مهاجر:
ثبتنام مجردهای بالای ۲۵ سال برای مسکن از ۱۵ دی
معاون مسکن و ساختمان وزیر راه:
🔹حدود ۵۰۰ هزار متقاضی نهضت ملی مسکن پالایش شدهاند.
🔹بیش از ۱۲ میلیون جوان کشور در آستانه ازدواج بوده و نیاز به مسکن دارند. در این راستا از ۱۵ دی امکان ثبت نام افراد مجرد بالای ۲۵ سال (آقایان) در نهضت ملی مسکن فراهم میشود.
@only_news
🟩 *(سه شنبه ۱۴۰۰/۱۰/۱۴) رهبر معظم انقلاب به* *مدیر مسئول کیهان پیام فرستاده و فرموده اند:*
« *یادداشت امروز آقای محمد صرفی، یک آفرین دارد* ».👏
*یادداشت آقای صرفی نویسندهی خوش ذوق، با سواد و بیادعای کیهان، درباره حاج قاسم که توجه رهبری را جلب کرده است اینجا بخوانید* 👇
*قاسم ستاره ای در کهکشان راه خمینی*
👏👏👏👏👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
GIF از فدایی رهبر
🟡 وزارت امور خارجه اعلام کرد:
فهرست جدید اشخاص تحریمی دخیل در ترور سردار شهید سلیمانی
فهرست نخست اشخاص تحریمی:
▪️دونالد ترامپ (رئیس جمهور سابق)
▪️مایک پمپئو (وزیر امور خارجه سابق)
▪️جان بولتن (مشاور امنیت ملی سابق)
▪️مارک اسپر (وزیر دفاع سابق)
▪️جینا هاسپل (رئیس سابق سازمان سیا)
▪️کریستوفر میلر (سرپرست سابق وزارت دفاع)
▪️استیون منوچین (وزیر سابق خزانه داری)
▪️متیو تالر (سفیر آمریکا در بغداد)
▪️استیو فاگین (معاون پیشین سفارت آمریکا در بغداد)
▪️راب والر (سرکنسول سابق آمریکا در اربیل عراق)
که به ترتیب مورخ ۳۰ دی ماه و ۲ آبان ماه ۱۳۹۹ در فهرست تحریمی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفتند.
▪️۵۱ نفر به فهرست اشخاص تحریمی افزوده شدند که اغلب آنها افسران آمریکایی و در راس آنها مکنزی فرمانده سنتکام است.
┄┅══════┅┄
🔸عزیزم من متعلّق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
🔹دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم.
📸 عکس: دخترک خردسال یمنی
📝بخشی از نامه شهید حاج قاسم سلیمانی خطاب به دختر ایشان
#رهبری
به مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی، سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار با مردم قم، ساعت ۱۰ صبح امروز از شبکههای تلویزیونی یک و خبر و رادیو ایران، به صورت زنده پخش خواهد شد
*✴️ از عین الاسد تا الحریر، ابعاد بزرگ یک اقدام هوشمندانه*
🔸در شب حمله به عین الاسد یک اتفاق دیگر هم افتاد که برای همیشه به حاشیه رفت و هیچ وقت درمورد آن حرفی زده نشد. چند فروند موشک به مرکز اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و انگلیس در پایگاه الحریر در شهر أربیل مرکز استان أربیل عراق اصابت کرد خبری که حتی بامداد آن روز از زبان سخنگوی سپاه که در مراسم خاکسپاری حاج قاسم شهید حضور داشت اعلام شد ولی بعدها در میان خبرها گم و هیچکس به آن اشاره نکرد. این نکته را هم اضافه کنم که حتی لاشه موشکها که سر جنگی آنها جدا شده بود هم در شمال عراق پیدا شد.
🔸بعدها یکی از دوستان آگاه و بسیار مطلع به من گفت که حمله به پایگاه الحریر اهمیت بسیار بالاتری از عینالاسد داشت و آمریکایی ها هیچ وقت نتوانستند درد انهدام زیرساختهای جاسوسی و خبرچینی خود در این پایگاه را فراموش کنند. به گفته او آنچه در این حمله اتفاق افتاد برای آمریکاییها هیچ وقت قابل بازسازی و جبران نبود و این موضوعی است که نقش بسیار بالاتری در بازدارندگی کلی و جلوگیری از هرگونه اقدام عملیاتی آمریکا علیه کشورمان داشت.
🔸هرچند این دوست آگاه و مطلع حاضر نشد ابعاد بیشتری از این موضوع را برای من باز کند اما به صورت واضح پایگاه الحریر محل استقرار افسران اطلاعاتی و امنیتی سازمان آدمکش سیا و همچنین اطلاعات ارتش آمریکا بود که وظیفه مهم کنترل و هدایت تیم های عملیاتی و همچنین حمله به اهداف مختلف در منطقه را برعهده داشتند. به زبان دیگر در پایگاه الحریر مشخص میشد که پهپادهایی که باید از همه پایگاههای آمریکا در منطقه بلند میشوند به کجا حمله کنند.
🔸دیگر آنکه در عینالاسد یکی از گرانقیمتترین و بزرگترین سیستمهای ارتباطی آمریکا در منطقه قرار داشت که منهدم شد این سیستم ارتباطی که پیوند دهنده تمام پایگاههای آمریکا به هم در منطقه بود، یک دارایی راهبردی برای ارتش آمریکا به شمار میرفت. من چیز زیادی در این مورد نمیدانم اما به صورت واضح دوستان مطلع به من گفتند که موشکها به صورت دقیق بر روی عصب این پایگاه فرود آمده و تمام ارتباطات آمریکاییها قطع و آنها هیچ اقدامی نمیتوانستند انجام دهند.
🔸هرچند دو سال از آن شب گذشته، اما ابعاد حمله به عین الاسد و الحریر به عنوان یک اقدام راهبردی با در نظر گرفتن همه پیامدهای آن نشان داد که تصمیمگیران ایران دارای یک هوش استراتژیک هستند. این حمله هرچند انتقام خون حاج قاسم و ابومهدی المهندس نبود، اما ارزش بازدارندگی بسیاری داشت و ایران بدون آنکه به آمریکا اجازه دهد وارد یک جنگ تمام عیار شده و ترامپ را در موضعی قرار دهد که ناچار به جنگیدن گردد، این عملیات مهم را انجام داد. جایگاه ایران در میان کشورهای جهان از جمله تحلیلگران و استراتژیستها بعد از این حمله بسیار بالا رفت و همه متوجه شدند که یک قدرت نوظهور که از اراده کافی برای دفاع از خود و تثبیت ارادهاش برخوردار است در جهان شکل گرفته است و آمریکاییها متوجه شدند که نباید در مورد ایران ریسک کنند...
🔸باید رابطه ایران و آمریکا را به بعد و قبل از حمله به عین الاسد تقسیم کرد، آمریکا اسرائیل و سعودیها تلاش داشتند تا رابطه خود با ایران را به قبل و بعد از ترور حاج قاسم تبدیل کنند ولی ایران این اجازه را به آنها نداد و با موشکباران پایگاه مهم این کشور در منطقه، صحنه بازی را به طور کامل عوض کرد. هر چند ما رستم ایرانشهر را از دست دادیم و هیچ وقت نخواهیم توانست او را جایگزین کنیم ولی برای آمریکا هم این بازی بسیار پرهزینه به پایان رسید و بسیاری از کشورهای جهان متوجه شدند که آمریکا یک ببر کاغذی بیشتر نیست.
🔸مهمترین اثرات این اقدام ایران خیلی زود خود را عیان کرد که میتوان آنها را اینگونه مورد اشاره قرار داد: چینیها تهدید خود علیه تایوان را جدیتر کرده و عملا با طرف آمریکایی وارد تنش رسمی شدند، روسها به تجمیع نیرو در مرزهای اوکراین پرداختند، کره شمالی تمام بازی خود با ترامپ را به هم زد و در منطقه نیز نوچههای آمریکا عملاً غلاف کردند. ترکها سفارش اس۴۰۰ را باوجود تهدیدهای آمریکا تحویل گرفته و طالبان در افغانستان عزم را برای جنگ نهایی با آمریکا جزم کرد، گروههای مقاومت حمله را متمرکز کرده و ارتش آمریکا هنوز هم زیر سایه این حمله زندگی میکند...
کاپیتان امیر اسداللهی خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان خاطرهای درباره شهید سردار سلیمانی روایت کرده است.
شهید قاسم سلیمانی
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، کاپیتان امیر اسداللهی گفت: خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکیشان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم میشناخت.
طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت: امیر. شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جا گرفت.
مثل همه پروازهای قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود، ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور میگرفتیم. اگر اجازه میداد اوج میگرفتیم؛ و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه میشدیم.
گاهی هم که اجازه نمیدادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود میآمدیم و بار هواپیما چک میشد و دوباره بلند میشدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمیگرفتیم از همان مسیر به تهران بر میگشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من میخواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم.
با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود. گفتم: «با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخهای هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر میدهم.» به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود، اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را میزنیم!
من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین میسوخت و بار هواپیما سبکتر میشد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را میزد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم.
حاج قاسم گفت: کار دیگهای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی، چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباسهای مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباسهای حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم.
از زمین تا آسمان تغییر کرد؛ و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگیهای محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت جت وی که خرطومی را به هواپیما میچسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس میگرفتم میگفتند صبر کنید…
بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود.
نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این “در” تحت هیچ شرایطی باز نمیشه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.
از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما میآمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را.