همایشی به خانم ها میگن، الان به شوهراتون اس ام اس بدید و بگین " عاشقتم " ، و جواب هاشو با صدای بلند بخونین ...
جواب ها:
۱-اوه اوه مریض شدی؟😬
۲-عزیزم با منی؟😳😋
۳-باز ماشین رو کجا کوبوندی؟😤😡
۴-من منظورت رو متوجه نمیشم؟🙄
۵-دوباره چه دست گلی به آب دادی؟😕
۶-برو سر اصل مطلب چقدر پول لازم داری؟😒
۷-باشههه خر شدم😛
۸-شما؟😳
۹-میخوای بری خونه مامانت؟😏
ینی فقققط عاااشق شماره ۸م😂😂😂
هلاااک عشقشونم😁
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
سلام مجدد
چند مدتی بود توی حرم مشغول کار بودیم و معمولا اگر شب کار بودیم و اون روز میتی رو توی صحن دفن میکردند شب اول قبر با یکی از دوستان سری میزدیم وفاتحه میخوندم.😊😊😊😊😊
همون شب هم بزرگداشت حضرت بود البته هنوز توی تقویم ها ثبت نشده بود و متاسفانه مراسمی گرفته نمی شد.
اونشب نزدیک ده تا تاج گل کنار قبر بود به دوستم گفتم یه فکر جالب بیا این گل های مریم رو در بیاریم ببریم ورودی حرم بدیم دست زائر ه بگیم امشب شب بزرگداشت حضرت هست هدیه به شما ثوابش هم برای میت ...
گفتم این گل ها رو فردا شهرداری به عنوان زباله میبره ...
دوستم هم قبول کرد خیلی سریع گل ها رو جدا کردیم بردیم درب ورودی چه شلوغ بازاری شد وقتی که گل به زائر ها میدادیم واقعا خوشحال میشدند کار که تمام شد .رفتیم دوباره بالای قبر میت گفتیم ثوابش رو برای شما فرستادیم هنوز نشسته بودیم که خانواده میت اومدن برای فاتحه همین که رسیدن بالای قبر یه خانم زد توی سرش وااااای عریزم به گل هات هم رحم نکردند 😡😡😡😡😡😡😡😡
من سرم پایین بود و جلو خنده خودم رو گرفته بودم واز بس خندیده بودم از چشمان اشک می یومد بنده خدا فکر میکرد گریه میکنم 😭😭😭😭😭
خلاصه با اشاره از شون خدا حافظی کردیم رفتیم
فردا ش هم همه تاج گل ها به سطل زباله پیوست...
😐😐😐😐😕😐😕
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
💠 شهید ابراهیم هادی برای ازدواج کمکم کرد...💠
🌸بعد از کلی تماس و اصرار.... آمده بود دفتر انتشارات. می گفت: باید ماجرایی را برایتان بگویم. بی مقدمه گفت: سن و سال من بالا رفته بود. شغل خوبی داشتم. بارها برای ازدواج به خواستگاری رفتم. هر بار به یک مشکل بر می خوردم و ازدواج من عقب می افتاد.
🌸یک بار سر مسئله حجاب به توافق نرسیدیم. یکبار مسئله مهریه، بار دیگر تفاوت فرهنگی خانواده ها و..... دیگر مادر و خواهرم خسته شدند. خودم بیش از بقیه اذیت شدم.
🌸روزها گذشت تا اینکه دوسال قبل در اول اردیبهشت رفتم بهشت زهرا. با دوستانم بر سر مزار یادبود ابراهیم، برایش مراسم تولد برگزار کردیم. افراد بسیاری آمدند و از خاطرات ابراهیم شنیدند. خوشحال بودم که توانستم قدم کوچکی در این راه بردارم.
🌸وقتی همه رفتند، به تصویر ابراهیم خیره شدم و گفتم: شما تا زنده بودی تلاش می کردی که گره از کار مردم بازکنی، حالا هم که شهید شدی و خدا شما را زنده معرفی می کند.
🌸بعد در دلم گفتم: ابراهیم جان، همه برای تولد کادو می برند، من از تو کادو می خواهم. یک کاری کن که دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم!! روز بعد یکی از دوستان تماس گرفت و خانواده ای معرفی کرد. با اینکه دیگر حوصله این کار را نداشتم اما بار دیگر با مادر و خواهرم راهی شدیم.
🌸تمام مراحل کار خوب پیش رفت. همانی بود که می خواستیم. هیچ مشکلی نبود. نه مهریه و نه موارد دیگر، هیچ اختلافی بین خانواده ها نبود. بعد از تمام صحبت ها به ما گفتند: برای صحبت های خصوصی به این اتاق بروید.
🌸به محض اینکه به همراه دخترخانم وارد اتاق شدیم، چشمم به تصویر بزرگ آقا ابراهیم بر روی دیوار افتاد!! وقتی نشستیم، به عنوان اولین سوال پرسیدم: شما ابراهیم هادی را می شناسید؟
ایشان هم با تعجب گفت: بله، شهید هادی همرزم پدرم بودند. آن ها در یک محل زندگی می کردند و بنده هم به این شهید والا مقام بسیار اعتقاد دارم و....
🌸خلاصه، هفته ی بعد بعشت زهرا (علیه السلام) رفتم. همراه با همسرم به کنار مزار یادبودش آمدیم و برای عرض تشکر، ساعتی را در کنارش نشستیم. آخر همسرم نیز مانند من، از ابراهیم خواسته بود که یک همسر مناسب برایش انتخاب کند.
✅کتاب سلام بر ابراهیم
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
😂😂😂
این براندازها خیلی خوبن برا خنده ...
@BisimchiMedia
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای❤️
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅❅📀🖥📀❅┅┅
@BaSELEBRTY
هدایت شده از زندگی از غسالخونه تا برزخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 خواندن سرود سلام فرمانده توسط دوقلوهای لبنانی...
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هر خانواده ایرانی یک خانواده سیاسی انقلابی👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
واکنش سینا مهراد 😡
با چه #ترفندی محمد رضا گلزار را #مجبور به #واکنش_کردن
واکنش تند مرضیه برومند به دیوار نگاره
واکنش ژاله علو به دیوار نگاره زنان فاخر
واکنش عجیب اکبر عبدی با بغص😳
واکنش همه بازیگران👇
http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
شادی و نکات مومنانه
🔹#تفسیر قرآن کریم 🔸جلسه ۵ 🔸سوره حمد 🔸آیات ۳ تا ۴ 💠 محمد رضا رنجبر #لبیک_یا_امام_خامنه_ای ❤️
4_392185446756516228.mp3
6.8M
🔹تفسیر قرآن کریم
🔸جلسه ۶
🔸سوره حمد
🔸آیات ۵ تا ۶
💠 محمد رضا رنجبر
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
📌آخر زمان و ضرورت روحیه انقلابی
امام حسن عسکری علیه السلام:
سَیَأتی زَمانٌ عَلَی النّاسِ وُجوهُهُمْ ضاحِکةٌ مُستبْشِرةٌ و قُلوبُهمْ مُظْلِمةٌ مُتَکَّدِرَةٌ اَلسُّنَّهُ فِیهِمْ بِدْعَةٌ، وَ البِدعَةُ فِیهِمْ سُنّةٌ، اَلمؤمِنُ بَینَهُمْ مُحَقَّرٌ، وَ المُنافِقُ بَینَهُم مُوَقّرٌ..... .
امام #حسن عسکری علیه السلام فرمود:
به زودى زمانى فرا مىرسد كه مردم چهرههايشان خندان و شادان است، اما
◀️دلهايشان #تاريک و تيره است؛
◀️سنت پیامبر(ص) در ميانشان، #بدعت است؛
◀️و #بدعت، در میانشان، سنت است.
◀️مؤمن را به ديده حقارت مىنگرند،
◀️و #منافق و #فاسق را محترم مىشمارند.
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
😅 #طنز😅
#لبخند💑
#لطیفه😂😀😊
زنم ازم پرسید کیو بیشتر از همه #دوست داری؟
گفتم : #مامانم
گفت : بعدش
گفتم : #بابام
گفت : بعدش
گفتم : #دخترم
گفت : بعدش
گفتم : #خواهرم
#بغض گلوشو گرفت. گفت: پس من چی؟
گفتم: تو گفتی بگو کیو بیشتر دوست داری نگفتی بگو #عشقت کیه!
کلی #ذوق زده شد گفت خب بگو #عشقت کیه؟
گفتم: پرسپولیس.
قهر کرد از#خونه رفت بیرون... فکر کنم استقلالیه...😕😕
😂😂😂😂
.
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
ﺗﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ،ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﺍﺻﻦ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
ﯾﻬﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﯾﻪ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩ،ﮔﻔﺖ :
ﯾﺎخدا ! ﻧﻮﮐﺮﺗﻢ !
#طنز
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
ﻣﻌﻠﻢ:
هشت تا جوجه داریم. سه تاشو گربه میخوره. چنتاش میمونه؟
پیر زن : ننه این دیگه جاشو یاد گرفته
میاد همشونو می بَره😅😅
#طنز
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥راه حل ایت الله بهجت(ره) برای درمان حواس پرتی در نماز.
🎙استاد عالی
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
شادی و نکات مومنانه
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۲۱ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ پسر همسایه 📌 همسایه ای داشتیم که خانواده بسیار خوبی بودند. م
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۲۲
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
رئیس اداره
⚡️از دیگر اتفاقاتی که در یکی از تجربه ها مشاهده کردم، حضور در یک اداره بود. من به طور اتفاقی وارد یکی از ادارات دولتی شدم که مردم برای کارهای ساختمانی مراجعه می کردند.
⚡️ من دیدم که در اتاق رئیس اداره هستم. شاید هم خدا می خواست که من آنجا باشم و علت و ماهیت برخی اتفاقات و تصمیمات مدیران را ببینم، چون بنده هم مدتی کار مدیریتی انجام داده بودم.
⚡️ من دیدم که یکی از کارمندان وارد اتاق رئیس شد. این رئیس هم شروع به داد زدن کرد: چرا این کاری که گفتم را درست انجام ندادی؟ این چه وضعیه درست کردی؟ باید قرارداد شما رو لغو کنم و... بنده خدا این کارمند، تلاش خودش را کرده بود، اما بیشتر از این توان نداشت.
⚡️ بعد از تهدیدات این رئیس مبنی بر اخراج و تنبیه و... این کارمند با ناراحتی و خجالت از اتاق بیرون آمد. عصر وقتی به خانه رفت، با راننده تاکسی بگو مگو کرد.
وارد خانه که شد در جواب همسرش که می خواست با او صحبت کند، داد و بیداد کرد و همان روحیه و اعصاب خشن و افکار منفی را به او منتقل کرد؟ همسرش نیز سر بچه ها داد زد و این زنجیره ادامه یافت. تمام این افکار منفی از سوی رئیس اداره پخش شد و به سرنوشت بسیاری از مردم انتقال یافت و گناه آن در نامه عمل آن رئیس ثبت شد!
⚡️ من دیدم که هیچ کار خوب یا بد، هرچند کوچک نیست، مگر اینکه در سرنوشت ما تأثیر دارد.
⚡️ بار دیگر یکی از کارمندها وارد اتاق رئیس شد. او گلایه داشت که چند ماه است از اداره اضافه کاری نگرفته و این ماه اجاره خانه اش عقب افتاده. رئیس با نگاه حق به جانبی گفت: نیست آقا، مگه اوضاع مملکت رو خبر نداری. بودجه نیست،| نمیتونیم اضافه کاری ها رو فعلا پرداخت کنیم. او هم با ناراحتی بیرون رفت.
⚡️ نفر بعدی، یکی از کارکنان پیمانی و خدماتی این مجموعه بود. او هم وارد شد و با ادب سلام کرد و گفت: جناب رئیس، من چهار ماهه حقوق نگرفتم. به خدا نمیدونم چیکار کنم. از صبح تا عصر اینجا هستم. دیگه کسی رو ندارم ازش قرض بگیرم. مسئول اداره دوباره صدایش را بلند کرد و گفت: برو دنبال یک کار دیگه، مگه نمی بینی اوضاع چطوره. فعلا از پول خبری نیست.
⚡️ من یکباره با نگاه کردن به چهره آن جوان خدماتی، چیزی دیدم که حسابی منقلب شدم!
⚡️ آن جوان همان روز به همسرش گفت: پول نیست، از کسی هم نمی توانم قرض بگیرم. خودت برو یک چیزی برا شام تهیه کن. زن جوان ساده دل رفت به سراغ سوپری سر محل و گفت: میشه یه مقدار تخم مرغ و یک بسته نون بگیرم. ما همین جا ساکن هستیم و سر برج براتون پولش رو می یارم. می خواهید شناسنامه من رو امانت نگه دارید. فروشنده بیماردل هم گفت: با کمال میل، چیزی دیگه نمی خواهید؟ بعد یک بسته پنیر و... به وسایل آن خانم اضافه کرد و تحویل داد. روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این خانم را با اسم کوچک صدا کرد و یک شوخی با این خانم کرد و هر دو خندیدند. زن جوان هم خوشحال از اینکه چه فروشنده خوبی در محل هست؟ مرد هم که در این شرایط چاره ای نداشت، هیچ حرفی نمی زد. روزهای بعد، این ماجرای شوخیها و خرید این زن بیشتر شد، فروشنده حتی پول دستی هم به این خانم داد، اما ... این ماجرا با بی آبرویی این زن و به فساد کشیده شدنش خاتمه یافت!
⚡️ اما نکته مهم این بود که من دیدم بودجه خوبی برای پرداخت حقوق نیروهای پیمانی و اضافه کاری کارکنان در آن اداره بود، ولی به خاطر روحیه تجمل گرایی این آقای رئیس، با همان بودجه که باید حقوق و اضافه کار پرداخت می شد، مبل های جدید خریدند و نمای ساختمان اداره را بازسازی و زیبا کردند، برخی مسئولین بالاتر هم این مدیر را تشویق کردند؟
⚡️ من دیدم که برخی کارکنان دیگر هم دچار مشکلات و سختی هایی شدند، حتی زندگی برخی از آنها در معرض نابودی قرار گرفت.
⚡️ اما نکته مهم این بود که گناه تمام اینها، علاوه بر نامه اعمال خود شخص، برای این جناب رئیس نوشته شد؟
حتی این گناه، برای مدیران بالاتری که او را برای این روحیه تجمل گرایی ولو به هر قیمتی تشویق کردند ثبت شد! گویی خدا می خواست مرا هم که مدتی کار مدیریتی انجام داده بودم، از باطن برخی مسائل آگاه کند که یک مدیر می تواند با کارهای صحیح، بهشت خود را تضمین کند و با یک تصمیم نابجا و هزینه کردن، براساس میل شخصی از بیت المال، چه عواقبی برای خود ایجاد نماید.
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:
شنا یاد بگیر!
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
➕به جرأت می توان گفت 80 % مشکلاتی که در زندگی ما ایجاد می شود، ساخته خود ماست و به خدا ربطی ندارد.
👤استادشجاعی•.
Montazer.ir
🔻ماباگناهکردنمشکلاتروبهسمتهخودمونجذب
میکنیم🤕💔
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
من یقین داشتم که هیچ بلایی سر انسان نمی اید مگر بخاطره اشتباهات و گناهانش💔
📚 تجربه گر مرگ(کتابشنود)
وقتی گناه میکنیم انگار یه مُسلسلِ روشن رو گرفتیم سمته منافعمون☹️
هم به جسممون ضربه میزنیم هم به روحمون
هم به دنیامونو خراب میکنیم هم اخرتمونو
هم کلی اتفاق بد برای این دنیامون ذخیره میکنیم هم برای اون دنیامون
گناه کاری با ما میکنه که یک شیره وحشی با طُعمش میکنه
رسما میزنه درب و داغانمون میکنه
کی گناه میکنه؟
اونی که خودشو دوس نداره
اونی که به کم قانعه،اونی که غافله
اونی که خوشبختیش براش مهم نیست
و اونی که نمیدونه چقدددددر وجودش با ارزشه💔
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
زندگی را از زودپز بیاموز در حالیکه میسوزد بیخیال نشسته و سوت میزند..!😌😂
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
👌 داستان کوتاه پند آموز
💓داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری💓
💭 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !
زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
💭من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
💭 من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.
💭 چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
💭 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
.
#نشر_صدقه_جاریست🌸
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
•┈••✾🍃🍁🍃✾••┈•
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
📕 این خداست نه پسرخالهات!
📚 خاطره ای از جبهه و نماز خواندن خاص یک رفیق
💠 در جبهه مدتی با یک بندۀ خدایی محشور بودیم. این رفیق ما وقتی سجده میرفت، در خودش جمع میشد به طوری که فاصلۀ بین مهر تا زانوی او، نزدیک یک وجب میشد و به جای نوک پا، پشت پایش را روی زمین قرار میداد
و این نماز باطل است چون موقع سجده باید فاصلۀ مهر تا زانو به قدر کافی باشد تا زانو درست روی زمین قرار بگیرد و به آن تکیه شود، و همچنین باید سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد.
این رفیق ما وقتی در سجده ذکر «سُبْحانَ رَبّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِه» را میخواند با لحن خیلی کشیده و خاصی میگفت: «سُبان رَبّیَ العَلی».
💠 البته او در عالم خودش بود و قشنگ هم میخواند، یعنی صوتش قشنگ بود، ولی تلفظش اشتباه بود؛ به جای «اَعْلی» میگفت: «عَلی» و به جای «سُبْحان» میگفت «سُبان».
💠با خودم کلنجار میرفتم که خدایا چکار کنم؟ بگویم؟ نگویم؟ عیب رفیقم را لاپوشانی کنم تا رفاقتمان به هم نخورَد یا به او بگویم تا از اشتباه در بیاید؟
بالاخره یک لحظه تصمیمم را گرفتم و گفتم؛ بگذار عیب رفیقم را به خودش بگویم.
به او گفتم:
ـ چرا موقع سجده، اینجوری در خودت جمع میشدی؟ چرا آنجوری ناله میزدی؟ نالهات قشنگ بود، اما قرائتت غلط بود.
ـ من اینجوری بیشتر با خدا حال میکنم!
ـ اشتباه میکنی که میخواهی با خدا حال کنی!
خدا اگر میخواست، بلد بود احکام نماز را سادهتر کند تا ما آزاد باشیم و راحت با او حال کنیم.
آیا خدا عقلش به این حرفها نمیرسید که این احکام سفت و سخت را گذاشته است؟!
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
استاد #پناهیان
#ادامه_مطالب_فردا_ظهر
#حی_علی_صلاه_العشق
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🌺😍😂
#لطیفه 😂
#لطیفه 😂
👇
شما برو لباس فروشی، دست بذار رو لولای در😳، بگو چند؟
میگه آخ دست گذاشتی رو بهترین کارم. از اینا خودم ۳ تا بردم.
داداشمم میخواست بهش پیشنهاد دادم😊😅😅
👔👕👗
#احکام_معامله⚖
💛 دروغگویی هنگام خرید و فروش حرام است.
❌حرام است فروشنده برای فروش جنس خود دروغ بگوید یا تعریف غیر واقعی از جنس خود بکند.
❗️و نیز حرامست خریدار برای ارزانتر خریدن دروغ بگوید مثلا بگوید پول ندارم درحالیکه دارد 💶و یا هر جمله غیرواقعی دروغ دیگر بگوید تا فروشنده طبق میل او عمل کند.💰
💎💳
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد محمود کریمی به برخی مسئولین : آقایون مسئولین جوانها رو ببینید. اگر فکر میکنید ما پشت مسئولین ایستادیم سخت در اشتباهید ، ما پشت دین و اماممون ایستادیم.....
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#بر_آن_عهد_که_بستیم_هستیم
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅❅📀🖥📀❅┅┅
@BaSELEBRTY
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
چکمه؛ نوشته یک مربی مهد کودک
😍😂 😂
چند سال پيش که در مهدكودكي با بچه های ٤ساله کار می کردم 😚
می خواستم چکمه های یه بچه ای رو پاش کنم ولی چکمه ها به پای بچه نمی رفت. بعد از کلی فشارو خم و راست شدن، بچه رو بغل كردم و گذاشتم روی میز، بعد روی زمین... و بالاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه كردم و یه نفس راحت كشيدم که... 🥰
هنوز آخیش گفتنم تموم نشده بود که بچه گفت :این چکمه ها لنگه به لنگه است!🤨
ناچار با هزار زور و اینور و اونور شدن و در حالی که مواظب بودم که بچه نیافته تا بالاخره پوتین های تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآوردم و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه كردم که لنگه به لنگه نباشه.😓
در این لحظه بچه گفت این پوتین ها مال من نیست!😱
من با یه بازدم طولانی و سر تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبان گیرم شده، با خستگی تمام نگاهی به بچه انداختم و بهش گفتم آخه چی بهت بگم؟😕
دوباره با زحمت بیشتر این پوتین های بسیار تنگ رو در آوردم
وقتی کار تمام شد از بچه پرسيدم :خوب، حالا پوتین های تو کدومه؟ بچه گفت: همین ها!😇
این ها پوتین های برادرمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...😄😄
من که دیگه خونم به جوش اومده بود🤯
،سعی كردم خونسردی خودم رو حفظ کنم و دوباره این پوتین هایی رو که به پای بچه نمی رفت به پای اون بکنم...بعد از اتمام کار یک آه طولانی كشيدم و پرسيدم :خوب، حالا دستکش هات کجا هستند؟😠
توی جیبت که نیستن...
بچه گفت:
توی پوتین هام بودن دیگه
🤦♂️😂
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه توریست در جزيره مالديو به صدای توی توالت فرنگی اتاق هتل شک میکنه و برای اینکه شکش برطرف بشه، جلوی توالت دوربین نصب میکنه
بعد میبنه که .....😐
حالا من میموندم و فوبیای حضور در توالت فرنگی منزلم!!!!!! 😐 😐 😐
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
@khandehpak