🔻داستان های زیبای سه ثانیه ای
🔹روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند. در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت.
👈این یعنی ایمان...
🔹 كودک یک ساله اى را تصور كنيد، زمانيكه شما او را به هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند او را خواهيد گرفت.
👈اين يعنى اعتماد...
🔹 هر شب ما به رختخواب ميرويم، هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوک ميكنيم.
👈 اين يعنى اميد...
🔺برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو ميکنم...🙏🏻
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 خدایا این #اکبرعبدی را برای ملت ایران حفظ کند!
خاطره فوق العاده شنیدنی و خنده دار اکبر عبدی در منزل #فیروزکریمی که با شنیدنش از خنده ضعف می کنید!
انصافا سلطان کمدی و خنده ایران اوست! با دیدنش برای چند دقیقه شاد باشید!
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️توصیه ویژه امام حسن عسکری(ع) برای دوران #غیبت
🔴استاد پناهیان:
✅ #اهل_سنت را جذب مودّه اهل بیت(ع) کنید..
(جرّوا الینا کل مودّه..)
♻️حتما ببینید و نشر دهید..
══════🇮🇷═════
.
#نشر_صدقه_جاریست🌸
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
•┈••✾🍃🍁🍃✾••┈•
یه تشکر ...(رادیو مرسی).mp3
4.83M
همه چی از یه تشکر ساده شروع میشه😌👌💞
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور
🔮 خاطره جالب استاد از اول شدن در یک فعالیت دانشجویی 😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ
⭕️ شباهت امام زمان با یوسف پیامبر
👤استاد #رائفی_پور
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
خاطره😍
چندين سال پيش مادرم اينا رفتن مشهد و من از تهران براشون هتل رزرو كردم و پولش رو پرداخت كردم و موقع رفتن مامانم اينا يادشون رفت فيش پرداختي رو ببرن از اونجايي كه اينترنت و ابزارهاي ارتباطي مثل الان هم نبود مسئول هتل ازم خواست فيش رو پست پيشتاز كنم تا زود دستشون برسه
اونقدررر عجله داشتم كه دفتر پستي نبنده و من زودتر پست كنم .اتفاقا به موقع رسيدم و انجام دادم و برگشتم .توي راه حس كردم يه چيزي اشتباهه همون طور كه راه ميرفتم داشتم دنبال چيز اشتباه ميگشتم كه باديدن كفشهام خشكم زد وسط خيابون مونده بودم پاهام قفل شده بود😂😂😂اخه يه لنگه كفشم كمه كم ٥سانت پاشنه داشت اونيكي لنگه كفشم يه كفش كفه صاف بود 😨😂😂😂😂و من نفهميده بودم اشتباه پوشيدم موقع برگشت از اونجا فهميدم كه با هر قدم پاي راستم ميرم رو هوا ولي با قدم سمت چپم ميام پايين😂😂😂
#سوتی_دادی🤣
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
سلام خداقوت دوستان دمتون گرم خیلی باحالین
اینی ک میخام تعریف کنم یه خاطره ست عیدپارسال ک تازه سال اول توخونه جدیدمون بوددوتاازهمسایه هامون ک باهم برادرن اومدن عیددیدنی خونمون بعدمن مبلام7نفره بودولی دونفره وسه نفره ش انصافا خیلی بزرگه ک انگار9نفرست بعدمنوشوهرم ازورودی ک رفتیم استقبالشون من بعدش رفتم اشپزخونه چای بزارم اونام رفتن توپذیرایی...ک یکی ازبرادرارویه نفره نشست دوتاجاریاروسه نفره اون یکی برادرهم رفت رودونفره نشست وکوسناروجوری کنارخودش چیدک دیگ نذاشت کسی پیشش بشینه شوهرمنم رفت رواون تک نفره باقیمانده نشست هیچی دیگ منم موقع پذیرایی اینااصلادقت نکردم ک جابرامن نیس بعدش ک کارم تموم شداومدم بشینم دیدم وابرامن جانیس😩😩 حالاشوهرمم گرم حرف زدن حواسش بهم نبودمیزغذاخوری هم ازپذیرایی فاصله داشت زشت بوددورازمهمونابشینم حالاتصورکنین اوناهمه بالارومبل من تنهاروزمین😩😩😩😩خیلی دردناکه حس بچه هاروداشتم😂😂 داشتم اب میشدم حالاخنده مم میگرفت هی یادبچگیاوبازی بالابلندی میفتادم😂😂 اونام نگفتن بیاکنارمون بشین اینهمه جاهست😕😕بعدنیمساعت ک رفتن ب شوهرم میگم چراپانشدی من بشینم میگفت بخداهمه حواسم بودبهت ولی ضایع بودچکارمیکردم خیلی خندیدیم خلاصه الان هربارمهمون بیادنگاه من میکنه ومیخنده این شدبرامون خاطره😂😂
#سوتی_دادی🤣
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_6017049302507979680.mp3
5.98M
💾🔊 سخنرانی استاد رائفی پور
📝« عید_بیعت ٩٧»
📅 ٢۶ آبان ٩٧ - تهران
گوش کنید حتما✅✅
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سلام
خاطره من بر میگرده به چند سال پیش
همسر بنده کلا توی رانندگی عجول هستن به طوری که وقتی میخوای سوار ماشین بشی یه پاتو که گذاشتی تو ماشین و هنوز یه پات بیرونه راه میفته و همین هم باعث شد یکبار مادرم هنوز یک پای دیگش بیرون از ماشین بود همسرم راه بیفته و خلاصه نزدیک بود مادرم از ماشین پرت شن پایین که با جیغو فریاد های ناگهانی ما همسرم ترمز کرد... و من همیشه در این مورد به همسر عجول و البته خیلی خوب و خوش اخلاقم تذکر بدم.....ولی خاطره اصلی من مال زمانی هست که یک روز میخواستیم بریم آزمایش خون بدیم و اون روز صندلی جلو ماشین مشکل داشت ومن مجبور شدم برم عقب بشینم وقتی از آزمایشگاه اومدیم بیرون همسرم بلافاصله سوار ماشین شد و من کمی آهسته تر خودمو به ماشین رسوندم ولی همین که دستم رفت سمت دستگیره در ماشین که در رو باز کنم همسرم گاز ماشینو داد و راه افتاد 😳😳😳و به سرعت از محل دور شد...من که شوکه شده بودم با کمال تعجب کنار خیابان ایستادم ونظاره گر دور شدن ماشین او شدم...اما بعد از چند دقیقه ای همسرم دور زد و برگشت ودر حالی که هم شرمسار بود و هم از عمق وجود میخندید 😂😂😂😂گفت پس چرا سوار نشدی؟!.... و بعد ادامه داد، تا ماشینو به حرکت در اوردم و راه افتادم به خیال اینکه تو روی صندلی عقب نشستی شروع کردم باهات حرف زدم اما چند کلمه ای که حرف زدم دیدم چرا تو هیچ جوابی بهم نمیدی😳😳 ، بر گشتم دیدم هیچکس روی صندلی عقب ننشسته😱😱 ای وای پس خانمم کو؟😱😱😳😳تازه متوجه شدم که ای دل غافل این دفعه انقدر عجله کردم که تو حتی فرصت سوار شدن هم پیدا نکردی...😊😊😊😁😉😉.بله همسرم میگفت و میخندید و من هم که به شدت عصبانی شده بودم از شدت خنده همسرم خنده ام گرفت و این شد یکی از با مزه ترین خاطرات زندگی ما.....
حالا دیگه با احتیاط رانندگی میکنه و چند بار ازم سوال میکنه خانم راه بیفتم ؟😉😉😁
#سوتی_دادی😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
✔️حاضرم این اعتقادم را روی کفنام بنویسند!
رضا امیرخانی تعریف میکرد:
▪️سال ۸۸ سفری به افغانستان داشتم که بعضی قسمتهاش رو در کتاب «جانستان کابلستان» نوشتم؛ در اون سفر دیداری با یکی از مشاوران حامد کرزی و یکی از مشاوران وزیر خارجه وقت افغانستان داشتم.
▪️از هر دری سخنی شد تا بحث به مراسم #۹_ربیع و لعن بزرگان اهلسنت رسید. من هی سعی میکردم با دیدگاه وحدت اسلامی حرف بزنم، اما هر چی میگفتم مشاور کرزی یه فیلم بلوتوثشده توی گوشیش نشون میداد از مجالس لعنی که فلان سخنران معروف در اون صحبت میکرد. دیدم قبول نمیکنن.
▪️گفتم براتون خاطرهای تعریف میکنم: مدتی پیش که در یک مراسمی نزد رهبر انقلاب بودم، بعد از مراسم سوالی از ایشون داشتم و ایستاده بودم تا نوبتم بشه. یک حاجی بازاری متدین به آقا گفت: از موقعی که شما برگزاری مجالس ۹ ربیع رو ممنوع کردید، خودم دم در خونه میایستم و هر گوشی و ضبط صوتی که مدعوین دارن میگیرم ازشون و نمیذارم هیچ فیلم و صوتی از این مجالس بیرون بره. حاجی، توقع داشت مورد تحسین رهبری قرار بگیره؛ آقا گفت: «این که من لعن بزرگان اهلسنت رو ممنوع کردم، به خاطر عواقب اینطوریش نیست! این #اعتقاد_قلبی منه و حاضرم این اعتقاد رو روی کفنام بنویسن!»
▪️امیرخانی ادامه میدهد: وقتی این خاطره رو برای اون دو مشاور نقل کردم، مشاور کرزی گفت: وقتی رفتی ایران به خامنهای بگو «یک مرید به مریدان تو افزوده شد!» من چندی بعد در دیداری با رهبری این رو تعریف کردم و گفتم من افشای سرّ کردم. آقا فرمودند: «تا میتونید از این افشاها بکنید!»
"حسن آقاجانی"
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5963037696463996928.mp3
11.69M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۵
حفظ امانتهایی که در دست ماست؛
(اعضای خانواده، زیردستان، سلامتی، و انواع نعمتهای مادی و معنوی.... )
از وظایف واجب و انسانی ماست.
⭕️ انسانهای تنبل و بی حوصله، اصلاً قادر به حفظ امانتهای خداوند نیستند.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
تنبلی و بی حوصلگی_6.mp3
9.37M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۶
میشود شصت سال مسیرِ اشتباه را جبران کرد؛
اگــر تنبلی بگذارد ‼
تنبلی ،آفتی است که نه فقط مانع شروعِ حرکت انسان میشود، که مانعِ دور زدن او از مسیر اشتباه و بازگشت به مسیر صحیح هم میگردد.
مگـــر اینکه ....؟
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سلام سوتیاتون حرف نداره من که خیلی حال میکنم باها شون
یادش بخیر
چندسال پیش دوران دانشجویی تو خوابگاه ی هم اتاقی داشتیم که خیللللی حساس بود و اصلا کسی حق نداشت به وسایلش دست بزنه و فوق العاده خسیس.خسیسیش تاحدی بود که نونشو قایم میکرد تو کمدش که کسی نخوره.بماند که نوناش کپک میزد.خلاصه ی روز این هم اتاقی ما رفته بود شهرستان خونشون.ماهم با بچه ها ناهار جاتون خالی ماکارانی گذاشتیم هیچیم نداشتیم باش بخوریم.
بعد به بچه ها گفتم بیاید از ترشی سمیرا برداریم کسی جرات طرف شدن با اونو نداشت.من گفتم بزار بهش پیام بدیم اجازه بگیریم.من پیام دادم بهش که سلام سمیرا جان خوبی میشه از ترشیت بخوریم.و کلی حالات مظلومانه.
بعد جواب پیامم اومد بخور عزیزم نوش جانت گوشت بشه به تنت.منم تا این پیامو خوندم همه بچه ها حمله کردیم به ترشی و همه رو خوردیم.غروب بود برادرم بهم زنگ زد گفت چیکار میکنیو از این حرفا.بعد گفت ترشی خوشمزه بود.منم گفتم اره تو از کجا میدونی؟گفت پیامو به من دادی اشتباهی.انقدرم بهم میخندید.واااای دودستی زدم تو سرم اومدم برا بچه ها تعریف کردم.یعنی همه زمینو گاز میزدن ازخنده.بعد که سمیرا اومد براش تعریف کردیم ولی خدایی دیگه بهمون هیچی نگفت.یادش بخیر داداشم همیشه بهم میگفت شد دویست برگ.میکفتم چی؟میگفت سوتیات.شد ی دفتر برگ😁
#سوتی_دادی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
خسیس بودن.(رادیو مرسی).mp3
4.54M
💸💲💱🤑
طرف آب تر از دستش نمیچکه ✋🏾💦
#رادیو_مرسی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5965289496277681874.mp3
12.59M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۷
از طرفی همه میدونیم؛
این قانون خلقته، که کسی بدون زحمت، به پیروزی نمیرسه!
از طرفی عشقِ ذاتی انسان به راحتی و عافیت، مانع سخت کوشی و تحمل مشکلات میشه!
پس چرا بعضیا سخت کوشند
و بعضی ها تنبل و بیحوصله؟
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
1_95534225.mp3
12.16M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۸
🚫 فرزند سالاریهای دنیای امروز
و حمایتهای بی چون و چرا از فرزندان،
نسل جدید را تنبل و راحت طلب، بار میآورد،
تا جایی که در برابر مشکلات آینده ، و بحرانهای زندگی بیطاقت و ناتوان خواهند بود.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
✍پیامبر اڪرم (ص) :
بهترین امتــ من در درجہ اول
كسانے هستند ڪه ازدواج ڪرده اند
و مردان و زنان بدون همسر در مرتبہ
آخر قرار دارند
📚مستدرک الوسائل
✨سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص)
و حضرت خدیجه (س) مبارک باد. ✨
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
102724464.mp3
7.66M
سخنرانی حاج آقا قرائتی
موضوع: خاطره شنیدنی ازدواج دختر رفتگر با جوان تاجر با عنایت امام رضا علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
جلسه خواستگاری دوستم
دوستم تعریف میکرد که قرار بود خواستگاربیاد، منم کلی سوال طرح کرد ،شاید بیست صفحه ...احتمالا جو سریال دریا گرفته بودش خانواده پسر اومدن و دختر و پسر رفتن تو اتاق برا حرف زدن... این دوست مون تک به تک سوال هاش رو از روی دفتر پرسید با کمال سربلندی. پسره هم همه رو جواب داد .بعد اقا پسر که وکیل بوده ، میگه حالا از سوال اول شرو کنین بخوندن و خودتون به سوالا جواب بدید😂
#سوتی_دادی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥 خاطره جالب "نجم الدین شریعتی" مجری برنامه سمت خدا از حجت الاسلام قرائتی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سلام.
یه. دفه یه خواستگاری اومده بود خونمون..همین که رفتم باهاش حرف بزنم گفت شما بفرمایید منم میخواستم بگم شما شروع کنید اما از اونجایی که همیشه عادت دارم اول هرکاری بسم الله بگم نمیدونم چی شد جوسخنرانی گرفتم و بلند گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم شما بفرمایید ( یهو متوجه شدم خیلی بلند گفتم از خجالت سرخ شدم )
بنده خدا یه نگاهی کرد خندهشم گرفته بود سرشو انداخت پایین و اومد شروع کنه که گفت: اسمم محمده و یهو بنده ناخودآگاه بلند صلوات فرستادم
و باز فهمیدم سوتی دادم این بنده خدا یکم نگاه کرد مونده بود چکار کنه احتمالا پیش خودش گفت این دختره الانه که یه روضه هم بخونه.
من از خجالت و خنده تا آخر صحبتاش فقط سرمو انداختم پایین و گاهی یه بله به علامت تایید حرفاش میگفتم.
با این که موقعیت خیلی خوبی بود اما گفتم نه . گفتم بعدا تو زندگی هی میخواد دستم بندازه.
هیچی دیگه خلاصه که از ااوون روز ده سال میگذره و بنده هنوز مجردم😂
#سوتی😉
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
منم یکی از صد سوتی زندگی مو تعریف میکنم
تو دانشگاه مون یه استاد داشتیم فوق العاده باجذبه اصلا اهل خنده که هیچ لبخندم نمیزد منم بچه مثبت همیشه ردیف اول می نشستم یه روز باید مداد رنگی میبردیم منم از خواهرزاده ام که کوچیک بود مدادرنگی هاشو گرفتم مداد رنگی ها تو یه ظرف دستمال مرطوب نوزادی بود(روی ظرف عکس یه بچه با پوشک بود خدایی عکس ضایعی بود) منم هرچی تو خونه گشتم چیزی پیدا نکردم مداد رنگیها رو توش بریزم همونو بردم یهو سر کلاس حواسم پرت شد وظرف مداد رنگی رو درآوردم همین جور که استاد با اون جذبه همیشگی داشت حرف میزد یهو مات دست من شد دیگه نتونست خودشو نگه داره پخی زد زیر خنده کلاس مات خنده استاد شد کم مونده بود بچه ها بگن دست وجیع وهورا...😂😂😂😂
فک نکنم بعد از اون روزم دیگه کسی خنده استادو دیده باشه
بعد از ده سال یاد خنده اش میفتم روانم شاد میشه
#سوتی😉
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است
نقل شده: در بازار تبریز بار میبرده، یک روز بار، سر شانهاش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد، این حمال هم دستاش بلند میکند، میگوید الهی نگهدارش! این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند، این حمال دستش را دراز میکند، این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد، مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟! گفت: من همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار میبرم، گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگهدارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگهداشتش، گفت: چیز مهمی نیست، ۶۰ سال است به من گفت دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، خدا گفت: چشم
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆