eitaa logo
😆 کانال خنده بُر 😜
31.6هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
13.5هزار ویدیو
5 فایل
(ر)سمی ترین کانال جوک و طنز در ایتا 😜 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor💯 تبلیغات 💯 👇 https://eitaa.com/joinchat/1002373125C2fc2f3ba0f
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ 📜بهلول ✍️حاکم از بهلول پرسید: مجازات دزدی چیست؟ بهلول گفت: اگر دزد, سرقت را شغل خود کرده باشد دست او قطع می شود. اما اگر بخاطر گرسنگی باشد باید دست حاکم قطع گردد..!🤚 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
❖ مادر بودن سخت ترین 🍃🌺 و پرمشقت ترین کار دنیاست که تا "آخر عمر" هم بازنشستگی ندارد.... تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است مادر "دریای محبت" است..🍃🌺 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
💕زندگی همه‌ی مردم آن چیزی نیست که خودشان ساخته‌اند ؛ زندگی بعضی افراد چیزی است که دیگران برای آن‌ها ساخته‌اند !🍃🌸 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️ 📜چوپان و مار ✍️ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می‌گذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌آمد، ﺷﯿﺮ را می‌خورد ﻭ سکه‌اﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ می‌انداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ.🐉💰 ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. 🐉ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش می‌کنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.» به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
وقتی تو زندگيت به مشكل بر ميخوری، اولين نكته كه بايد بدونی اينه: "مشكل تو" برای هيچكس مهم نيست! "خودت بايد يك كارى بكنى " به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️ 📜پدر_پسر ✍️پسری پدرش را برای غذای شب به رستوران برد. پدر که خیلی پیر و ضعیف شده بود، غذایش را درست نمیتوانست بخورد و بروی لباسش میریخت. تمامی افراد موجود در رستوارن با حقارت بسوی مرد پیر مینگریستند، و پسرش هم خاموش بود. پس از اینکه غذایشان تمام شد، پسر که هیچ خجل هم نشده بود، به آرامی پدرش را به دستشویی برد، لباسش را تمیز کرد، موهایش را شانه زد و عینک‌هایش را نیز تنظیم کرد و بیرون آورد. 👥👥👀تمامی افراد موجود در رستوران متوجه آن دو بودند و با حقارت بسوی هر دو مینگریستند. 💳پسر پول غذا را پرداخت و با پدر راهی دروازه خروجی شد. درین وقت، یک پیرمرد دیگری از جمع حاضرین صدا کرد؛ . پسر آیا فکر نمیکی چیزی را پشت سر گذاشته ای؟ . پسر پاسخ نداد؛ نخیر جناب. چیزی باقی نگذاشته ام. 👨‍🦳آن مرد پیر گفت: بله، پسر. باقی گذاشته ای. درسی برای تمامی پسران و امیدی هم برای همه پدران. یک نوع خاموشی مطلق بر تمامی رستوران حاکم شد! به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️ 📜 تعبیر خواب خلیفه ✍️روزی خلیفه بهلول را احضار کرد که:خوابی دیده ام و میخواهم تعبیرش کنی بهلول گفت:چیست؟ خلیفه گفت:خواب دیدم به جانور وحشتناکی تبدیل شده ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود میبینم در هم شکسته و می بلعم. حالا بگو تعبیرش چیست؟ بهلول گفت:من تعبیر واقعیت ندانم فقط خواب تعبیر میکنم!!! به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
❖ ریشه دار کسی است🍃🌺 که دارای "اصالت" است همانگونه که تو برای احتیاجت به او روی آوردی، او هم آبروی تو را حفظ می کند.....🍃🌺 ♡ امام حسین (ع) ♡ به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
انسان باید آنقدر بزرگ باشد که ،اشتباهات خود را قبول کند آنقدر باهوش باشد که از آنها سود ببرد و آنقدر قوی باشد که آنها را اصلاح کند به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️ 📜دزد با انصاف ✍️گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️حکایت 📜 قوطی خالی ✍️در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد : شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است. بلافاصله با تاکید و پیگیری های مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند : ' پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس ' بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاه ها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطی های خالی جلوگیری نمایند نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاه های کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرج تر حل کرد : تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد! نتیجه : گاهی اوقات راه حل خیلی ساده تر از چیزیست که ما فکر می کنیم... به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️حکایت 📜بهلول و خرقه و نان و جو و سرکه ✍️آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزي که براي عبادت به قبرستان رفته بود و هارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟ بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت و آزار می دهند . هارون گفت : آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟ بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت : اي هارون من با پاي برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پاي خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده اي و پوشیده اي ذکر نمایی . هارون قبول نمود . آنگاه بهلول روي تابه داغ ایستاد و فوري گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوري پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواس ت خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت : اي هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند . به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
✨﷽✨ ✍ دعای مادر: روزی از ابو سعید ابوالخیر سوال کردند : این حُسن شهرت را از کجا آوردی ؟ ابوسعید گفت : شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم، خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه، مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید، پی به ماجرا برد و گفت: "فرزندم، امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود" بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر میداند .... 📚تذکره الاولیاء عطار نیشابوری به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯 به احترام
⚜️حکایت 📜شایعه ✍️زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد،بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند.همسایه اش از این شایعه به شدت صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد.بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند. مرد حکیم به او گفت :به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد. فردای آن روز حکیم به او گفت:حالا برو و آن پرها را برای من بیاور!آن زن رفت ولی 5 تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری👏👌 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⭕️از شکست نترسید از این بترسید که سال آینده همین جایی باشید که امروز هستید . . . به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜️ 📜 لطیفه ✍️پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.... او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
📜⚜️📜⚜️📜⚜️ *📜طوری_زندگی_کن_که...* 👨‍🦰روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای 🧒 را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. 🏝️ 🏊‍♀️🏊🏻‍♂️اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد.🚨 👨‍🦰🧒 ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را... به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. 🧒پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» 👨‍🦰مرد در جواب گفت: «احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد! به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
📜⚜️📜⚜️📜⚜️ 📜حمام_رفتن_بهلول 🌱روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی .... 🌱این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟ 🌱بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید. به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
📜ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ 🤴ﺭﻭﺯﮔﺎﺭي ﭘﺎﺩﺷﺎهي بود که ﻭﺯﻳﺮي داشت که همیشه ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ حادثه و ﺍﺗﻔﺎﻕ خير ﻳﺎ ﺷﺮي ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ شاه می افتاد،ﺑﻪ پادشاه ميگفت : "ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ!" 🤴🤚🔪ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ چاقو ﺑﺮﻳﺪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﻜﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ! » 🤴😡شاه ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ بسیار ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ به شدت ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ که ﺑﻪ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ معتقد نبود، ﻭﺯﻳﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. 🏹 ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁن رﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭگاه ﺭﻓﺖ، ﻭﻟﯽ این بار ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﻮﺩ. 🤴پادشاه ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ ﺍي از ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﻣﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ خواستند ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﻨﺪ. 🤴🔪🤚ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ کردن، ﻣﺘﻮﺟﻪ شدند ﺩﺳﺖ پادشاه ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺺ می خواستند. 🤴ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ پادشاه ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کردند. 🤴 ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ پیش ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: *« ﺣﻜﻤﺖ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﻜﻤﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ!»* 🕵️‍♂️ﻭﺯﻳﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:« ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎً قرباني می شدم.» به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
✨﷽✨ 📜مرگ ناگهانی واهمیّت صلوات ✍مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید: روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی. امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید. آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان. هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید. 📚 الخرایج والجرایح: ج 2، ص 665، ‌‌ به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
⚜ ذکر صالحین ⚜ ✅راه حلی برای گناه نکردن ✍جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزه‌اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد... به يكي از طلبه‌هايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همه‌ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم. ☀️عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
✨﷽✨ 📜از بزرگی پرسيدند ✍شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ داد : از كودكى خسته مى شود، براى بزرگ شدن عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود . ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند. طورى زندگى مى كند كه انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى مى ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است . آنقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست ، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست.! به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
📜⚜️📜⚜️📜⚜️📜 📜رفت و برنگشت..... ✍️چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت ..!!!!!!! اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت و دیگه هم برنگشت!!!!!! الان هم میگن یکی دیگه 94 هزار میلیارد...!!!!! و هیچکدومشون برنگشتن .....!!!!!!!!!! اما... سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ... یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفت ﺑﺮﮔﺸﺖ !!! همه فکر کردن ترسیده !! ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ درآورد، ﺩﺍﺩ زد ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ نو حیفه؛ مال بیت الماله» ﺑﻌﺪ ﭘﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ....!!!!!!! به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯 به احترام
⚜️📜⚜️📜⚜️📜 📜پیر_بشی_اما_نوبتی_نشی ✍️یه روز تو مترو جامو دادم به یک پیر مرد نورانی و خوش صورت، نشست و گفت: جَوون الهی پیر بشی ولی نوبتی نشی! گفتم: حاجی نوبتی چیه ؟ گفت: آدم وقتی پیر میشه و دیگه قادر به انجام کارهاش نیست، یکی باید کمکش کنه اونجاس که بچه ها دعوا میکنند و میگن: امروز نوبت من نیست!! "بله پسرم امیدوارم پیر بشی ولی نوبتی نشی" به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯
📜⚜️📜⚜️📜⚜️ 📜داستان_آموزنده ✍️روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در كوه طور ، به هنگام مناجات عرض كرد : ✨ای پروردگار جهانیان ! جواب آمد : لبیك! ✨سپس عرض كرد : ای پروردگار اطاعت كنندگان! جواب آمد :‌لبیك! ✨سپس عرض كرد :‌ای پروردگار گناه كاران ! موسی علیه السلام شنید :لبیك، لبیك ، لبیك! 🌟حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم ، یكبار جواب دادی ؛ اما تا گفتم : ای خدای گناهكاران ، سه مرتبه جواب دادی ؟خداوند فرمود : 🔆ای موسی ! عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ؛ اما گناهكاران جز به فضل من پناهی ندارند و اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه كسی پناهنده شوند؟ 📚:قصص التوابین/ص 198 به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻😊 🆔 @khandebor 💯