فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال خوشش خریدنیه 😂
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
#خاطره_خانوادگی
#تربیت_علیرضا
🔹مصطفی اصلا دوست نداشت پسرش لوس باشد. مثلا در مورد غذا خوردن تأکید میکردند که بسمالله بگوید و به او میگفت هر کاری را که شروع میکنی بسمالله بگو.
🔹یک سری چیزها را به خود علیرضا میگفت مثلا میگفت سعی کن نترسی، هیچوقت. وقتی با هم کشتی میگرفتند همیشه به علیرضا میگفت سعی کن نترسی و حمله کن.
🔹خیلی دوست داشت مراسم عزاداریها و مسجد ببردش. خودش اگر نمیتوانست میگفت با دیگران حتما برود. خیلی تاکید داشت شجاع بار بیاید.
🔺به نقل از همسر شهید
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز همان زمان که "نامه" های بلند بالا شد "پیامک"
"پیامک" شد "استیکر"
از همان زمان که "چای کیسه ای" را
به "چایی لاهیجان" دیر دم خودمان ترجیح دادیم!
از وقتی "فست فود"
جای ساعتها "قل قل قرمه سبزی" روی "اجاق گاز "مان را گرفت!
از همان موقع که "همه فصل" همه "میوه" ای در اختیارمان بود و یک فصل "انتظار" نکشیدیم تا میوه ی "نوبرانه" مان برسد!
همه چیز باید دم دستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد!
از وقتی هر چیز را "سریع" خواستیم!
از وقتی هرچیز را "آسان" به دست آوردیم!
و اگر آسان بدست نیامدنی بود "رهایش" کردیم
"صبر" و "انتظار" برایمان کسالت آور و بی معنی شد!
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان واقعی است🤦♂️
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
#ضرب_المثل از کوره در رفتن
در باره ی کسانی که به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین شده و با حالتی غیر عادی رفتار می کنند .
وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد
سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین شده و از کوره ی اعتدال خارج شده با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
💐 امام كاظم (عليه السلام) :
☘ در دنيا ، مانند كسى باش كه در خانهاى ساكن است كه مالک آن نيست و منتظر رفتن است.
📗 تحف العقول ، ص ۳۹۸
ــــ🌺 #احادیث 🌺ــــ
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــــــــــــــــــــ
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
#ظاهر_همسر
سلام خدمت استاد گرامی..
بنده دختری ۲۰ساله هستم و همسرم ۲۸ سالشونه ...و الان ۵ ماهه که عقدکردیم همسر بنده از لحاظ اخلاقی و رفتار ایده ال بنده هستن و من وختی میخاسم ایشونو انتخاب کنم دیدم که ایشون از خانواده ای موفق و تحصیل کرده هستن خود ایشون نسبت به خاستگارای قبلیم رفتار محترمانه، باادب و با شخصیت بودن و نسبت به جون های دیگه اهل نماز هستن واز لحاظ ظاهری معمولی هستن و من فقط ظاهر و نگاه نکردم چون معتقد بودم ظاهر ملاک یه زندگی مشترک نیست مهم اخلاقه... بنابراین وختی دیدم باهم شباهت اخلاقی داریم و ایشون درک بالایی دارن ایشونو انتخاب کردم ....
تنها مسئله ای که اینجاست اینه که ایشون از لحاظ ظاهر ایده ال نیستن چهره معمولی دارن و من وختایی که از ایشون دور هستم و نمیتونم ببینمشون همش میاد تو ذهنم که همسرم چهره زیبایی ندارن و من بشدت اذیت میشم ولی وختی میان پیشم شاید چن دیقه اول همون حس (که چهره ایده الی ندارن )و داشه باشم ولی بعد چن ساعت بهش عادت میکنم و حالم باهاش خوبه استاد من معتقد بودم قیافه همه چیز نیست ولی الان تمام ذهنم فقط درگیر ظاهر همسرم شده و حتی مواقعی که کنارمه شاید دلم میخاد بیشتر پیشم بمونه وعادت میکنم وافسوس میخورم که چقدر فکر منفی داشم ولی کافیه ازش دوربشم و یا همسرم سرکارباشن متاسفانه قیافه و چهره ایشونو با ادمای اطرافم مقایسه میکنم استاد لطفا کمکم کنین من اون ویسی که گفته بودین اگه دیدین ظاهر در جلسه اول و دوم خاستگاری معمولی شد ادامه بدین و گوش دادم و همون کارو کردم و دیدم که برام معمولی شدن ولی بعد ازدواج تموم ذهنم افکار منفی میچینه😑میخام بهم بگین که ظاهر عادی میشه ولی مغز کوچیک من نمیفهمه😭😞😔
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#کانال_تربیتی_همسران_خوب
#محسن_پوراحمد_خمینی
🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇
💓 @hamsaranekhoob
181.mp3
4.92M
#ظاهر_همسر
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#کانال_تربیتی_همسران_خوب
#محسن_پوراحمد_خمینی
🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇
💓 @hamsaranekhoob
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک فیلم یک پندقرآنی؛ چطور عاشق خدا شویم؟
.
مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦۚ . . . ۞
.
خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده؛ . . .
.
#سوره_احزاب آیه 4
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
خاطره مراسم ختم🤦♀☺️
یکی از فامیل های دورمون به رحمت خدا رفت.
ماهم برا مجلس ختم رفتیم خونشون
بیچاره دختراش خیییلی بی تابی میکردن و از خاطرات پدرشون در حین عزاداری میگفتن.
روز سوم مراسم بود و خونه مرحوم پر از مهمون بود.
یکی از دخترا که خیلی گریه میکرد مدام جیغ میزد و میگفت بااااااباااا باااا باااا حالا دیگه کی این مگسا را بکشه😂😂😂😂
مگس کشا دستش گرفته بودا میزد زمینا میگفت دیگه کی این مگس کشو دستش بگیره مگسامونا بکشه😂😂
(آخه مرحوم دشمن سر سخته مگسا بود و همیشه مگس کش به دست بود و هیچ مگسی از دستش درامان نبود)🤣🤣
ول کنم نبودا، مدام تکرار میکرد.
اولش همه نگاه میکردن ببینن این چی میگه.
وقتی همه یادشون به این خاطره از مرحوم اومد
همه جای گریه زیر چادراشون میخندیدن😅🤣🤣
خواهر مرحوم وقتی دید مجلس ختم به مجلس شادی داره تبدیل میشه ،بلندشد و سریع رفت مگس کشا ازش گرفت.
گفت عمه عزیییزم بابات خاطرات دیگه ای هم داشت،یکمم از اونا بگو. مگس کشو ول کن دیگه😂😂😂
خدا بیامرزتش ولی خیییلی مجلس ختم باحالی داشت.
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
💞"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛
"آیت اله شیخ محمد صادق همدانی."
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نوه یک میلیون پوندی!!!
🔻 حجت الاسلام والمسلمین مهدی ماندگاری
═
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
🌄 هر جا کم آوردی
حوصله نداشتی
پول نداشتی ، کار نداشتی
باطریت تموم شد !!!
تسبیح رو بردار صد بار بگو
استغفرالله ربی و اتوب الیه
آروم میشی... :)
#آیت_الله_مجتهدی_ره
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موجودات نامرئی بهش حمله کردن😬
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای که مرکل یادش میاد ماسکش رو نزده
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_بیا اینجا
+نه تو بیا اینجا😂
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علم پزشکی: چرا مشروبات الکلی مضر است؟
🍷🥂🍷
👤 دکتر ریچارد هورتون: این جمله که نوشیدن الکل برای سلامتی مفید است، افسانهای بیش نیست.
📘 برگرفته از کتاب علوم نوین در اسلام
👇👇👇
📕برای سفارش کتاب علوم نوین در اسلام به @Bookislsc پیام دهید.
🛍قیمت ۴۰ ت و ارسال پستی رایگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی این کلیپ که از سخرانی حاج آقا عالی هستش، خیلی داستان زیبایی رو تعریف میکنه که اشاره ای هم به عارف بزرگ و مرجع تقلید عالی قدر شعیه میکنه؛ مرحوم آیت الله آقا سید جمال گلپایگانی که ایشان چشم برزخی داشتند...
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
#خاطرات_جبهه
ريشتو روي پتو ميذاري يا زيرش؟😂
بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، مسئول تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم صحبت بوديم، يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم شوخ و مزه پران بود از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با خنده گفت: حاجي جون! يه سوال ازت دارم خدا وكيلي راستشو بهم مي گي؟
حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد و در حالي كه نگاه تندي به او انداخته بود گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم دروغ بوده؟!!
بسيجي خوش خنده كه جا خورده بود سريع عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، ببخشين بدجور گفتم. يعني مي خواستم بگم حقيقتشو بهم بگين...
حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس.
- مي خواستم بپرسم شما شب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟
حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد. نگاه پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟
- هيچي حاجي همينجوري!!!
- همين جوري؟ كه چي بشه؟
- خوب واسه خودم اين سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف بدي زدم؟
- نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه...
حاجي همينطوري به محاسن نرمش دست مي كشيد. نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در ذهن خود مرورمي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن.
جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت: نگفتي حاجي، ميخواي فردا بيام جواب بگيرم؟
و همچنان مي خنديد.
حاجي تبسمي كرد و گفت: باشه بعدا جوابت رو ميدم.
يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. حاجي او را صدا زد. جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!!
حاجي با عصابنيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم🤣
هر سه زديم زير خنده. دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😁
🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼
🌼✨ @sheykhe_shukh ✨🌼
🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالیه😁😍😍😍
روزتونو میسازه این کلیپ😁
┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄
@sotikodak
#شوخی😁
درگیری ذهنی خانم ها این روزا🙄😬😂
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak