eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
57.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
30.2هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
🤣🌱 👤 بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛ توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش 🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش. پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛ اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!! همگی گفتیم: نه! کجاست؟ :پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟ همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! رفتیم کنار تختش ؛ عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود ! با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ یهو همه زدیم زیر خنده گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد ! عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !! بچه ها خندیدند. 😄 اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد: - وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم 😂 دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند. 😂 عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم: - یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂 😂 رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید! 😂😂 صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا. 😂 پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!! 😂😂😂😂🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂ عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ... 😂 😂 😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بزودی 😍😍 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️واکنش روحانی به توقف سریال جنجالی اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
باباعه واسه بچه هاش مسابقه گذاشته که هرکی بهتر بتونه عکسشو موقع خواب نقاشی کنه، تا خودش راحت بخوابه 😂🤣🤣 😂 😅 ┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄ @sotikodak
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ وحید رهبانی(بازیگر محمد در گاندو) میگه چی جور آدمی باید باشی که جونتو بگیری کف دستت بیای تو این راه نه بخاطر پول نه بخاطر نام! ببین دیگه اونا چجور آدمی هستن که هم بخاطر پول و هم بخاطر نام و مقام میان تو راه مقابل اونا... ژنژی خان اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
نزدیك عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود باید كوتاهش می‌كردم مانده بودم معطل توی آن برهوت كه سلمانی از كجا پیدا كنم. تا اینكه خبردار شدم كه یكی از پیرمردهای گردان یك ماشین سلمانی دارد و صلواتی مو‌ها را اصلاح می‌كند. رفتم سراغش دیدم كسی زیر دستش نیست طمع كردم و سریع با چرب زبانی قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش. اما كاش نمی‌نشستم. چشم تان روز بد نبیند با هر حركت ماشین بی اختیار از زور درد از جا می‌پریدم. ماشین نگو تراكتور بگو🚜 😊 به جای کوتاه کردن موها، غلفتی از ریشه و پیاز می‌كندشان! از بار چهارم هر بار كه از جا می‌پریدم با چشمان پر از اشك سلام می‌كردم. پیرمرد دو سه بار جواب سلامم را داد اما بار آخر كفری شد و گفت: تو چت شده سلام می‌كنی؟ یكبار سلام می‌كنند. گفتم: راستش به پدرم سلام می‌كنم.!؟ پیرمرد دست از كار كشید و با حیرت گفت: چی؟ به پدرت سلام می‌كنی؟ كو پدرت؟ اشك چشمانم را گرفت و گفتم: هر بار كه شما با ماشین تان موهایم را می‌كنید، پدرم جلوی چشمم می‌آید و من به احترام بزرگ تر بودنش سلام می‌كنم!😂 پیرمرد اول چیزی نگفت. اما بعد پس گردنی جانانه‌ای خرجم كرد و گفت: بشكنه این دست كه نمك نداره😡 مجبوری نشستم وسیصد، چهارصد بار دیگر به آقا جانم سلام كردم تا كارم تمام شد. 🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼 🌼✨ @sheykhe_shukh ✨🌼 🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
تبلیغات مومنانه 👇 http://eitaa.com/joinchat/4161601553C24a9ad89ab
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
✾﷽✾ ✨نڪات ناب مؤمنـــــانھ(لُبخند)✨ با↯↯ 💥 چاشنی طنز(لبخند)💥 لبتـان شاد😄 قلبتان پر نشاط💚 اصل الانسان لُبّه: اصل و حقیقت انسانـــــ دل♡ اوست. امامـ علے؏ داستان کوتاه و نڪات آموزنده با طعم لبخند https://eitaa.com/joinchat/2486829132Cfab708a06c @lobkhand
3.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درود عزیزان، روز بخیر مرسی که هستید🙏 🗓1400/1/15 🌸گذر زمان بر آنها که 🌼منتظر می‌مانند بسیار کُند 🌸بر آنها که می‌هراسند بسیار تُند 🌼بر آنها که غمگینند طولانی 🌸و بر آنها که به سرخوشی 🌼می‌گذرانند بسیار کوتاه است 🌸اما بر آنها که عشق می‌وزند 🌼زمان را آغاز و پایانےنیست 🌻زندگیتون غرق در عشق و شادی🌻 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
شادی و نکات مومنانه
✾﷽✾ ✨نڪات ناب مؤمنـــــانھ(لُبخند)✨ با↯↯ 💥 چاشنی طنز(لبخند)💥
ما خیلی بامزه اییم 😁😁😁ولی به بچه ای که کفشش پاره هست نمیخندیم به رفتگری که از خستگی خوابیده نمیخندیم به دختری که لباس عیدش ست نیس نمیخندیم به بچه ای که نمیدونه پیتزا چه طعمیه نمیخندیم بیا تو دورهمی ما بیگناه بخند😁😁😁👆👆
سیزده بدرش را می آورد دم در پادگان پیش پسرش! مادر است دیگر.. این عکس شهید «حبیب‌الله دانه‌گردی» و مادرش در سیزده بدر سال 60 و بیرون پادگان غدیر اصفهان برداشته شده است. او اسفند64 و در والفجر8 شهید شد. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
سلام به همه عزیزانم انشاالله که حال دلتون خوب باشه چند سال پیش پنج شنبه اخر سال بود و میخاستم برم دارالرحمه پسرم که اون موقع ۶ سالش بود گفت منم میام تو راه بهش گفتم مامان جون هر چیزی که گرفتن جلوت و برداشتی و خواستی بخوری باید فاتحه بفرستی یه بار سوره حمد و سه بار قول هول الله گفت باشه رفتیم داخل قبرستان و میرفتیم سر مزارها و فاتحه میفرستادیم و تا پسرم چیزی تعارف میکردن اول فاتحه میداد و بعد میخورد دو سه باری که خوند گفت مامان این فاتحه زیاده یه چیز دیگه بگو گفتم سه تا صلوات بفرست یک ساعتی تو قبرستان بودیم و من داشتم سر قبر مادر بزرگم قرآن می خوندم یهو یه خانومی اومد و یه جعبه رولت تو دستش بود گرفت جلومون و گفت بفرمایید داخل فاتحه بشید آقا پسرم همچی زد زیر گریه که نگو 😳😳😳گفتم چی شد چته ؟برگشت به خانومه گفت نه من کیک شما رو میخورم نه فاتحه میخونم وای گلوم خشک شده 😂😂😂😂😂😂😂چقدر فاتحه بخونم و دوباره زد زیر گریه وای ما پوکیده بودیم از خنده 😂😂خانومه گفت پسرم نمیخاد فاتحه بخونی بیا بردار بخور پسرم گفت مامانم نمیزاره تا میخام بخورم هی میگه فاتحه فاتحه😂😂😂😂😂😂و قبول نکرد بخوره و منو مجبور کرد برگردیم خونه 😂😂😂و این آخرین باری شد که اومد دارالرحمه😂😂😂البته خودم تو راه برگشت برای پسرم یه جعبه نون خامه ای گرفتم تا با خیال راحت و بدون فاتحه بخوره😂😂😂😂😂😂ستایش هستم مخلص همه شما 😂 😅 ┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄ @sotikodak