eitaa logo
تبلیغ مجازی حجت الاسلام خلیلیان
82 دنبال‌کننده
57.1هزار عکس
37.1هزار ویدیو
494 فایل
تبلیغ در فضای مجازی ماه مبارک رمضان 1342 1400 ه.ش) حجت الاسلام خلیلیان آدرس کانال: @khalilian_tabligh ارتباط با ادمین: Eitaa.ir/Majid_khalilian
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ ❄️⇦ می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. ⇦ مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. 🔰⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» ‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ 🎀 @Bakhoda_313🎀
🌸👇 دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند. اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند. ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصول اش همان شد. زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید. در راز این کار حیرت ماند. اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما ،پرندگان گرسنه راکه چیزی نیست بخورند، آنها را هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند و لی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را .برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت ، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند. ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🎀 @Bakhoda_313🎀
ی‌ها در جنگ تحمیلی شروع‌شد در جنگ مدتهاست بخاطر عدم کفایت فرماندهی، درحال عقب نشینی هستیم دیگه خود دانید "S Amir Sayyah" @tofantwitter @tofantwitter [6/30،‏ 10:11] ‏‪+98 991 776 1508‬‏: 🖌 پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟ پسر جواب داد:من میزنم پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود. ... ... پسرم من میزنم یا تو؟ این بار پسر جواب داد شما میزنی....!! پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟؟؟ پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی. (مردى بـه رسـول خـدا (ص) عرض كرد: پدرم میخواهد مال مرا از آنِ خود كـنـد. حـضرت فرمود : تو و مال تو از آنِ پدرت هستيد) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌ [6/30،‏ 10:17] ‏‪+98 991 776 1508‬‏: 📚 پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند. روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم. 🌟ای کاش از الطاف پنهان حق سر در می‌آوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ [6/30،‏ 11:04] ‏‪+98 991 776 1508‬‏: 💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 ✍حضرت زهرا سلام الله علیها ✅دوازده چیز است که واجب است هر مسلمانی آن را بداند. 🔻چهار چیز آن واجب است؛ 🔻چهار چیز مستحب است و 🔻چهار چیز نشانه مراعات ادب است: 💠اما واجبات سفره عبارتند از: معرفت خدا، رضاے الهی، شکر پروردگار قرائت بسم الله الرحمن الرحیم قبل از شروع غذا 💠مستحبات سفره عبارتند از: وضو قبل از غذا نشستن بر طرف چپ و گذاشتن سنگینے بدن بر سمت چپ برداشتن لقمه با سه انگشت لیسیدن انگشتان، 💠و اما چهار چیز که رعایت ادب مقتضے آن است عبارتند از: آنچه در برابرت گذاشته شود بخور، لقمه ‌هاے کوچک بردار، غذا را خوب بجو به چهره دیگران (هم سفره‌ ای ها) کمتر نگاه کن و خیره نشو. 📚:تحف العقول 🦋  ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋 [6/30،‏ 11:17] ‏‪+98 991 776 1508‬‏: 💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🤔 ✨خداوند متعال به حضرت موسی (ع) فرمود: ای موسی ! من شش چیز را در شش جا قرار دادم؛ ولی مردم در جای دیگر آنها را جست و جو می کنند و این درحالی است که هرگز آنها را در آنجا نخواهند یافت : 💐✨💐 1- راحتی و آسایش مطلق را در '' آخرت'' قرار دادم، ولی مردم در '' دنیا '' به دنبال آن می‌گردند! 2- عزت و شرف را در ''عبادت'' قرار دادم، ولی مردم آن را در' پست و مقام '' می جویند! 3- بی‌نیازی را در ''قناعت'' قرار دادم، ولی مردم آن را در ''زیادی مال و ثروت'' جستجو می‌کنند! 💐✨💐 4- رسیدن به بزرگی و مقام را در ''فروتنی'' قرار دادم، ولی مردم آن را در'' تکبّر و خود برتر بینی'' می جویند! 5- کسب علم را در ''گرسنگی و تلاش'' قرار دادم، ولی مردم با ''شکم سیر'' دنبال آن می‌گردند! 6- اجابت دعا را در " لقمه حلال " قرار دادم، ولی مردم آن را در ''طلسم و جادو'' جست و جو می کنند❗️ 🦋 ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋 [6/30،‏ 11:44] ‏‪+98 919 152 4454‬‏: 💎 توصیه حضرت امیر(علیه السلام) به مسئولان 🔻امام علی علیه السلام: وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ ❇️ با مردم مهربان و گشاده‌رو و فروتن باش و در نگاه کردن و اشاره و سلام به آنها اصلِ برابری را رعایت کن تا بزرگان در ستمکار شدن تو طمع نورزند و ضعیفان نیز از عدالت تو ناامید نگردند. 📚 نهج‌البلاغه، نامه ۴۶، ص ۹۷۶ ‌
✅ مالک اشتر و اهانت مرد بازاری ✍آورده اند که مالک اشتر از بازار کوفه عبور می کرد و یک پیراهن کرباسی بر تن و شال کرباسی بر سر داشت. یکی از افراد بازاری، او را با آن هیئت دید و به سخریه گرفت و یک گلوله گِلی به قصد تحقیر به سوی او پرتاب کرد. او توجهی نفرمود و به راهش ادامه داد. در این بین، کسی به آن بازاری گفت وای بر تو، آیا فهمیدی که به طرف چه کسی گلوله را انداختی؟گفت نه. گفتند بیچاره، او مالک اشتر، صحابی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بود. آن مرد به خود لرزید و به دنبال مالک رفت تا از او معذرت خواهی کند. وقتی که آمد، دید او وارد مسجد شده و مشغول نماز است. نمازش را که تمام کرد، آن مرد روی پاهای مالک افتاد و شروع به بوسیدن پاهای مالک کرد. مالک رو به آن مرد کرد و فرمود این چه کاری است؟ عرض کرد از کاری که کرده ام معذرت می خواهم. مالک فرمود چیزی نیست، به خدا قسم وارد مسجد نشدم مگر اینکه برای تو طلب مغفرت نمایم. 📚تنبیه الخواطر و نزهة النواظر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ 🎀 @Bakhoda_313🎀 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎