فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرنده ۸ هزار دلاری که ۶۲ رنگ عوض میکنه
سبحان الله😍
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سوتی
سلام از سوتی دوستمون تو دانشگاه یاد سوتی خودم افتادم.😃
اقا من اول دبیرستان یه مدرسه بودم برا سال دوم که انتخاب رشته کردم رفتم یه مدرسه دیگه روز اول که رفتم مدرسه خیلی استرس داشتم که جای جدید میخام برم همین که رفتم تو اول رفتم طرف دفتر مدرسه معاون پرسید کلاس چندمی؟میخواست کلاس رو نشون بده
منم هول کرده بودم گفتم اول🙈😁
گفت برو تو اون کلاس منم رفتم کیفو گذاشتم.و نشستم.چون سال اول بود تو اون مدرسه میرفتم این تو نظرم بود که اولم.
اقا کلاس شروع شد دبیر اومد دیدم داره درسایی رومیگه که من خوندم...یه لحظه رفت بیرون من جیم زدم رفتم تو کلاس دوم نشستم.
خدا رحم کرد والا یه سال دیگه اول رو میخوندم🤣🤣🤣🤣
#سوتی_باحال🤦♀😅
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
میگن دشمن ها کاری کردن که کسی نتونه چادر بخره از گرونی😔میخوان چادر رو از زن هامون بگیرن😔 ولی اگه قصد داری چادر جدید بخری🤔
یه تولیدی توی مشهد هست که برای ترویج فرهنگ حجاب داره بهترین کیفیت رو با ارزونترین قیمت میده 😍😍
تازه همراه چادر هاشون هدیه هم میدن😍👏👏👏👏👏
💥چادرهای خاص و مدلدار با بهترین پارچه ها و مناسب ترین قیمتها🌷
*#تعویض داریم😍😍
#تولیدی
⚜️ همین الان کلیک کن 👇
@hejab1100 @hejab1100
@hejab1100 @hejab1100
💯
ســــلام دوستــای خوبــم😍✨
امروز میخوام بزرگتـــ💖ــــرین تولیـدی #چــادرمشکـی کشور رو بهتون معرفی کنم😍☝️
تولیدی حجاب #بنی_فاطمی در مشهــد با
بهــ💯ــترین #طرح ها و #مدل ها و #ارزان ترین قیمت ها به ایتـــــــا اومده🎊😌
فروش #آنلایـــن چادرمشکی کاملا تضمینی💖
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
آقایــون مذهبی بهترین #هدیه رو بخرید برای همسرتون🙈☝️
سلام لطفا سوتی مو حتما بذارین خب؟😋
یه شب پسر خاله م خانومش نبود اومد خونه ما بعد شام یک کم نشست بعد مامانم گفت خاله رختخوابت اماده هروقت خواستی برو بخواب
اینم بعد نیم ساعت رفت گرفت خوابید
منو داداشام داشتیم فیلم ترسناک نگاه میکردیم تو پذیرایی
برقارو هم خاموش کرده بودیم حسابی بترسیم 😂
لحظات اوووج فیلم بود ک از ترس داشتیم سکته میکردیم دیدیم رو دیوار یه ساایهه بزرگگگگگ ادم افتاد دستاش دراز موهاش سیخ ما که نفسمونو حبس کرده بودیم ازترس که این چیه😰😰
حتی جرات نداشتیم برگردیم پشت سرمونو نگاه کنیم😱
یهو سایه تکون خورد داشت میاومد سمت ما که مثه برق برگشتیم دیدیم پسرخاله مه با موهای فرفریش که پریشون شده بود ،بلند شده بود داشت می اومد طرف ما 😩
من بهش سلام کردم جواب نداد☹️ فک کنم تو خواب داشت راه میرفت باز دیدیدم برگشت به سمت اتاق ماهم باز غرق فیلم شدیم
نمیدونم باز چقد گذشت یهو دیدیم اومد جانماز پهن کرد شروع به نماز خوندن کرد
گفتیم نماز شبه چیه؟
ک نمازش تموم شد گفت بچه ها نماز صبحتون قضا نشه حالا ساعت چنده ،۱ نصف شب😄
ما زدیم زیر خنده ک این چشه فیوز پرونده کلا
یک تنه خودش فیلم شده بود تو ژانر وحشت😆
صبح بهش گفتیم یادش نمیاومد😂
#سوتی_باحال😱🤦♀😅
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شیخ کذّاب که رییس جمهور است چه فرقی با شاه دارد!؟ تاکنون هیچ روحانی یی، روحانیِ رییس جمهور را، اینگونه مورد حمله و هجمه قرار نداده بود! هرکاری که شاه می خواست بکند و نتوانست انجام دهد را روحانی انجام داد! او آبروی اسلام و روحانیت را بُرد! دروغ می گوید و نیرنگ کار است و وعده دروغ می گوید!
❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅
@BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سوتی صداوسیما هنگام گفتگوی تلفنی با رئیس پلیس تهران
🔸سردار رحیمی؟
🔻اشتباه گرفتید!
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
یه سوتی هم دارم
من فرمانده پایگاه خواهران هستم برام خیلی مهمه که خانم های بد حجاب رو دعوت به حجاب کنیم برای همین همیشه برای مناسبت ها چیزی تدارک میبینیم که بین خانم های بد حجاب پخش کنیم (بدون این که دعوت به حجاب کنیم ) .
یه روز آویز درست کرده بودیم همراه با نوشته هایی درمورد آشپزخانه بهشتی تا شب درست کردنش طول کشید😓 وقتی تموم شد سه چهار نفری رفتیم برای پخش همینطور که به خانم بدحجابی داشتم آویز رو میدادم😊 آقایی اومدجلو و گفت میشه به منم از این آویز ها بدید منم گفتم نه این برای خانم هاییه کههههههههه یه دفعه دیدم خانمه داره نگاهم میکنه🤨 ببینه چی میگم هل شدم سریع گفتم تو آشپزخونه کار میکنن .😂😂😂😂
من😰
زنه 😳
زیر دستام 🤣🤣🤣🤣🤣
اقاه 🤔🤔🤔🤔
بعد از اون کلی خندیدیم واییییی خدا دیگه من پخش کردم فقط نظارت میکردم فرمانده و چه به این کار هااااا😉
#سوتی_باحال🤦♀🤦♀😂😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
تنبلی و بی حوصلگی_25.mp3
10.13M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۲۵
افکار
رفتار
ارتباطات
و
انتخابات
مجموعه دارایی های انسان است؛
اگر فهم و دارایی شخص بالا برود، میزان تنبلی اش کمتر میشود.
@ostad_shojae
سلام😁یادم اومد ب این سوتیم یهو😂🤦♀
شب قرار بود خواستگار برام بیاد و قرار بود باهم صحبت کنیم قبل از این ک بیان فکر کردم اصلا یادم نمیاد باید چ سوالایی بپرسم رفتم تو گوگل سرچ کردم و نشستم رو دستمال کاغذی نوشتن...اون موقع ۱۶سالم بود😂(عقل مقل یخدی)
آقا وقتی رفتیم توو اتاق هی یواشکی از رو سوالا میخوندم 😂ایشونم گفتن راحت باش دستمالو بیار بالا منم ی لبخند دندون نمایی زدم و دیگ راحت میخوندمشون😂بنده خدا هی سرخ میشد بس سخت بودن(مثلا یادم نیست چی نوشته بودم..)در جواب هدفتون از ازدواج چیه میگفت از کدوم لحاظش😂بعد منم نمیدونستم چی بگم میگفتم خببب بریم سراغ سوال بعد😂🤦♀
#سوتی_باحال🤦♀🤦♂😁
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5868734396625847947.mp3
9.54M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۲۶
🔸عـــلم
و
🔹معــرفت
دو ابزار مهم، برای کسب قدرت و مبارزه با
تنبلی ها و بیحوصلگی های دنیایی اند.
@ostad_shojae
سلام
خیلی ممنون از کانال خوبتون
میخواستم یا خاطره بامزه براتون تعریف کنم مربوط میشه به ده سال پیش .
خونه پدریم خونه باغه و دستشویی بیرونه وباید یه مسافتی رو بری تا به دستشویی برسی من همیشه میترسم برم دستشویی و همیشه یکی باید بیاد همراهم .
زمان نامزدیم همسرم از این ترس من سو استفاده میکرد و من رو میترسوند🥺 یه شب که همسرم داشت میرفت دستشویی منم پشت سرش رفتم که مجبور نشم به کسی بگم😊 همسرم متوجه من نشد وقتی در دستشویی رو باز کرد ومن رو دقیقا پشت در دید چنان جیغی کشید 😰 و بالا پایین میپرید که خودمم ترسید😱 وقتی که اروم شدم میگم چرا میترسی مگه من ترس دارم گفت یواش که اومدی من متوجه نشدم یه نگاه به خودت بندازی میفهمی دیدم واااااای😧 هواسرد بود و من سریع دم دست ترین چیزی که گیرم اومد رو پوشیده بودم و اون چیزی جز مانتو خفاشی سفیدم نبود همراه با روسری سفید بیچاره فکر کرده بود روحم 👻👻👻👻خخخخخخ😂😂😂😂بعد از اون ماجرا هیچ وقت من رو نترسوند و هرکس میخواست کسی رو بترسونه دعواش میکنه 😁
#سوتی_باحال🤦♂🤦♀😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
ی بارم راهنمایی بودم ی استاد ادبیاتی داشتیم از این جدی های مغرور😡 منم ازشون خیلی میترسیدم هیچ وختم بلد نبودم از استرس درسا رو جواب بدم😂
بهم گفت اسطبل ب چه معناست منم خووب فکر کردم گفتم سر زبونمه وای خانم توورو خدا صبر کنین😂😂
همین ک خواست بره از نفره بعدی بپرسه بلند گفتم گلهههه دونی😂😂🤦♀ تا دوساعت میخندید😂کلا تا آخر سال منو ک میدید میخندید 🙈حالا پیش خودش میگفت روستایی الاصلا هم نمیگن گله دونی😂
#سوتی_باحال🤦♀🤦♀🤦♀😝
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سلام...
من فرمانده میم فاء{صدفم}😍
داداشم اقای {الف} چهار سالی از من کوچیک تره😄
وقتی کلاس ششم(۴سال پیش) بود😂ماه محرم بود😭
داداشمم دیشبش تا دیر وقت بیدار بوده😂
فرداش میره مدرسه سر کلاس خوابش میبره (بابام مدیرشونه🤭)😴
معلمش داره درس میده که میبینه اقا پسر سر کلاس خوابیده😩
میگن حالا چجور بیدارش کنیم🤪
صداش میزنن از خواب میپره بلند میشه سینه میزنه میگه حسین حسین حسین☺️
یه دفعه همه کلاس باهم دیگه میخندن😂😂😂
داداش منم تازه به هوص میاد میفهمه که بله سر کلاسه و معلمم داره درس میده😂😂😂
تا سوتیای بعدی فعلا بای بای
#سوتی_باحال🤦♀🤦♀😁
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5868734396625847947.mp3
9.54M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۲۶
🔸عـــلم
و
🔹معــرفت
دو ابزار مهم، برای کسب قدرت و مبارزه با
تنبلی ها و بیحوصلگی های دنیایی اند.
@ostad_shojae
4_5868590923243325458.mp3
10.32M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۲۷
♻️ بـــاید علمِت رو به عَمَل تبدیل کنی؛
تــــا بتونی از پُل تنبلی و بی حوصلگی بسلامت رد بشی!
@ostad_shojae
سلام وعرض ادب. راستش واسه پسر بزرگم میرفتم خواستگاری یک روز دوتاشماره تلفن داشتم بهشون زنگ بزنم وقت بگیرم واسه خواستگاری . اولین شماره رو گرفتم خانومی از اون طرف گفتن بفرمایین صداشون جا افتاده ومسن به گوشم خورد منم گفتم واسه امرخیر مزاحم شدم یه دفعه خانومه گفتن گوشی خدمتتون بگم مامانم بیان دیدم اشتباهی دخترخانوم بجای مامانشون گرفتم .بهرحال قرار گذاشتم رفتم سراغ شماره دوم خانومی که گوشی رو برداشتن صدای فوق العاده ظریف و متینی داشتن مونده بودم چی بگم گفتم ببخشید با مامانتون کارداشتم گفتن شماگفتم واسه امرخیرمزاحم شدم ایشونم فرمودن من خودم هستم بفرمایین یعنی در عرض نیمساعت دوتا سوتی ناجور
به هرحال قسمتمون خونواده ی دوم که الحمدلله بسیارنجیب و خوب هستند شد
#سوتی_باحال🤦♀🤦♀😁
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
#عجیبترین
وقتی دولت میگه ؛
بنزین گرون شده که شده ،
ولی اجناس دیگه نباید گرون بشه !
دقیقا یاد زمانی میفتم که
بابام کتکم میزد میگفت گریه نکن😂
یا مثلا
وقتی یه کار بدی میکردم
مامانم با دمپاییدنبالم میکرد و
میگفت واستا پسرم کاریت ندارم 😂
#آخوندهمراه
@Akhondehamrah110
کانالرسمی محمدتقی حسینزاده
http://eitaa.com/joinchat/1266352130C040283159a
✅ یاعلیعلیهالسلام
سوتی دیگمم برمیگرده ب سر کلاس ک من یهو زدم ب دوستم گفتم ماعده شرکت ساندیس از موز چجوری آب میگرفت😂😂
والا ک نمیشه 🤦♀️🤣
خلاصه بحث افتاد اخر کلاس و همه داشتن میخندیدن استاد اخر کلاس گف بگین ماهم بخندیم منم گفتم قضیه رو و استاد ب شوخی گفت تو رو چجوری گزینش کردن تو این دانشگاه 😂😂😂من دارم درمورد فلسفه حرف میزنم تو درمورد چی
گفتم خب استاد ماهم داشتیم درمورد فلسفه اب گرفتن از موز بحث میکردیم😂😂
من 😂
استاد /:
#سوتی_باحال🤦♂🤣
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از صدا گذاری های به یاد ماندنی😄
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
یکی اومده بود داروخونه پرسیدم بله؟
گفت قرص میخواستم
گفتم قرص چی؟
گفت اسمش یادم رفته 🤔🤔🤔🤔🤔
یه لحظه صب کنین الان یادم میاد🤔🤔🤔🤔
گفتم اقا چیشد ملت منتظرن
گفت ای بابا نمیذاری فک کنم😒😏
ازاونایی که بند میارن میخام
گفتم چیو بند میارن؟😳
اومد جلو گفت دماغو
(انتی هیستامین)
من🤣🤣🤣🤣
خودش🙈🙈🙈😅
#سوتی_باحال😁🤦♂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ #داستان_شب ✨
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد. تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم.
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود! علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سرسبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم:
اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد.
بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی بامزه ای بود😂😂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
سلام.سوتی من مربوط به دوازده سال پیشه.تازه ازدواج کرده بودیم و تو یه زیر زمین زندگی میکردیم.اتاق نداشتیم.به جاش یه سوییت زیر پارکینک داشتیم که اتاق خوابش کرده بودیم.پنجره نداشت.اونقدر تاریک بود که شب و روزش معلوم نبود
اونروز ماشینمون خراب شده بود و شوهرم مشغول تعمیر بود .هر چه بهش گفتم بیا بریم ناهار نیومد.من رفتم تو خونه .بعد از نیم ساعت دوباره اومدم تو حیاط که صداش کنم برای ناهار دیدم شوهر خواهرم اومده کمکش.بازم گفت ناهار نمی خوام.منم دیگه عصبانی شدم رفتم تنهایی ناهارمو خوردم و تو همون سوییت خوابیدم.وقتی بیدار شدم هر چی شوهرمو صدا کردم جوابی نشنیدم. آب شده بود رفته بود تو زمین.همه جای خونه حتی تو حیاطو گشتم پیداش نکردم .هر چی هم بهش زنگ زدم در دسترس نبود. یه نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت ده و بیست دقیقه شبه.یادم اومد که با شوهر خواهرم مشغول تعمیر ماشین بودند.هر چی به خواهرم زنگ زدم برنداشت .خیلی نگران شدم.مجبورشدم به شوهرش زنگ بزنم اونم گوشی برنداشت. یه دفعه تلفن زنگ زد .شوهر خواهرم بود .گفت کاری داشتین زنگ زدین؟ ازش پرسیدم شوهرم خونه شما نیومده؟یکم مکث کرد و گفت نه .گوشی را گذاشتم زمین .ناخوداگاه چشمم به ساعت افتاد .ای وای عقربه ها رو جابجا دیده بودم.ساعت ده دقیقه به چهار صبح بود.
از خجالت نمی دونستم چکار کنم.اخه این موقع دنبال شوهرم میگشتم.
برگشتم تو سوییت دیدم شوهرم کف زمین خوابیده ولی انقدر اونجا تاریک بود که ندیدمش.از بس هم خسته بود هر چی صداش می کردم بیدار نشد. تو سوییت هم که انتن نمی داد.مونده بودم گیج و خوابالود و عصبانی
یه مدت از خجالت نمی تونستم دیگه تو صورتشون نگاه کنم .آخه این موقع شب از خواب بیدارشون کردم تا شوهرم رو پیداکنم
#سوتی_باحال😁😁😁😁😁🤦♀🤦♀🤦♀
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆