eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
64.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
25.8هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨ 🔺لاتی که مرحوم قاضی، نماز شب خوانش کرد 🍃قسمت اول  🔸مرحوم قاضی در صد سال اخیر بی نظیر هستند، شاگردهای ایشان امثال آیت لله بهجت و علامه طباطبايی بودند، کسانی که خود مرجع و مجتهد و دارای کرامت بودند.  ایشان(مرحوم قاضی) زمانی که در نجف زندگی می کردند، هم محله لاتی می شوند که با تمام لاتی اش، مرحوم قاضی را دوست داشت، این لات به قاسم معروف بود؛ مرحوم قاضی آخر آدم ها را می دانست.  در مورد این که آخر کار آدم ها را می دانست خاطره ای را که زمان رحلت آیت الله خویی از رادیوی خودمان به نقل از شاگرد آیت الله خویی برایتان بگویم. شاگرد آیت الله خویی تا زمانی که ایشان زنده بود، اجازه نقل این خاطره را نداشت.  آیت الله خویی می گفت: «در جوانی به نجف رفتم، شنیدم آقای قاضی استاد اخلاق و عرفان است؛ عده ای هم بدی او (مرحوم قاضی) را می گفتند که مثلا درویش است.»  « من شک کردم که بروم یا نروم، تا این که ناگهان پیکی از طرف خود مرحوم قاضی پیغامی آورد که فلانی ! تو که بچه نیستی، گول بخوری، درس خوانده ای، پس به مجلس ما بیا.دیدم درست می گویند، برای همین رفتم و در جلسه درس مرحوم قاضی شرکت کردم.»  بعد از این آیت الله خویی چند سالی شاگردی مرحوم قاضی را می کند و در یک ماه رمضان از ایشان دستور عملی را می خواهد تا بتواند ماه رمضان را به طور کامل درک کند. مرحوم قاضی هم دستوری می دهند و می گویند شب بیست و سوم ماه رمضان بیا. وقتی آیت الله خویی پیش مرحوم قاضی می رود، ایشان دستشان را بالا می گیرند، آیت الله خویی می گوید «ناگهان آن طرف دست ایشان، شبح خودم را دیدم. سنم بالا رفت و شاگردانم بیشتر شد، سوالات فقهی را از سرتاسر جهان اسلام از من می پرسیدند. گذران زندگی ام را آن طرف دست مرحوم قاضی می دیدم که ناگهان از ماذنه های بعضی مساجد صدا آمد که آیت الله خویی رحلت کرد، یعنی مرگ خودم را هم دیدم. مرحوم قاضی به من گفت، این ها را نشان دادم که یقین پیدا کنی.» مرحوم قاضی بعدا می گوید که اگر این سید طاقت داشت، بعد از مرگش را هم نشان می دادم.🌿 ادامه دارد... ✨از بیانات حجت الاسلام عالی✨ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
منم یه خواستگارداشتم ازاین افاده ای هامامانم تازه لیوان خریده بودپایینش باریک بودبالاش حجیم میشدخلاصه تابستون بود واصرارکه توایناشربت بیارمنم باسلام وصلوات یواش یواش اومدم توحال یهونزدیک خواهرپسره که رسیدم پاهام گیرکردلبه فرش وسینی لرزیدتمام لیواناچپه شدندوشربت ریخت روخواهرش😂😂مامانم سرخ شده بودوهیچی نمیتونست بگه ولی من نمیدونم چم شده بودفقط بلندبلندمیخندیدم ولی خداخیربده مادرپسره روهی میگفت اشکال نداره اب روشناییه اخه خیلی منومیخواستندولی نمیدونم چی شدوقتی رفتنددیگه پشت سرشونم نگاه نکردن😁🤦‍♀ 🤦‍♀🤦‍♂ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
‼️ #امر_به_معروف_زیبا‼️ ◀️امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب، سید رفت پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله آورد گذاشت جلوی سید، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که میان بهت و حیرت همه ناگهان سید ظرف مشروب و برداشت ... #ادامه_در_کانال🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
🔴 سوال فوق جنجالی از که اشکشو در آورد ❌❌ 🚨 شرم باد بر مدعیان دروغین که چشم دیدن دین داری افراد راندارند!! ♨️ ببینید اشکتان جاری می شود😢😞 👇👇👇👇👇 🔴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057 🔴👈وقتی یه آقا؛ لوازم یا پوشاک ‌باشه؛ اینجوری میشه‼️🔞😐😐 👇👇👇👇👇 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057 شرم آوره واقعا 😔😔☝️☝️☝️☝️ ❌ ❌
✅ یکی از علما نقل می کردند: «به آقا گفتم: «برای نماز شب چه کار کنیم که موفق شویم؟ هر کاری می کنیم بیدار نمی شویم». ایشان دو تا نکته را فرموده بودند: «نماز اول وقت را از دست نده، ولو بلغ ما بلغ. [یعنی هر چقدر که برایت مقدور است.] هر جایی که بودی، در جنگل، در صحرا هم که باشی، همین که اول وقت شد، نمازت را بخوان». دوم اینکه فرموده بودند: «من خودم می آیم بیدارت می کنم.» و ایشان تا سه شب با یک صدای بلند بیدارم می کرد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٣ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام خوبید عرض خسته نباشید و تشکر دارم خدمتتون من خالم که سنش تقریبا بالا بود میخواسته بره بیرون بعدش یادش میره لباسهای بیرونشو کامل بپوشه باهمون شلوارداخل خونه جورابومیکشه روش میره بیرون بعد تواتوبوس میبینه همه برمیگردن بش نگامیکنن تعجب میکنه بعد یه خانومی برمیگرده بش میگه حاج خانوم خونتون کجاس بچه‌هات میدونن اومدی بیرون ؟ بعدیادش میفته ک ای دل غافل نصفه کاره لباس پوشیده فک کردن اختلال حواس داره از خونه شون اومده بیرون😂😂 🤦‍♀🤦‍♂ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
بوی صبحانه می آید! به به چه نسیمی 🍂🍃 چه هوایی سرِ صبح به به چه سرودِ دلگشایی سرِ صبح صبحانه یِ من بهشتی از زیبایی ست پیچیده چه عطرِ خوشِ چایی سرصبح سلام دوستان مهربان صبح تون زیبــــا و روئـــــیایی ☕️🍂 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
4_5989922559649384051.mp3
4.44M
‌زندگی سخت ترین جنگ هاشو تقدیم قوی ترین سرباز هاش میکنه🎖👮🏼‍♂️ #رادیو_مرسی ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
سلام.بابت ازدواجمون،بعد از صحبت هامون،،رفتیم برای جلسه خواستگاری.طبق معمول دختر خانوم که چایی میارن،از قضا دامادمون کنار دست من نشسته بود،بنده خدا هل میکنن و دو تا چایی بر میدارن(یکی برا خودشون،یکی برای من🤦‍♂) منم که مات و مبهوت.دیگه کاری نمیشد کرد،،خوب برای خانوما اولین چایی اوردن خیلی مهمه. بعد از ازدواج تا یه مدت همسرم بابت اون قضیه دلخور بود.حرف نمیزد. منم برای دلداری میگفتم میخوای بریم یه بار دیگه بیایم خواستگاری،،چایی بگیر من بردارم.😂😂😂 🤦‍♀🤦‍♂ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
🔻در چهل روزی که آقا شیخ جعفر مجتهدی در کوه خضر - نزدیک روستای جمکران قم - بیتوته داشتند، کرامات بسیاری از ایشان به منصه ظهور وبروز می رسید که برخی از آنها نگفتنی است ولی نقل بعضی از آنها برای خوانندگان این اثر عبرت آموز ومفید می باشد. 🔻حضرت آقای مجتهدی غالبا در مجالس خصوصی خود از آثار توسّل به حضرات معصومین (علیهم السلام) سخن می گفتند ودوستان خود را به این امر ترغیب می فرمودند وبه مناسبت اگر خاطره ای به نظرشان می رسید بازگو می کردند. 🔻روزی که در خدمت ایشان بودم، از عنایات کریمانه حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مورد کسانی سخن می گفتند که به آن حضرت ملتجی می گردند. 🔹در ضمن صحبتشان فرمودند:به هنگام بیتوته در کوه خضر، شبی مردی به همراه کودک خود به آنجا آمد وهنگامی که مرا در آنجا دید با حال اضطرار ماجرای بی خوابی فرزند خود را شرح داد وگفت: 🔻حدود ده سال است که فرزندم دچار بی خوابی شده وخوابش نمی برد. به پزشکان ومتخصّصان بسیاری در ایران مراجعه کرده ام ولی نتیجه نگرفته ام. فرزندم را برای مداوا به خارج از کشور هم برده ام ولی بیماری او را تشخیص نداده اند، به ناچار فرزندم را به عتبه بوسی حضرت ثامن الائمّه بردم واز آن حضرت شفای او را درخواست کردم واز آنجا به قم مشرّف شدم وبا توسّل به کریمه اهل بیت، به دامان حضرت ولی عصر شدم تا شفای فرزندم را عنایت کنند وساعتی پیش از زائران مسجد پرس وجو کردم که آیا مکان مقدّس دیگری نیز در این حوالی هست؟ نشانی کوه خضر را به من دادند ودر این وقت شب فرزندم را به اینجا آورده ام که شفایش را بگیریم. 🔹حضرت آقای مجتهدی می فرمودند: 🔻با مشاهده فرزند معصوم او واضطرابی که پدرش داشت، انقلاب حالی در من پیدا شد. از اتاق بیرون آمدم وبه محضر آقای امام زمان توسّل کرده وبرای حضرت سید الشّهدا (علیه السلام) مرثیه می خواندم وبا صدای بلند می گریستم. 🔹در همان اثنا پدر کودک از اطاق بیرون دوید وبا خوشحالی زاید الوصفی گفت: 🔻آقا! فرزندم پس از ده سال بی خوابی با شنیدن زمزمه شما به خواب آرامی فرورفته است! شکی ندارم که شما امام زمانید! 🔹گفتم: 🔻اشتباه می کنی پدر! من خاک پای آن حضرت هم نمی شوم. حضرت عنایت فرمودند وفرزند تو را شفا دادند، سپاسگزار امام زمان باشید نه من! شما به هریک از آل الله متوسّل شوید، باطنا مسأله را به آقا امام زمان حواله می دهند وآن حضرت هم با لطف عمیمی که دارند از کار محبّان خود گره گشایی می کنند. شما امشب همین جا بخوابید وفردا صبح به مسجد جمکران بروید واز عنایتی که حضرت درباره فرزندتان کرده اند، تشکر کنید. 📚در محضر لاهوتیان، ص ١٣۵ ➰➰➰➰➰➰➰ ‌زندگی سخت ترین جنگ هاشو تقدیم قوی ترین سرباز هاش میکنه🎖👮🏼‍♂️ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
رفته بودیم محضر عقدخالم عاقد گفت ایا وکیلم خواستم بگم عروس رفته گل بچینه گفتم بااجازه  بزرگترا بله😰😰 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ یسری هم عمم زنگ میزنه آزانس میخواسته مثلا اظهار آشنایی کنه برگشته گفته آره اکثر وقتا ماشیناتون ازینجا رد میشن😂 🤦‍♀🤦‍♂ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
حاج آقا محمد رضایی میگوید:🌺 خاطره بنده مربوط می‌شود به یک راهنمایی و دبیرستان دخترانه عشایری،‌ مدیر مدرسه منطقه محروم -که روحانی کم آنجا می‌رود- به من گفت: اگر می‌شد به شما نشان می‌دادم که خیلی از بچه‌های ما در اینجا نماز شب می‌خوانند، خلاصه ما در این مدرسه سخنرانی کردیم و بعد از سخنرانی به سؤال‌های دانش‌آموزان پاسخ می‌دادیم تا اینکه دانش‌آموزی پیش من آمد و گفت: من وقتی به چهره بعضی‌ها نگاه می‌کنم، چهره‌شان خیلی نورانی است و بعضی دیگر چهره بسیار وحشتناک و ترسناکی دارند که شب‌ها از ترس خوابم نمی‌برد. خیلی برای من عجیب بود که یک دانش‌آموز دختر دوم دبیرستانی به این درجه رسیده باشد، من که هنگام پاسخ به سؤال‌ها سرم پایین بود، هنگامی که دانش آموز این جمله را گفت، مو بر تنم سیخ شد و پیش خودم گفتم که الان آبروی من رفته است و معلوم نیست من را چگونه می‌بیند! بنابراین اولین سؤالی که کردم گفتم: من را چگونه می‌بینی؟! گفت: بعضی‌ها را همان‌ طور که هستند می‌بینم، شما را عادی می‌بینیم! نفس راحتی کشیدم، بعد یک نگاهی به ایشان کردم دیدم: بله چه حجابی دارد! در آن منطقه‌ای که زنان چادر سر می‌کنند ولی حد و حدود حجاب را زیاد رعایت نمی‌کنند، دیدم چقدر محجبه است. بعد ادامه داد: می‌خواهم کاری کنم که دیگر چهره برخی افراد را ترسناک نبینم، شب‌ها واقعاً می‌ترسم و خوابم نمی‌برد، از آنجایی که خودم جواب سؤال را نمی‌دانستم، به منزل یکی از علمای بزرگوار زنگ زدم و گفتم که چنین سؤالی از من شده است، آیا چنین چیزی می‌شود؟ ایشان گفتند: بله! اشکال ندارد، تقوا داشته و خدا این توفیق را به ایشان داده، به او بگو که به هیچ کس نگوید، والا سلب توفیق می‌شود، به این عالم ربانی گفتم که می‌گوید می‌ترسم! گفت: توجیه کنید که ترس ندارد، بلکه توفیقی است که خدا به اولیاء الله و دوستانش می‌دهد، قدرش را بداند و خدا را شکر کند، بعد از اینکه تلفن را قطع کردم، از آن دختر سؤال کردم که شما نماز شب می‌خوانید؟! بعد با یک اکراهی که دوست نداشت بگوید، گفت: بله! من نماز شب می‌خوانم. آن دختر محجبه دوم دبیرستان منطقه محرومی که خیلی‌ها در آنجا نماز نمی‌خوانند، چون روحانی نداشتند که بروند و در گوش آن‌ها بگویند نماز بخوانید، نماز که هیچ! نماز شب هم می‌خواند، خداوند به ایشان توفیق داده که به چنین مقاماتی برسد ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆