✅#نوجوان
✳️پدرومادر پرورش دهنده باشید
🌲اگرپدرومادری بخواهند محیط حمایتگر برای نوجوانان فراهم کنند، ابتداخود باید
ضعف های عاطفی خویش رابرطرف کنند،..
🌲واقعیت این است که بسیاری از والدین خود، دچارضعف هستند ودارای الگوهای منفی پاسخگویی به نوجوان بوده اند وبه بدرفتاری رو می آورند.
اگر چنین چیزی رادرخودتان مشاهده می کنید
🌲گام بعدی این است که ابتدا باخشم خود مقابله کنید.
🌲تابتوانید یک والدین پرورش گر که دارای نگرش مثبت است باشید،..
#کارگروه_نوجوان
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاهم
❤️❤️❤️❤️❤️
با مرور اون روز تنها چیز عجیب اصرار عمو به این رابطه بود شاید باید یکم برم جلوتر . درست یک ماه بعد. روزی که......
#خاطره_نوشت
با دیدن اسم آرمان رو گوشی بستنی رو از دهنم بیرون میکشم و رو به ترلان میگم: اوه. آرمانه .
ترلان_ خب جواب بده دیگه. زود باش.
دکمه قرمز رو به سبز میرسونم و جواب میدم_ جونم؟
آرمان_ سلام عشقم. خوبی؟
_ میسی نفشم. توخوفی؟
آرمان_ توخوب باشی منم خوبم جیگر . تانیا من من....
_ تو چی آرمانم؟
آرمان_ من دارم برمیگردم ترکیه .
تنها چیزی که شنیدم صدای افتادن گوشی روی زمین بود و ترلان که مدام میپرسید_ تانی چی شد؟
واقعا داشت میرفت کسی که منو عاشق خودش کرده بود ، یا شایدم عشق نبود ولی .......
.
.
تا یه هفته کارم شده بود اشک و گریه. به یاد آرمانی که برای رفتنش فقط زنگ زد از عمو خداحافظی کرد. آرمانی که بعدها فهمیدم زن داشته و ظاهرا من اسباب بازی بودم برای هوس بازی های مردونش.
.
.
یک ماه از رفتن آرمان میگذشت و من فقط شاهد حرص خوردنای عمو بودم و طعنه هاش که واقعا دل میسوزوند و اولین بار بود که ازش میشنیدم و دلیل این همه حرص خوردنش رو درک نمیکردم.
با اومدن آرمان پرونده دوستیم با سیما و دلارام بسته شد و با رفتنش با ترلان؛ که فهمیدم ادامه دوستیش با من فقط به خاطر نزدیکی به آرمان بوده و با رفتن آرمان همه طعنه و تیکه هاش رو انداخت و رفت.
و من تنها ترسم از این بود که بابا اینا بویی از قضیه ببرن. چون در کنار همه آزادی هایی که داشتم این مورد تو خونه کاملا ممنوع بود و عمو این اطمینان رو بهم داده بود که قرار نیست کسی چیزی بفهمه
❤️❤️❤️❤️
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
❤️❤️
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاهم
#ح_سادات_کاظمی
🔴 #آسودگی_و_آرامش
💠 امام علی علیه السلام:
✍ إذا کانَ بِأَحَدِکُم أَوجاعُ فی جَسَدَهِ وَ قَد غَلَبَتهُ الحَرارَةُ، فَعَلَیهِ بِالفِراشِ، قیلَ لِلباقِرِ عَلَیهِ السَّلامُ: یَابنَ رَسولِ اللهِ ما مَعنَی الفراشِ؟ قالَ: غِشیانُ النِّساءِ فَاِنَّهُ یُسَکِّنُهُ وَ یُطفِئُهُ.
💠 هر گاه یکی از شما احساس ناراحتی جسمی نمود و #حرارتش بالا رفت، باید به بسترش پناه ببرد. از امام باقر علیهالسلام سؤال شد منظور از #بستر چیست؟ فرمود: منظور، رفتن سراغ همسر (و آمیزش) است که سبب آسودگی و آرامش میشود.»
📙 بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۹۱
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
بـه زنـدگی با دیـدی مثـبـت
نگـاه کـنـید تـا خـود را بـه دلیل
احساس انرژی و خوشحالی
بسیار زیادی کـه نصیبتان
خواهـد شد، متعجب سازید.
بـه یاد داشته باشید که افراد شاد و
مثبت بیشتر می توانند دیگران را
مجذوب خود کنند
#صبحتون_بخیر
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#همسرانه
اى زنان مسلمان!
شما با خوب شوهردارى كردن، از مهم ترين ركن جامعه اسلامى محافظت مى كنيد همان طور كه جهاد كنندگان از مرز خاكى كشور محافظت مى كنند.
شما از حريم عشق و محبّت حمايت مى كنيد تا در سرتاسر جامعه، محبّت جوانه بزند، رشد كند وثمر دهد.
اينكه شوهر شما مرد مهربانى باشد و شما با او بسازيد كه هنر نيست زيرا در اين صورت، شما خوبى ديده ايد و در مقابل خوبى كرده ايد.
ولى اگر شوهر شما مردى باشد كه گاه گاهى در حقوق شما كوتاهى كند ولى شما ايثار كنيد و خوب شوهردارى كنيد هنر كرده ايد!
اينجاست كه خدا براى شما ثواب جهاد را مى نويسد!
📚 همسر دوست داشتنی؛ خدامیان آرانی
❤️مراقب خوشبختی تون باشید
#کارگروه_همسرداری
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کودک #انواع_توجه_والدین_به_فرزندانشان 1⃣#توجه_مثبت
🔹🔸🔹🔸🔹
#کودک
انواع توجه والدین به فرزندان:
2⃣ #توجه_منفی
🔹با خشم نگاهشان میکنند
🔹تهدید میکنند
🔹داد میکشند
فرزندان این والدین گدای توجه هستند اگر کسی غیر از والدین به آنها توجه کنند به سمت آنها کشیده میشوند .
در این نوع از توجه
🔅داد و فریاد
🔅توهین وتهدید و
🔅ونگاههای خشم آلود
وجود دارد که در اینصورت کودکان عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارند و برای جلب توجه والدین خود هرکاری میکنند من جمله کارهای خطرناک و نه چندان خوب .
ادامه دارد.....
#خانم_عموحسینی
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
❤️❤️❤️
#آیا_میدانید
ارگاسم ( اوج میل جنسی) ۲ نوع است ؛
۱) ارگاسم جسمی که شاید برای خیلی از زوجهایی که شهوت زیاد دارند وچند تا تکنیک ساده سکس بلدند اتفاق بیفتد .
۲) ارگاسم روحی که خروجی آن رضایت طرفین است حتی اگر یکی از زوجین یا هردو ، از شهوت پایینی برخوردار باشند
لذا ارگاسم روحی به مراتب دلنشین تر و مهمتر از ارگاسم جسمی است و مطمئنا کمک شایانی به پایداری زندگی زوجین میکند. با ماباشید با آموزش تکنیکهای ارگاسم روحی😊
ادامه دارد.....
❤️❤️❤️❤️
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#نوجوان
🌲نوجوانی که به مشاور مدرسه اش مراجعه کرده بود میگفت:
🙎♂مادرم همیشه به من میگفت دوستت دارم،
🙎♂پدرم میگفت که من تو ورزش فوتبال بهترین هستم...
🙎♂آنها مرتب به من میگفتند که من بچه فوق العاده ای هستم...
🙎♂اما الان تنها کاری که میکنند، انتقاد از من است،... مثلا
✅مدام به من می گویند
🌲شلخته ام
🌲بی ادبم
🌲احساس مسولیت نمی کنم
🌲می گویند من بیش از اندازه باتلفن صحبت می کنم
.....
🙎♂او میگفت بعضی وقت ها دلم میخواهد از پدرومادر دور باشم، اونها اجازه نمیدهند من، خودم باشم،...........
🌸🌾🌸🌾🌸🌾
📣📣📣
👌به طورکلی اویک نوجوان عادی بودکه والدینش زبان عشق به اورا یاد نگرفته بودند،👌 یعنی اوراتأیید نمی کردند،
👌اودردوران کودکی مدام مورد تأیید والدین قرارمی گرفت، اما حالا هرچه از والدین می شنید کلمات منفی بود.
👌والدین این نوجوان مهربان ودلسوز بودند، اما نمیدانستند که زبان عشق فرزندشان را باید تغییر دهند👌 وهمچنان عشق خودرا به او ابراز کنند.اما طوری که برای نوجوان مناسب است...👌
#کارگروه_نوجوان
🌸🌾🌸🌾🌸🌾
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_ویکم
❤️❤️❤️❤️❤️
به روایت حانیه
...................................................................
با دستام سرم رو گرفتم و هق هق گریم اوج گرفت ، کاش.....کاش..... اصلا یاداوری نمیکردم اون روزهای زجراور رو. اصلا چه ربطی به این ماجرا داشت ؟ تنها ربطش میتونست این باشه که..... که..... نکنه عمو همه اینکارارو به خاطر منافع خودش میکرده؟ نکنه آرمان برگشته باشه؟ نه نه امکان نداره. عمو منو مثله دختر خودش دوست داشت. اره واقعا دوستم داشت. آرمانم که الان نه نه عمرا عمرا نیمده.
با صدای در به خودم اومدم.
_ کیه؟
امیرعلی_ میتونم بیام تو ؟
_ اره.
با اومدن امیرعلی سریع پریدم بغلش کردم و به اشکام اجازه باریدن دادم.
امیرعلی_ به خاطر حرفای عمو انقدر به هم ریختی ؟
اون از دل من خبر نداشت و منم قصد نداشتم که خبردار بشه. پس سکوت کردم و جوابی ندادم.
.
.
.
دوباره صبح شد و غرغرای مامان برای بیدارکردن من شروع شد.
یه چشممو باز کردم و به مامان که داشت کمدمو وارسی میکرد نگاه کردم.
_ دنبال چیزی میگردی؟
مامان_ چه عجب. لباساتو کجا گذاشتی؟
_ لباسایی که برای عید گرفتم؟
مامان_ اره. پاشو پاشو دیر میشه هااااااااا .
_ کجا؟؟؟؟
مامان _ خونه خاله اینا. شبم خونه خاله مرضیه.
_ ایوووول.
سریع پاشدم . لباسامو پوشیدم و حاضرشدم.
مامان_ حانیه بدو دیرشد.
_ اومدم
همزمان با دیدن امیرعلی دم در اتاق سووووت بلندی کشیدم.
_ اوففففف. کی میره این همه راهو؟ خوشتیپ کردی خان داداش. خبریه؟
امیرعلی _ شاید....
_ جون مو؟
امیرعلی_ ها جون تو.
_ راه افتادی داداش.
مامان_ داریم میریم خاستگاری
_ چییییییییییییییییییییییییی؟
مامان_ چته تو؟
_ خیلی نامردید. بی خبر؟ اصلا من نمیام.
بابا _ اخه دخترم با خبر بودی که الان همه جا پر شده بود.
_ نمیخوااااااام. اصلا من نمیام.
امیرعلی _ پس منم نمیرم.
با تعجب برگشتم سمت امیرعلی.
بی خیال و خونسرد شونشو بالا انداخت.
_ مسخره. بریم خب
امیرعلی_ فدای ابجیم
_ حالا چه ذوقیم میکنه. من این فاطمه رو میکشم که به من نگفت
مامان _ حالا از کجا میدونی فاطمس؟
_ از رفتارای ضایع گل پسرتون .
برگشتم سمت امیرعلی دیدم کلا رفته تو زمین. داشتم میترکیدم از خنده. یعنی این حیای این دوتا منو کشته .
.
.
خاله مرضیه_ فاطمه جان چایی رو بیار مادر.
_ من برم کمک؟
خاله مرضیه_ برو خاله جون.
با خنده به امیرعلی نگاه کردم. طبق معمول سرش پایین بود.
رفتم تو آشپرخونه. قبل از هرچیزی یه دونه محکم زدم تو سر فاطمه که صداش در اومد بعد سریع دهنشو گرفتم که حیثیتم نره
_ پرووووو. دیگه من غریبه شدم . ها؟
فاطمه_ به خدا خودم امروز صبح فهمیدم.
_ اخ الهی بگردم. خودتم که غریبه ای.
بابای فاطمه_ بچه ها رفتید چایی بسازید
_ الان میایم عمو.
_ بدو بدو بریز. من رفتم بیرون
فاطمه_ مرسی که اومدی کمک.
_ خواهش
فاطمه_ روتو برم
_ برو
تز آشپزخونه که اومدم بیرون با نگاه های متعجب جمع به خاطر تاخیرمون مواجه شدم که خودم پیش دستی کردم و گفتم_ الان میاد.
چند دقیقه بعد فاطمه با سینی چای اومد
❤️️❤️❤️
شروع عاشقی هایم، سرآغاز غمی جانکاه
از آن غم تا به امروزم پر از تشویش و گریانم
❤️❤️❤️❤️
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_ویکم
#ح_سادات_کاظمی
امام محمدباقر علیه السلام:
بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند، درباره مردم بگویید
قولوا لِلنّاسِ اَحسنَ ما تُحِبُّونَ اَن یُقالَ لَکم
تحف العقول صفحه 300
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بهترین شفیع ۱
بهترين شفيع براى يك خانم
آيا اين صدا را مى شنوى؟
من خانه تنهايى هستم، من خانه تاريكى هستم!
اين صداى قبر من و تو است كه هر روز اين ندا را مى دهد!
شما فكر مى كنيد بهترين چيز براى انسان در آن لحظه چه مى باشد؟
خواهرم!
آيا مى خواهى سخن امام باقر (ع) را برايت ذكر كنم؟
آن حضرت در حديثى فرمود كه در شب اول قبر، هيچ چيز براى زن، بهتر از رضايت شوهرش نيست!
آرى، بهترين شفيع زن در قبر، رضايت شوهرش مى باشد!
امام باقر (ع) ادامه مى دهد:
وقتى كه حضرت زهرا (س) از دنيا رفت، حضرت على (ع) او را به خاك سپرد.
بعد از اينكه مراسم به خاك سپارى حضرت زهرا (س) تمام شد
حضرت على (ع)، كنار قبر همسر خود ايستاد و رو به آسمان كرد و با خدا چنين سخن گفت: «بار خدايا! من از دختر پيامبر تو راضى هستم». ۶۱
حضرت على (ع) مى داند كه در آن لحظه هيچ چيز به اندازه رضايت شوهر، براى حضرت زهرا (س) مفيد نيست براى همين اين دعا را مى كند!
📚 همسر دوست داستنی، دکتر خدامیان آرانی
❤️مراقب خوشبختی تون باشید❤️
https://eitaa.com/khaneAram_Basir