست است؟ من باید کتمان حقیقت کنم چون آقایان این طور می خواهند؟ باید بگویم چه کار می کرده؟ فوتبال بازی می کرده؟!
🌍 @ebratha_ir
عشق_و_انسانیت_رایگان
*خاطره ای از دکتر محمد_خانی*
🌹🌈🌴🌷💧❄️☘️
غروب زمستان بود و هوا خیلی سرد؛ نانوایی خلوت بود اما خمیر تمام شده بود و فقط برای چند نفر آخر نان بود؛ من آخری بودم و ده نان میخواستم . شاطر جواب کرده بود و ما چند نفر مانده بودیم تا آخرین نانها را بگیریم.
یکی دیگر هم با عجله تازه از راه رسید و به ما سه نفرِ مانده، پیوست.
شاطر گفت: ببخشید جواب کردیم.
با ناامیدی و دلخوری خواست برود.
تو دل خودم گفتم : فرضا ایشان مهمان ماست. چلوخورشت که نمیخواهد . فقط نون خالی میخورد ، تازه خودش پول نانش را هم میدهد. به قول پیشینیان :"رسیده و پزیده".
گفتم : بمان سهم مرا با هم تقسیم می کنیم . باکمی تعارف نگهش داشتم .
از درون از کار خودم خیلی خوشم آمده بود و به خودم از انسان بودنم تبریک میگفتم.
نفر دیگری آمد و حکایت تکرار شد اما این بار یکی دیگر از مشتریها اقدامی مشابه را با افکار خودش تکرار کرد.
حالا پنج نفر تو صفیم و نفر اول دارد به آخرین نانهایش می رسد که نفری دیگر به جمع ما اضافه شد.
تا شاطر گفت خمیر تموم شده ......
مشتری اول گفت من بیست نان نمیخوام!! ۱۰ تا کافیه و ده نان را جدا کرد و بقیه را بی سرو صدا گذاشت.
نفردوم با صورتی شاد و افروخته داشت نانهای باقیمانده از نفر اول را می شمرد. همه ما یه جوری خوشحال بودیم و راضی . نفردوم با مهربانی خدا حافظی کرد و رفت.
نوبت به من رسید که شاطر گفت شما ده نان ببرید من نانهای خودم را با بقیه تقسیم میکنم. با اصرار او قبول کردم و از شادی در پوست خود نمیگنجیدم . همه شاد بودیم و از بودن همدیگر لذت میبردیم.
من آمدم و از پشت سرم که کی اضافه شد و چکار کردند دیگر خبری ندارم. اما میدانم تا آخرین نان را، همه استعداد داشتند که با هم تقسیم کنند.
آن نانوایی در ان سرما دیگر نان پخت نمیکرد بلکه انسانیت را با عشق میآمیخت و رایگان میفروخت. *🌹ایثار ادامه دارد*🌹