eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
57.8هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
30.3هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
کپی‌ پیست که میگن همینه 😳😁 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
خاطره شرکت در مسابقه 😂 چن سال قبل ی مسابقه بود ب اسم در صد ثانیه تلفن رو تکرار بود ک خط آزاد شه شرکت کنم و روی بلندگو بود یهو یه صدای آقا اومد گف الو سلاممم هوووول شدم گفتم الو مسابقه در صد ثانیه؟☺️ بعد دیدم طرف خندیدد خودشو معرفی کرد دوستت داداشم بود😑😑😑😑😑😑 ی لحظه ک خطمون آزاد شده بودد این زنگ زده بود خونمون😕 خلاصه ابروم رفتت تا ی مدت میدیدمش محو میشدم🤭 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
براش فرقی نمیکرد وزیر و وکیل و آیت الله کنارش باشن، به پدرش که میرسید، خم میشد و پاهای پدر رو میبوسید... خاطراتی از احترام فوق العاده حاج قاسم سلیمانی به پدر بزرگوارش @Modafeaneharaam
586.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نخور پستونکمو... مال خودمه.. 😭 😄😘 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
🙏🙏 ✅داستان واقعی نامه نگاری مرد دهاتی با امام زمان عج ✍اسمش علی بود و از سادات، صدایش می کردند آ سید علی، دهاتی بود و کم سواد، اما عجيب صفای باطنی داشت، همشهری و هم دهاتی همین شیخ حسنعلی نخودکی خودمان خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای، نامه ای،نوشتم برای امام زمانم که آی آقا جان! سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم... کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه، باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم، دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم، برداشتم، نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛ قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است: خداوند دو فرزند نصيب شما ميكند كه يكي از آن ها منشأ خدمات خواهد بود. 💚 قربانشان رَوَم برایشان فرقی نمی کند مدیر باشی، تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد، دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند،در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند امام زمان تا رفاقت را در حقش تمام کنند. چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📚برداشتی آزاد از سخنان استاد اخلاق شیخ جعفر ناصری 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 @khandehpak ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
‼️خاطره رهبر انقلاب از نابینا شدن پدرشان 💠مرحوم والد ما {در ســال ۱۳۴۲} دچار عارضه‌ چشــم شــدند، که منجر به نابینایی ایشان شد. چشم ایشان به مدت ســه، چهار سال اصلا جایی را نمی‌دید. تا این‌که در ســال ۱۳۴۵ چندین بار ایشان را برای معالجه از مشهد به تهران بردیم. در یکی از مراجعات، چشم پزشکی گفت:« من چشم ایشان را عمل جراحی می‌کنم و امید بهبودی هســت.» 💠در آن زمان هفتاد، هفتاد و پنج سال سنشــان بود. به هرحال نگذاشتند در بیمارستان بمانیم. گفتند:« عمل می‌کنیم، شما فردا بیایید». از بیمارستان بیرون آمدیم. من خیلی مضطرب و ناراحت بودم... آن روزها، منزلی نزدیکی امامزاده یحیی داشتیم. نزدیک منزل که رسیدم... دیدم آنجا را چراغانی کرده اند. یادم آمد نیمه‌ شــعبان اســت. چند روزی از بس مشغول بودم، نیمه‌ی شعبان به کلی فراموشم شــده بود. تا یاد نیمه‌ی شعبان افتادم، دلم شکســت. 💠از کوچه‌ی خلــوت و باریکی باید می‌گذشتم تا به منزلم برسم. ناگهان حالتی به من دست داد و بنا کردم به گریستن و توسل جستن. در آن کوچه، حال توسل حســابی‌ای پیدا کردم. کمی که آرام گرفتم، دیدم اضطرابی که داشــتم به کلی از بین رفــت. فهمیدم که حال ابوی خوب می‌شود. یعنی حس کردم که آن توسل، اثر کرد... صبح روز بعد که به بیمارستان رفتیم، فهمیدیم که چشم های ایشان خوب شده است؛ آن هم بعد از چند سال که عارضه داشــت و هیچ امیدی به بهبود وجود نداشــت! بعد از آن سال - سال ۴۵ - ایشان مدت بیست سال دیگر زنده بودند و تا آخر عمر هم مطالعه می‌کردند. ۷۵/۱/۲۸
**« روزی ایت الله بهجت ره فرمودند : یکی از ثروتمندان رشت دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود در آورد، از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا س را در خواب دید، حضرت فرمود:دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمی کنی؟ او جواب داد که من حال غذا درست کردن ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.تا اینکه حضرت زهرا س فرمودن:دخترم تو فقط.**.......... ‍‌‌http://eitaa.com/joinchat/192544789Ca024ccbaef
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز دیگری شد یعنی همه‌ی شهر پر از بوی خداست عابرى گفت که "این مطلق نادیده کجاست؟" شاپرک پر زد و با رقصِ خود آهسته سرود: چشمِ دل باز کن این بسته به افکار شماست. روزتون خدایی ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
رونمایی مجسمه شهید حاج قاسم سلیمانی دربرج میلاد تهران ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
323.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از ترس سکته زد بچه😂😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
تو خونه فر ندارید ،غصه نداره ما مهمون یه کدبانوی روستایی بودیم که کلی شیرینی و غذاهای خوشمزه و عالی پخته بودپرسیدم عزیزم من که فر تو اشپزخونه شما نمیبینم این همه دست پخت خوبتون رو چطور پختین گفت من انواع کیک ها فست فودها رو خودم رو گاز میپزم بدون فر😉 دستوراتمم از این کانال برمیدارم👇😎 ‍‌‌http://eitaa.com/joinchat/192544789Ca024ccbaef
✨﷽✨ ✅ داستان واقعی کریم پینه دوز 👈 خانه خریدن امام زمان عج برای مستاجر تهرانی 💠 نامش کریم بود، سید کریم محمودی، شغلش کفاشی بود، در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، جورَش با مولا جور بود، می‌گفتند علمای اهل معنای آنروزِ تهران مولا هر شب جمعه سَری به حجره اش می‌زنند و احوالش را می‌پرسند مستاجر بود، درآمدِ بخور و نمیری داشت، صاحبخانه جوابش کرد، مهلت داد به او تا ده روز بعد تخلیه کند خانه را، کریم اما همان روز تصمیم گرفت خالی کند خانه را تا غصبی نباشد، پول چندانی هم نداشت برای اجاره ی خانه، ریخت اسباب و اثاثیه اش را کنار خیابان با عیال و بچه ها ایستاده بود کنار لوازمش، مولا آمدند سراغش، سلام و احوالپرسی،فرمودند به کریم پینه دوز، کریم ناراحت نباش، اجدادِ ما هم همگی طعم غربت را چشیده اند، کریم که با دیدن رفیقِ صمیمی اش خوشحال شده بود بذله گوئی اش گُل کرد و گفت :درست است طعم غریبی را چشیده اند اجداد بزرگوارتان، اما طعم مستاجری را که نچشیده اند آقاجان، مولا تبسمی کردند به کریم... یکی از بازاریان معتمد تهران شب خواب امام زمان ارواحنافداه را دید، فرمودند مولا در عالم رویا، حاجی فلانی فردا صبح می روی به این آدرس، فلان خانه را می خری و میزنی بنام سید کریم پیرمرد بازاری صبح فردا رفت به آن نشانی، در زد، گفت به صاحب خانه، می‌خواهم خانه ات را بخرم، صاحبخانه این را که شنید بغضش ترکید، با گریه گفت به پیرمرد بازاری گره ای افتاده بود در زندگی ام که جز با فروش این خانه باز نمی شد، دیشب تا صبح امام زمانم را صدا میزدم... اما آقاجان! ای کاش ما هم مثل سید کریم و آن مرد خانه دار می توانستیم چشمان زهرایی تان را زیارت کنیم،هرچند روزگار ما روزگار غیبت امام زمان مان است، اگرچه وجود مبارک تان برای ما حاضر و غائب ندارد و همه ی عالم در تسخیر نگاه مهربان شماست... نشسته باز خیالت کنارِ من اما دلم برای خودت تنگ می شود چه کنم!؟ 📚برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak