هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
این نگاه قبل از ازدواج است
عکس را وارونه کنید تا نگاه بعد از ازدواج را هم ببینید😜😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
قبل از ازدواج راجع به زلف و گیسوی یار انواع و اقسام شعرهای عاشقانه میگن
بعد ازدواج یه نخ گیسوی یار اگه تو غذا باشه بشقابو تو حلقش میکنن 😐😂😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
animation.gif
5.34M
اینو ببین بعد اگه تونستی به ازدواج فکر نکن😍
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فروشگاهی که به دختران شوهر میفروشد😳😯😮😦😧😲😵😳
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهر میخواد خووووب😁😁😁😍😍
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
با چاقا ازدواج نکنین
اونا علاوه بر اینکه غذاتونو میخورن دو سوم پتوتونم میگیرن😔😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
4_6019206153479652115.mp3
4.23M
سالروز نورانی ترین پیوند هستی مبارک💛💛✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
رفتم یه سری به خانه سالمندان بزنم به یه پیرزنه سلاﻡ کردم
گفت:اسمت چیه؟ گفتم سعید😌
گفت ببین آقا سعید معلومه پسر خوبی هستی ﻭلی ما به ﺩرد هم نمیخوریم😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🌷🌷🌷
خدا از "هیس "خوشش نمياد!
مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،
آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ،
از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه
مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز
از لپ هام گرفت تا گل بندازه
تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده
خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم
گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره
گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره
حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت :
جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود
بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ
سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را
ریختند تو باغچه و گفتند :
تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها
گفتم : آخه ....
گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه
بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه
همه خندیدند ولی من ، خجالت کشیدم
به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم، دوست داشتن چیه ؟
عادت میکنی
بعد هم مامانت بدنیا اومد
با خاله هات و دایی خدابیامرزت
بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد
یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد
نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون
یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟
می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون
عین یه غنچه بودم که گل نشده
گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش
مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت :
آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه
اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد
دلم پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت
حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه
گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود
زیر چادر چند تا بشکن می زدم
آی می چسبید ، آی می چسبید
دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر
ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود
اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم
یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟
گفت : هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده که انگشت نما شم
مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:
بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم
یهو پیر شدم
پاشو دراز کرد و گفت : پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم شد
آخیش خدا عمرت بده ننه
چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس
به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اش
هشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی
گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی
گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟
انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند
خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ،
اینقدر به همه هیس نگید
بزار حرف بزنن
بزار زندگی کنن
آره مادر هیس نگو ، باشه؟
خدا از "هیس "خوشش نمياد
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی گلزار نمیدونه کجا فرار کنه از طرفداراش وخانوما😜😁
://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
معلم: با ایراد جمله بساز. 😎
شاگرد: من میخوام با دخترتون ازدواج کنم.😜
معلم: اینکه ایراد نداره؟ 😐
شاگرد: پس مبارکه.😁😂
بقیه بچه ها: ایشالا به پای هم پیر شین!!!!!😂
شاگرد😊
معلم😑😳
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
در حال حاضر من فقط شرایط ازدواج با دختر شماعی زاده رو دارم
اون بزرگوار میفرمود :
دوماد ما باید شازده باشه
عاشقونه دلو باخته باشه
واسه دختر دل نازک ما
دو سه میلیونی اندوخته باشه ...
الان 2 و پونصد دارم
به نظرتون قبول میکنه ...!؟😁😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9