eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
63.1هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
22.5هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت فاتحه برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
از حرف مردم نترسید... زیر ۲۰ سال ازدواج که می کنی، میگن وای چه خبره! میذاشتی دوتا خواستگار خوب بیاد، عجله داشتی مگه؟! مگه رو دست تون مونده بود، این که هنوز بچه است، چجور می خواد از پس زندگی بر بیاد... اولین بچه رو که بعد از دو سال تازه میاری میگن بابا مگه بچه آوردن بچه بازیه😒😒 این خودشم نمیتونه جمع کنه، چه برسه به بچه، کاش دیرتر می آوردی، لذت زندگی رو می چشیدی، دیگه مسافرت سخت میشه، دیگه هزینه هات زیاد میشه، تو که هنوز سنی نداری و..... بچه دوم رو که میاری، دیگه انگار پا رو خط قرمزشون گذاشتی(و اصلا ربط شو نمی‌فهمم من دارم بزرگشون می‌کنم اونا چرا حرص میخورن) تو عقلت کار نمیکنه ،می‌دونی پوشک چنده می‌دونی همه چی گرون شده گوشت چنده؟ برنج چنده! تربیت کار سختیه، اونو بزرگ میکردی درست حسابی، هنر کرده بودی، در حق اولی ظلم کردی..... خدا نکنه که بدونن داری به بچه سوم فکر می کنی...🤭🤭🤭 بچه سوم که میاد،تو دیوونه ای که تو این دور و زمونه بچه دار میشی،بچه بیار بشه سوهان روحت🙄🙄، حتما به چاه نفت وصلی که مدام میاری، چه جوری زندگی میکنین.... خواستم بگم این مردم راست برید، حرف می‌زنند. چپ برید، حرف می‌زنند. نگران حرف مردم نباشید، از حرف مردم نترسید، کاری جز این ندارن. هر چند به حرفای خودشون پایبند هم نیستن، چند سال بعد که مدل عوض بشه، حرفاشون هم عوض میشه و فقط تویی که با گوش دادن به حرفشون باختی... اما دقت کردید به حرفاشون، بنظرم هیچ کدومشون حرفاشون حرف خودشون نیست، از حلقوم شیطان حرف می‌زنند. از نداری و عاقبت بد می ترسونن، امید تو حرفاشون نیست، حرفاشون حالتو اصلا خوب نمیکنه و مخالف سیره پیامبر و اهل بیت هست. جدی نگیرید حرفاشون رو، مبادا به خاطر این مردم، مردمی که مدام فقط حرف میزنن، کاری کنید که بعدا پشیمون بشید. ( کم آوردن فرزند و دیر ازدواج کردن و خدای نکرده سقط...) پ.ن: مادربزرگامون ۱۴سالگی شوهر میکردن و زندگی شون انقدر شیرین بود این چه طرز تفکریه واقعا. حتما باید بالای ۲۰ -۲۵ ازدواج کرد تا خوشبخت شد تضمینشون چیه؟ پ.ن: کی میگه بچه مانع تفریح وخوشیه؟ ما بیشتر تفریحامون به همراه بچه بود. پ.ن:باور کنید تربیت چند فرزند به مراتب راحت تر از یکیه اونا درتعامل با هم زندگی و تربیت رو خوب یاد می‌گیرند. پ.ن: مطمئن باشید خدا هر انسانی رو که خلق میکنه از قبل روزی شو فرستاده، به رزاق بودن‌ خدا شک نکنید. به خدا گمان نیک ببرید تا با همون گمان باهاتون رفتارکنه. پ.ن: اگه خرج های اضافی رو بذارید کنار می‌بینید که لازم نیست به چاه نفت😄 وصل باشید (از جشن تعیین جنسیت بگیر تا انواع و اقسام جشن های من درآوردی که باعث بدعتها میشه و هزینه های ده ها میلیونی داره، حتی بدعتی که چند ساله باب شده و گذاشتن بچه ها تو مدارس غیرانتفاعیه، واقعا ما ها که تو مدارس دولتی درس خوندیم، چیزی یاد نگرفتیم؟ حتما باید هزینه های میلیونی کنیم؟ واقعا در اکثر موارد خودمون به خودمون صدمه زدیم در زندگی، اونم با ادامه دادن این زنجیره ها. کانال «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
به عشق شهید سلیمانی... چند روز پیش، سه قلوهای لنده‌ای در بیمارستان امام سجاد یاسوج به دنیا آمدند تا آقای سهرابی و خانمش که هر کدام ۳۵ و ۲۹ سال دارند حالا صاحب ۶ فرزند باشند. مهیار سهرابی‌ثانی پدر سه قلوها گفت: خیلی خوشحالم که خداوند به من چنین نعمتی عطا کرد. وی ادامه داد: همیشه از امام رضا طلب می‌کردم که دوباره به من فرزندی عنایت کند تا به عشق شهید سلیمانی نام او را قاسم بگذارم که عنایت خداوند و امام رضا شامل حال من شد و ۳ فرزند پسر به من هدیه کرد. این پدر جوان افزود: بعد از به دنیا آمدن فرزندانم به عشق امام هشتم (ع)، سردار دلها همچنین برادر شهیدم محمد سهرابی‌ثانی که در ۱۳۹۰ در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در منطقه جاسوسان به شهادت رسید، نام آنها را «رضا، قاسم و محمد» گذاشتم. سهرابی‌ثانی با اشاره به عشق و علاقه‌ای که به شهید حاج قاسم سلیمانی دارد، افزود: خوشحالم که خداوند چنین عنایتی به من کرد تا با نامگذاری نام فرزندم عشق و ارادت خود به این شهید والامقام را نشان دهم، امیدوارم فرزندانم در آینده راه این شهید بزرگوار را ادامه دهند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلاده های طلای ۲ برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم سال😎 بهترین فیلم از نگاه تماشاگران😍 👈 فرزندان ایران توانستند با همت خود اعتصاب خانه سینما را بی اثر کرده و تحریم ها را دور بزنند.😜😁😂 من چهارتا دسته گل دارم که به لطف خدا، سه تاشون پشت سر هم شدن و الان ۱۴- ۱۱- ۸ ساله هستن و اخری ۷ ماهه. انقدر از اول باهم همبازی بودن و همراه، هنوزم همینطورن، باهم نظر میدن، تحلیل می‌کنن، و بزرگ میشن. تحلیل که میگم تحلیلا😅 مثلا اتفاقای تو جامعه رو بازی می‌کنن و نظر میدن، تازگی دختر بزرگم کارگردانی می کنه و کوچیکا بازی... این هم آخرین بازی شون که در مورد قضایای اخیر تو ایران هست. البته تو این فیلم، چون یکم هیجانش زیاده و برا دختر ۷ ماهه ام خطر داره، تو فیلم نیست، وگرنه اونم جز بازیگرای حرفه ایه😂😂 حالا فهمیدین چرا "دوتا کافی نیست"؟!😉 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۷۱ وقتی ۲۰ سالم بود اولین فرزندم رو خدا عنایت کرد اطرافیان همه ناراحت شدن که چرا انقدر زود؟ می‌ذاشتی درس ت به یه جایی برسه بعد. سال ۹۰ خدای متعال هدیه‌ی شیرین دیگه‌ای بهمون عطا کرد، درست زمانی که من از تهران به قم هجرت کرده بودم. باز برگشتن گفتن آخه چرا؟ هنوز اولی سه سالش نشده، تو سزارین بودی خودت هنوز کوچیکی، تازه تو شهر غربت بدون هیییچ فامیل و آشنایی چه جوری از پس کارها و بچه‌ها می‌خوای بربیای؟ با کلی دعا از سر فضلش، سال ۹۲ بعد دوتا پسر روز میلاد خانم فاطمه زهرا دختر دار شدم. گفتن ببین دیگه بسه سه تا عالیه جنست‌ هم که جوره دوتا پسر و یه دختر. اصلا اگه بعدی رو آوردی دیگه خونه‌های ما نیا. دخترم شد سه سالش و دلم بچه‌خواست ولی نمی‌شد همه فکر کردن من گوش به حرف اونا دادم. البته که در عمل، به همه ثابت کردم به حرف‌هاشون احترام می‌ذارم و واقعا اگر به شرایط زندگیم بخوره قطعا انجامش می‌دم. به هوای اینکه دخترم خواهر داشته باشه از خدا چهارمی رو خواستم. از اون‌جایی که به هرکی دلش بخواد پسر و به هرکی عشقش بکشه دختر می‌ده؛ به من سال ۹۵ یه پسر باهوش داد. دیگه فهمیده بودن دختر کوچیکه‌ی خونه، گوشش بدهکار نیست. هروقت موفقیت و شادی و سرحالی منو می‌دیدن می‌گفتن به الانت نگاه نکن، وقتی شدی ۴۰ساله‌ ولی شبیه ۶۰ ساله‌ها بودی به حرف ما می‌رسی. باز من بهشون لبخند زدم گفتم من دارم به وظیفه‌ام عمل می‌کنم. خدا خودش حواسش هست. خدای مهربونم از اون‌جایی که دوسم داشت و داره دلش خواست یه خدیجه بانو هم داشته باشم، سال ۹۷ خدیجه بانوی من خونه‌ی منو به اسم مادر حضرت زهرا سلام‌الله نورانی کرد. اول چقدر سر اسمش بهم حرف زدن. می‌دونی چی گفتم: گفتم طرف اسم بچه‌اش می‌ذاره......چقدر تو باطل خودش محکمه بعد من تو اسمِ به این حقی خجالت بکشم؟ و حالا با تاسف و یواشکی اسمش و صدا کنم؟؟؟ به عشق حضرت زهرا می‌ذارم خدیجه. اونجا بود که خواهرام گریه کردن و گفتن این خانم خیلی عزیزه ما هیچ‌وقت جرات نمی‌کنیم و جسارتش رو نداشتیم که بذاریم خدیجه؛ شجاعت کردی. ششمی رو تا ماه ۷ بارداری متوجه نشدن و وقتی فهمیدن فقط گفتن ما به تو که ته‌تغاری خونه‌ای و تا سالها خودمون بند کفشت رو می‌بستیم، غبطه می‌خوریم که خدا انقدر تو زندگیِ تو پیداست. هفتمی بهمن ماه ١۴٠٠ به دنیا اومد. سزارینی بودم، همشون کمر همت بستن که من با عافیت زایمان کنم. برنامه غذایی چیدن. برنامه تفریح برای بچه هام چیدن که وقتی من در دوران نقاهت هستم بچه‌ها سرگرم باشن. راضیه با روح‌الله بزرگ شد، از سال ۸۴ روز میلاد امام زمان عج‌الله تا الان که هشتمین فرزندم رو باردار هستم و فردا پس فردا وقت زایمانم هست هییییچ دلم نخواست روح‌الله که ولیِّ خونه ام هست رو ناراحت کنم. الان ۳۴ ساله هستم و روح‌الله هم ۳۹ سالشه. احترام و محبت و گذشت سر لوحه‌ی زندگی مونه. شعار زندگی مون هم هوای هم رو داشته باشیمه. سختی و فشار و مریضی و کم آوردن گاهی هست ولی سایه‌ی پدرانه‌ی امام زمان همیشه‌ی همیشه‌ی همیشه بوده و هست و انشاالله خواهد بود. تا امام زمان عج‌الله داریم؛ دیگه غصه‌ی چی؟؟؟ دغدغه‌ی چی؟؟؟ فکر و خیال چی؟؟؟ برای زندگیتون خط قرمز‌هایی تعیین کنید و به هیچ‌کس اجازه ندین از خط قرمز‌هاتون عبور کنه. اطرافیان و فامیل و دوست، کسی رو که تو زندگیش محکم و مهربان هست رو دوس دارند و به نوع زندگیش احترام می‌ذارن. همه می‌دونن بچه‌آوردن خط قرمز زندگی من هست. من تو این جریان شمشیرم و از رو بستم. زنگ خطر کمبود جمعییت خیلی وقته به صدا در اومده به فکر آینده باشید الان رو حضرت زهرا سلام‌الله براتون جبران می‌کنه قطعا. برای راضیه که فردا زایمان داره خیلی دعا کنید منم، وقت زایمان به فکر *دوتاکافی نیست‌* های عزیز هستم انشاالله. 👈 راضیه خانم تجربه ی امروز ما، فردا سزارین هشتم شون هست ان شاء الله، ما دعاگوشون هستیم، ایشون هم قول دادند که دعاگوی ما باشند. برای عزیزانی که ممکنه سوال باشه، ایشون هفت تا سزارین اولی رو، پیش خانم دکتر مریم اشرفی در تهران انجام دادند و گفتند سزارین هشتم شون رو فردا خانم دکتر لباف عزیز انجام خواهند داد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۷۰ تابستون سال ۹۹ بود بچه سومم تازه یک سال و نیمه شده بود، چند روز بود حالم بد بود اصلا به باردار بودن حتی شک هم نکردم، چون مراقب بودیم و من اون زمان قرص قلب هم مصرف می کردم و با مصرف اون قرصها نباید باردار می شدم ولی در کمال تعجب من باردار بودم. اولش حتی به سقط هم فکر کردم با خودم ولی ترسیدم و به همسرم گفتم باردارم که خیلی خوشحال شد، البته به خاطر داروهایی که من مصرف می کردم استرس داشتیم ولی سریع به دکتر مراجعه کردم و قرص های قلب و برام قطع کرد و مراقبت های بارداری رو شروع کردم. البته اینم بگم من برای بچه اولم که سال ۹۱ بود غربالگری نبود ولی برای دومی سال نود و سه غربالگری رفتم ولی برای سومی و چهارمی با تحقیقاتی که کردم غربالگری ها رو نرفتم که دکترم هم موافقت کردن ولی خانه بهداشت خیلی دعوام کردن برای همین روز بعدش همسرم رفت بهداشت و تعهد داد که همه چیزش به عهده خودمون باشه و من فقط زیر نظر دکتر بودم و دیگه تا واکسیناسیون بچه هام بهداشت نرفتم و هردو بچه من سالم به دنیا اومدن و هر بچه روزی خودشو داره. باید اینم اضافه کنم شوهر من خیلی بچه دوست هست و می گفت بچه ها باید زیاد باشن و هیچ وقت هم نگران خرجشون نبودیم چون زندگیمون با وجود بچه ها رونق و برکت گرفت و با تولد پسر اولم ماشین پیکان خریدیم و پسر دومم هم خونه خریدیم. ما تو همه چیز قانع بودیم مثلا ماشینمون همون پیکان هست و با تولد پسر سومم اقساط خونه مون تموم شد و خونه مون و کامل تر کردیم که دو نیم طبقه شد. بچه های ما واقعا تو کوچیکی اذیت می کنن، خواب شون کمه، سریع بیدار می شن و شیرم هم کم بود. سخت بود هر جا می رفتیم مهمونی یا هيئت، بدون خوردن شام بر می گشتیم، چون بچه ها از بس گریه می کردند، دیگه من با خودم گفتم چهار پنج سالی استراحت کنم بعد بچه بیارم ولی از خدا و خواستش رو فراموش کرده بود و ناشکری کردم، این ناشکری باعث شده بود که سر سومی باردار نمی شدم، زیر نظر دکتر رفتم با مصرف چند دوره دارو بازم باردار نشدم، ماه بعدش بدون مصرف دارو باردار شدم ولی سقط شد و خیلی درد کشیدم یکسال بعد از سقطم دوباره باردار شدم و دکتر بارداری مو خیلی زود فهمید و با دادن دارو مانع از سقط مجدد شد و بچه سومم هم به جمع ما اضافه شد. از بچه چهارمم بگم براتون با اینکه سخت بود و هست ولی خیلی لذت بخشه وقتی می بینم سومی و چهارمی اینقدر خوب با هم بازی می کنن... ما وام بچه چهارم رو گرفتیم و همسرم بیست تومن روش گذاشت باهاش دستگاه خرید و خودشون کار برداشتن و با دستگاهها کار کردن بعد از شش ماه که قسط های وام شروع شد، همون هشتاد میلیونی که وام گرفتیم و با اون دستگاه کار کردیم و وضع مالی مون هم به نسبت قبل خیلی خوب شده ولی سعی می کنیم که خیلی بریز و بپاش نکنیم تا بتونیم یک خونه بزرگ ویلایی سه خوابه بخریم و حیاط داشته باشیم تا بچه ها بازی کنن. حالا هم تصمیم داریم خونه خودمون و بدیم مستاجر برای آرامش بچه هامون بریم یک خونه ویلایی بگیریم تا هر وقت تونستیم خونه جدید بخریم. گشایش هایی که خدا با برنامه ریزی خودش برامون ایجاد کرد خیلی زیاد هست تازه این ماه خودرو طرح جوانی جمعیت هم برنده شدیم ولی تحویلش برج ده هست انشاالله با پول فروش اون و یک مقدار هم خودمون بتونیم روش بذاریم یک خونه خوب بخریم. قصد داریم هر وقت خونه رو عوض کردیم برای پنجمی اقدام کنیم چون واقعا خونه مون یه آپارتمان هفتاد متری یک خواب هست و برای ما کوچیک... دور اطراف ما هم هستن افرادی که یک جور خاص وقتی می فهمن چهار تا بچه داریم، بهمون نگاه می کنن. من متولد هفتادم و به این نتیجه رسیدم یک زن اگه بهترین شغل دنیا و بهترین تحصیلات رو هم داشته باشه ولی تشکیل خانواده نداده باشه و مادر نباشه در اصل موفق نیست چون درجه و رتبه اصلی یک زن، به مادر بودنش هست. بیاین به دخترامون یاد بدیم اولین و مهمترین وظیفه یک زن همسر و مادر بودن هست... در ضمن ما توصیه ایت الله ناصری رو درباره اذان گفتن در خانه عمل کردیم و همسرم قبل از هر نماز تو خونه اذان می گفتن تا اینکه پسر سومم رو باردار شدم. از همه می خوام برای ما هم دعا کنن خدا یک دو قلو خداخواسته دختر بهمون بده کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از 
اول محرم بود که فهمیدم باردارم. خیلی شوکه شدم. وقتی به همسرم گفتم، عصبانی شد و گفت سقطش کن. من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم، یکی از دخترام هم ازدواج کرده بود. به همسرم گفتم چنین کاری نمیکنم، از خدا میترسم. چند روز گذشت، همسرم هنوز بر سقط پافشاری میکرد. در این مورد حرف میزدیم ولی به نتیجه ای نمی رسيديم. به زور من رو برد پیش متخصص زنان، خانم دکتر گفت این کار غیرقانونیه. به دکتر گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگه ام هست. دکتر با همسرم صحبت کرد، اما فایده نداشت. دکتر گفت حالا یه سونو بده، شاید قلبش تشکیل نشده باشه. روز بعدش سونوگرافی رفتم. نوبتم رسید و منشی اسمم را صدا کرد، رفتم و روی تخت دراز کشیدم. ازم پرسید چندتا بچه داری بهش گفتم ۵تا. گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن... ✅ ادامه ی این روایت جذاب و قشنگ، داخل کانال سنجاق شده.😍👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 👌 بیش از ۶۰۰ جذاب، کاربردی و مفید در موضوعات مختلف😃 ✅ جواب خیلی از سوالات و دغدغه هات رو می تونی اینجا پیدا کنی. ☺️👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۲۱ بعد چهار سال که تصمیم داشتیم بچه دار بشیم، اما تا هشت ماه من باردار نشدم. روزای سختی بود خیلی استرس داشتم. می ترسیدم بچه دار نشم. اون موقع ها غیر حضوری درس می خوندم اول دبیرستان یه کلاس زبان هم با همسرم می رفتیم تو اون روزها فهمیدیم که داریم مامان و بابا میشم. تو سن ۱۸ سالگی خیلی ذوق داشتیم، همسرم گفت دیگه هیچ کلاسی رو نرو، فقط استراحت کن. خیلی روزهای خوبی بود تا اینکه سه ماهم شدم. وقتی رفتم دکتر گفتن یه کیست بزرگی داری و برای بچه خیلی خطر داره. روزای خیلی سختی بود خیلی گریه می کردم پیش چند تا دکتر دیگه هم رفتم، همون حرفو زدن و گفتن که سه شبه بیام برای عمل همون جا نشستم و گریه می کردم. آخه بهم گفته بودن احتمال داره بچه سقط بشه 😭😭 از روی تخت بلند نمی‌شدم و همچنان گریه می کردم. دکتر که دید کوتاه نمیام گفت فردا برو پیش خانم دکتر مهرداد و اون جا یه زنگ به من بزن تا با دکتر صحبت کنم. رفتم پیشش وخانم دکتری که گفته بودن عمل لازمه صحبت کردن و بعد سونو منو دید و گفت برو تو هیچ مشکلی نداری. باورم نمیشد داشتم پر در میاوردم از خوشحالی. بعد نه ماه صبر کردن موقع زایمان بهم گفتن قلب بچه خیلی کند میزنه اگه بچه تا چند ساعت به دنیا نیاد، سزارین میشی و دوباره گریه های من تو راهرو بیمارستان شروع شد و همسرم همش به من دلداری می داد بهم گفت وقتی تو داخل اتاق بودی یه خانمی که زایمان کرده بود رو آوردن و وقتی همسرش به استقبالش رفت دو تایی داشتن می خندیدن. بهم گفت دوستدارم توهم زود از اتاق زایمان بیرون بیای و با هم دیگه بخندیم. حالم خیلی بهتر شد فقط به این فکر می کردم کی میشه از اتاق زایمان بیام بیرون وبعدش دوتایی بخندیم. خوب تجربه ای از زایمان طبیعی هم نداشتم، فقط از سزارین که میدونستم شکم رو پاره میکنن می ترسیدم. وقتی منو بردن اتاق ریکاوری دردی نداشتم. به پرستار ها گفتم من دوست دارم برم کنار پنجره بشینم و بیرون رو تماشا کنم. فکر می کردم هر موقع بچه بخواد بیاد خودش میاد. وقتی که آمپول فشار رو زدن به خودم اومدم که چه خبره بعد از ۵ ساعت درد خدا یه کنیز حضرت زهرا به ما هدیه کرد به نام فاطمه😍 بعد از دوسال و چند ماه دیگه تو سن ۲۲ سالگی دوباره باردار شدم و خدا یه دختر ناز دیگه به ما داد به نام ریحانه، حالا تو خونه مون دوتا کنیز حضرت زهرا داریم. با اومدن این دوتا دختر ناز خدا خیلی به ما روزی های زیاد داده بزگترین روزیه ما اربعین بوده، سال ۹۸ وقتی ما اربعین کربلا بودیم من همش آرزوی دوقلو می کردم و دستمو به ضریح می زدم. نمی‌دونستم که باردارم وقتی که از کربلا اومدیم حالت تهوع داشتم و وقتی که آزمایش دادم، دیدم دوباره دارم مامان میشم. خودم و همسرم خیلی ذوق داشتیم. فقط نمی‌دونستم اطرافیان که خیلی مخالفن، چی میگن... آخه مامان و خواهرهای من خیلی با بچه زیاد موافق نیستن اما خدا انقدر مهر این بچه رو به دل همه انداخته بود، وقتی بهشون گفتم همه خوشحال بودن. بعد از چند ماه به مشهد رفتیم و من رفتم سونو گرافی دارالشفاء حرم و اون جا فهمیدم که خدا می خواد یه غلام رضا به ما هدیه کنه. من تو کل بارداریم فقط دوسه بار سونو گرافی رفتم و هیچ دکتری تا روز های آخر بارداریم نرفتم و بعد برای زایمان به بیمارستان که رفتم گفتن پروندت رو بده گفتم پرونده من سفیده 😅 منو که داخل اتاق ریکاوری بردن چند تا دستگاه به من وصل کردن، گفتن تکون نخور چند ساعت تو اون حالت بودم تا صبح که شد یه خانم دکتر بد اخلاق اومدن و آمپول فشار رو زدن و بعد نیم ساعت بچه به دنیا اومد و بعدا فهمیدم که همه مادر ها رو تا صبح نگه داشتن. بعد نیم ساعت به نیم ساعت آمپول فشار رو زدن که شب راحت باشن. شب سختی بود، خدارو شکر پسرم صحیح و سالم به دنیا اومد و من دوباره برای بار سوم تو سن ۲۸ سالگی مامان شدم. محمد که سه ماهش بود، اربعین رفتیم کربلا و تا شش ماهگی پسرم سه بار مشهد رفتیم و این ها همه روزی بچه های معصوم است که من و همسرم در کنارش از این روزی ها استفاده می کنیم بعضی ها فکر می کردن من پسر می خوام اگه پسر بیارم دیگه فکر بچه از سرم میره، هر موقع میپرسن چند تا بچه دیگه می خوای میگم معلوم نیست هر چند تا خدا بده و برام دعا کنید آخه می خوام بعدی رو با فاصله کمتری بیارم می خوام همه رو سورپرایز کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از 
اول محرم بود که فهمیدم باردارم. وقتی به همسرم گفتم، عصبانی شد و گفت سقطش کن. من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم، یکی از دخترام هم ازدواج کرده بود. به همسرم گفتم چنین کاری نمیکنم، از خدا میترسم. همسرم همچنان بر سقط پافشاری میکرد. به زور من رو برد پیش متخصص زنان، به دکتر گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگه ام هست. دکتر با همسرم صحبت کرد، اما فایده نداشت. دکتر گفت حالا یه سونو بده، شاید قلبش تشکیل نشده باشه. روز بعدش سونوگرافی رفتم. نوبتم رسید، روی تخت دراز کشیدم. ازم پرسید چندتا بچه داری؟ گفتم ۵تا. گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن... ✅ ادامه ی این روایت جذاب و قشنگ، داخل کانال سنجاق شده.😍👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 👌 بیش از ۷۰۰ تجربه جذاب، کاربردی و مفید در موضوعات مختلف😃👆