احلی من العسل.mp3
9.83M
#حاج_محمود_کریمی
🎼 احلی من العسل....
دمام زنی #محرم...🏴
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ملکهای به نام #حیا
♦️همهی ما یک حسّی داریم که از مورد عتاب مذمّت قرار گرفتن، بدمون میاد؛ به این میگن حیا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی میگند دین از سیاست جداست!
چندثانیه کافیه برای جواب دادن بهشون، ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن امتحان بزرگ چه بود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️دفاع این چنینی از ولایت فقیه در امریکا قطعا هزینه دارد. شیخ اسامه از شهادت هراسی ندارد. برایش دعا کنید.
🌹ترجمه در یک جمله - می گوید :
حسین زمان امام خامنهای ست و...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ زیبای شیرین تر از عسل
#ما_ملت_امام_حسینیم
4_5832638160030401445.mp3
10.61M
من اومدم برا جنگ تن به تن...
#مهدی_رسولی
#شب_ششم_محرم🏴
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
⚫️🏴⚫️🏴⚫️
🌸قسمت هشتم🌸
***************
خوب به یاد دارم که چه ذکری می گفت. اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم!
او با خودش می گفت: خدا کند که برادرم برگرده. او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد، ما با بچه هایش چه کنیم؟ یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند!؟
کمی آنطرف تر، داخل یکی از اتاق های بخش، یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد!
من او را هم می دیدم. داخل بخش آقایان، یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا می کرد.
او را میشناختم. قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم.
این جانباز خالصانه می گفت: خدایا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه.
یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم. نیتها و اعمال آنها را می بینم و...
بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟
⚫️
از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده اما گفتم: نه!
خیلی زود فهمیدم منظور ایشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. مکثی کردم و به پسر عمهام اشاره کردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اینجا و با این وضع بروم؟!
⚫️
اما انگار اصرارهای من بی فایده بود. باید میرفتم.
همان لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند:برویم.
بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم. لحظهای بعد، خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم!
این را هم بگویم که زمان، اصلا مانند اینجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را میفهمیدم و صدها نفر را میدیدم!
آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده. اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود.
در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو ملک را می دیدم.
چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم!
روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم!
به اطراف نگاه کردم. سمت چپ من در دور دست ها، چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود، شعله های آتش بود! حرارتش را از راه دور حس می کردم.
به سمت راست خیره شدم. در دور دست ها یک باغ بزرگ و زیبا، یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود. نسیم خنکی از آن سو احساس می کردم. به شخص پشت میز سلام کردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. میخواستم ببینم چه کار دارد. این دو جوان که در کنار من بودند،
هیچ عکس العملی نشان ندادند.
حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
***********
🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍
🌸قسمت نهم🌸
⚫️🏴⚫️🏴⚫️
***********
جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی،همین که خودت آن را ببینی کافیست.
چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقرا کتابک، کفی بنفسک اليوم علیک حسیبا»*1 این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم. بالا سمت چپ صفحه اول، با خط درشت نوشته شده بود
«۱۳۰ سال و ۶ ماه و ۴ روز»
از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟
⚫️
گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی۔ توی ذهنم بود که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ... پرسیدم: اینها چیست؟ گفت: این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده.
⚫️
قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان بشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد، نمازهای پنج گانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا میرود، نمازهای پنج گانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی میشود، نمازهای پنجگانه می باشد21
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم.
وقتی آن مَلَک، یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین (ع) فرمودند: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول میشود. و اگر نماز رد شود . .
خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند تازه فهمیدم که فمن يعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی جدی نوشته بودند در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات یعنی در مواجه با دیگران، حتی فکر افراد را . لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد....
***********
1:آیه 14 سوره اسراء
2:كنز العمال، جلد هفتم، ص 276
🍀ادامه دارد....منتظر باشید در شبهای آینده...
⭕️ مراسم عزاداری ابا عبدالله الحسین(ع) در محلههای سطح اهواز برگزار و حجت الاسلام والمسلمین موسوی فرد نماینده ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز نیز به صورت سرزده در جمع عزاداران حاضر شد و به عزاداری پرداخت.
#ما_ملت_امام_حسینیم
👤 دکتر غلامرضا خلیلی نیا
مداحی آنلاین - رجز شنیدنی حضرت قاسم - حجت الاسلام دارستانی.mp3
4.8M
✅ رجز شنیدنی حضرت قاسم
🎤حجت الاسلام #دارستانی
مداحی آنلاین - مقام تسلیم امام حسین - آیت الله جاودان.mp3
4.49M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ انسان ترازِ عصر ظهور
🔺 جنس صحبتهای استاد پناهیان از جنس دیگریست، از جنس تمدن سازی، از جنس حرکت رو به جلو، از جنس آماده سازی امت برای ظهور
🔺 کسی نمیگوید عدالتخواهی باید تعطیل شود، میگویند به افق بنگرید و شروع به تربیت انسان تراز عصر ظهور کنید
🔹 مواسات یعنی همین، یعنی علاوه بر اینکه عدل برقرار است، تک تک افراد جامعه میکوشند تا با ایثار و فداکاری جامعه خود را پیشرفت دهند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ «قاسم»
با صدای گرم آقای سید اصغر حسینی اردلی و شعر بنده کمترین🌹
#محسن_علیخانی
#سید_اصغر_حسینی_اردلی
#قاسم_بن_الحسن_علیهماالسلام
#قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥 چندتا کودک ونوجوان، در کنار یکی از خیابانهای زنجان، با چادرهای مشکی مادرشان، تکیه کوچکی برپا میکنند. حالا باید بگردند، مداحی پیدا کنند که حاضر شود بیاید برایشان روضه بخواند.
🔺از بین معروفترین مداحان کشور "حاج مهدی رسولی" از راه میرسد؛ کسی که در بیت رهبری برای آقا روضه میخواند...
✍ حاج_حیدر
▪️روحانی امروز دوباره گفته که من اصلاً نگفتم اقتصاد رو صدروزه درست میکنم.
بزرگوار! دیگه لازم به تکذیب نیست. الان عالم و آدم فهمیدن شما صد روزه که هیچی، صدساله هم نمیتونی هیچ کجای اقتصاد این کشور رو درست کنی!
😒
💬 فرید ابراهیمی