eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
326 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
#همسرانه خانم ها و آقايان، لطفا مراقب لحن کلام خود باشید!!! همسرتان تنها فردیست که قرار است تا پایان عمر در کنارش باشید👫 یعنی""مهمترین فرد❤️ زندگی شما"" پس اگر میخواهید همسرتان را متوجه اشتباهی که مرتکب شده کنید 👈سرکوفت نزنید 👈آن را به شکل بد منتقل نکنید 👈لحن تحقیر کننده در پیش نگیرید.... ✅ حتی دعوا هم رسم و رسومی داره. سعی کنید توی دعواها، دائم همسرتون رو متهم نکنید. مثلا دائم نگین: 🔹 تو اینجوری هستی! 🔸 تو اونجوری گفتی!!! 🔹 همیشه حواست پرته!!! 🔸 تو همیشه همین اشتباه رو تکرار می‌کنی!!! ✅ اولا با طرز بیان بهتر با همسرتون صحبت کنین. دوما کلمه «همیشه» و «لحن اتهام» رو از صحبت‌هاتون حذف کنید. مثلاً بگید: «بعضی وقت‌ها» اونم نه با حالت قهر و دعوا و نه با بیان مستقیم بلکه با مهربونی...
💓💓💓💓💓💓💓 دوره نوجوانی یکی از بهترین زمانها برای یادگیری است بویژه یاد گرفتن مهارتها و بکاربردن آنها در زندگی. خانواده نیز عامل مهمی در انتقال وتفهیم این مهارتهاست. ان شالله طی پیامهای کوتاه قصد داریم درباره مهارت مصرف رسانه وسواد رسانه باهم همراه باشیم. ❣❣❣❣❣ با تشکر ماشااله زاده https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#نوجوان 💓💓💓💓💓💓💓 دوره نوجوانی یکی از بهترین زمانها برای یادگیری است بویژه یاد گرفتن مهارتها و بکاربر
(۱) 💕💕💕💕💕💕💕 در دنیای ما هر لحظه و هرساعت،بسبب توسعه فناوری نوین اطلاعاتی وارتباطاتی ،جهان در حال دگرگون شدن وتحول است. سواد رسانه این امکان را به ما میدهد که با افزایش درک وشناخت وبا موثرسازی قدرت تقد وتحلیل ،انبوه پیامهای رسانه ای که هر روز از طرق مختلف مثل موبایل وشبکه های فضای مجازی،فیلم،سریال،کتاب به میرسد راکنترل کنیم. ❣❣❣❣❣❣ ادامه دارد..... https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌺 انتخاب عاقلانه زندگی عاشقانه ❣قبل از انتخاب همسر باید خودمون، مسیر و هدف زندگی خودمون رو انتخاب کرده باشیم. 💛باید بدونیم هدفمون از زندگی چیه تا بعدش بفهمیم کسی که میخوایم انتخابش کنیم چقدر هدفش به هدف ما نزدیکه و آیا به هم میخوریم. ❤️تا مسیر مشخص نباشه که نمیشه همسفر انتخاب کرد. پس قبل از تصمیم برای ازدواج، خودتون و هدفتون از زندگی رو درست بشناسید. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
هفتاد و چهارم دستش را بالا می آورد به نشانه تسلیم و می گوید: -بهم فرصت بدید. سکوت می کنم. -گنگ نیستم اما فکر کنم این قدر دقیق ندیده ام؛ یعنی رابطه خوبی با مادر و خواهر هام دارم، ولی طبق روال طبیعی بود. با این وسعتِ نگاه نه. اعتراف صادقانه ای کرد. -نه، من هم نمی خواستم سختش کنم. منظورم اینه که جایگاه زن رو همون طوری که خدا قرار داده ببینید. می خندد: -سخت تر شد. طرف حساب که خدا می شود باید دنده سنگین حرکت کنی مخصوصا حق النساءش را. از شوخی اش خنده ام می گیرد. معلوم است که حرف را خوب گرفته منتهی برای این که ته نگاه من را در بیاورد سؤال پیچم کرده. جریمه اش می کنم و حرفی از محبت نمی زنم. خم می شود دوباره شیرینی را بر می دارد. ظرف را مقابل من می گیرد و می گوید: - نقدا این محبت من را پس نزنید. به خاطر حفظ جان حداقل یکی بردارید. شیرینی را بر می دارم. زیرک تر از این حرف هاست. کاش نگفته بودم می گوید: -شنيدم اهل كتاب و خطاب و خياطي هستيد. اي بابا! ديگه چي شنيدي آقا مصطفي؟ اين را در دلم مي گويم. -من هم اهل اين برنامه هستم. نمي دونم علي و پدر چقدر زير و بم زندگي من رو براتوم گفتند، ولي كلي بگم اين كه من براي شما مانع هستم،نه اهل دخالت و فشار. قرار نيست روال زندگيمون عوض بشه. فقط تدبيري كه پشت زندگي مي شينه ديگه دو نفره ست و اميدوارم پيش برنده باشد. من و تو نيست. يك ماه كه ماه نشان مي كند زندگي را ترجيح مي دهم سكوت كنم. جمله هاي آخرش جواب دو تا سؤالم بود كه شنيدم. شيريني به دستانم چسبيده. بدم مي آيد. مي گويد: -فكر كنم بيش از اندازه اذيتتون كردم. اگر امري نيست فعلا من برم تا شما كمي راحت باشيد. بلند مي شود. درگيري من و جاذبه ي زمين ادامه دارد. منتهي اين بار جفت پاهايم هوا رفته است. سيني چاي و ميوه ها را بر مي دارد و مي رود. شيريني را كاملا ميگذارم توي دهانم. بعد هم با لذت انگشتانم را مي مكم. وقتي مي روم پيش همه، مي بينم با علي و پدر سخت مشغول يه قُل دو قُلند.نزديك نمي شوم.جايي نمي نشينم كه علي روبروي من است و مصطفي پشت به من. چنان بازيشان گرم شده و صداي چانه زنيشان هم بلند كه سكوت كوه فرار كرده است.علي مي بازد و مصطفي بي رحمانه سبيل آتشين مي كشد. ريحانه آرام مي آيد كنارم.بازي ادامه پيدا مي كند . اين بار مصطفي است كه مي بازد و فرار مي كند. جرزن است مثل مسعود. به احترام تذكر پدر، علي كوتاه مي آيد. به احترام همه سر سفره مي نشينم. كنار مادر پناه گرفته ام. راه گلويم بسته شده است. به علي نگاه نمي كنم، اما متوجه ام كه مدام نگاهم مي كند. آخرش هم طاقت نمي آورد وغذايش را كه تمام مي كند ظرف غذايم را برمي دارد. مجبورم مي كند كه بلند شوم و همراهش بروم. آنقدر دور مي شويم كه آن ها را نبينيم. -ليلا امشب شب آخر زندگيته. حداقل آخرين غذاتو هم بخور كه توي گينس ثبت كنند آخرين ناهار در كوه، آخرين نفس درمنزل. -بي مزه چرا؟ -سعيد و مسعود مي آن. قراره خونه ي ريحانه قايمت كنيم. از تصوير صورت سعيد و مسعود و عكس العملشان خنده ام مي گيرد. تهديد كرده بودند تا آمدن مبينا حق ازدواج ندارم. -بخند، بخند. آخ آخ حيف شدي ،خواهر خوبي بودي. هر چند كه اگه قراره زن اين آقا مصطفي بشي همون بهتر كه بميري. -علي حرف نزن كه كتك دسيسه ي امرزت هنوز مونده. اگه تو نبودي، الان اين قد در به در نبودم كه چه كار كنم. روزم رو به اضطراي تموم نمي كردم. نگي كه چي؟كجا؟ كي؟ خيلي جدی مي گويد: -من؟من آدمي ام كه پاي كار و حرفم هستم. لبخند مرموزي مي زند. -خداييش خوشت اومد چه برنامه ي قشنگي چيدم. مصطفي كه خيلي كيف كرد. تو بدقلقي ، اذيت مي كني؛ والا پسر به اين خوبي... چشمانم چهار تا مي شود. نكند برنامه ي امروز اصلش پيشنهاد مصطفي است. نزديك هستيم. پدر بلند سلام مي كند و علي جوابش را مي دهد. كنار گوشم می گوید: -برنامه ی کوه پیشنهاد پدر بود. انتخاب کوه با من بود. بقیه اش هم به شما ربطی نداره، اما باور کن کنار مصطفی زندگیت رنگ خوشبختی می گیره. ببین نمی گم سختی نداره، اتفاقا با مصطفی بودن یعنی سخت زندگی کردن، ولی آرامش و محبت چیزی نیست که بشه کنار هر کسی به دست آورد. علی می رود کنار پدر می نشیند. خیلی حواسم به زمان و افراد نیست. فقط نمی دانم چه می شود که پدر بلند می شود و مادر هم همراهش و می روند همان سمتی که من ظهر آن جا بودم. دقیقه ای نشده که علی کاسه ی تخمه به دست همراه ریحانه راهی می شود. با خنده به صورت ملتمس من نگاه می کند و محل نمی گذارد. مصطفی گلویش را صاف می کند و می فهمم که خنده اش گرفته، اما خودش را کنترل می کند. سرم را بالا می آورم. مصطفی سرش پایین است و دارد با انگشتانش روی روفرشی می نویسد. دقت می کنم اما متوجه نمی شوم که چه می نویسد. وقتی سکوت مرا می بیند می گوید: -باور کنید من در هیچ کدوم از این برنامه ها مقصر نیستم. واقعا که. ببین چطور این دو نفر دارند
زندگی من را به سرعت و نظم و چینش خودشان جلو می برند. -من که باور نمی کنم؛ اما حالا که مجبورم حداقل سؤالامو بپرسم. انگار خوشحال می شود، زود می گوید: -اولی رو که باور کنید وجدانا. دومی هم در خدمتم. صریح می پرسم . حوصله پیچاندن ندارم: -فکر می کنید حرف اول و آخر توی خونه رو کی باید بزنه؟ انگشتش از نوشتن می ایستد. چه عقیق قشنگی دستش است . می گوید: باید رو قبول ندارم. اول رو هم نمی دونم. آخرین هم یا زن می زنه یا مرد. این هم شد جواب؟ -خب اگه توافقی در کار نبود و همسرتون سماجت کرد سر حرفش که به نظر شما درست نیست چی؟ گلویش را صاف می کند، اما حرفی نمی زند. صبر می کنم. جوابی نمی آید. سرم را بالا می آورم، لحظه ای نگاهش می کنم. چشمانش را بسته و سرش رو به آسمان گرفته. پاهایش را هم جمع کرده و دستانش را دورش حلقه کرده است. آرام می گوید: -صبر کنید چند جمله بگم شاید جواب تمام سوال هاتون باشه. من زندگی رو یه گرو کشی نمی دونم. اصلا من من، تو تو رو قبول ندارم. زندگی مشترک یعنی این قدر یکی بشیم که حتی عیب هم رو بپوشونیم. نه این که مدام بحث و جدل داشته باشیم. قرار نیست مایه ی زحمت هم بشیم و رقیب باشیم. خیالتون راحت، من اهل دعوا نیستم. همین الان پرچم سفیدم رو بالا می برم. راستش زندگی مشترک برا من تعریف نوری دارد، نه درگیر تاریکی شدن. حرف زدنش از صبح تا حالا عوض شده. تغییر موضع داده انگار. چه محکم از من و خودش حرف می زند. دلم آشوب می شود. نمی توانم یا شاید هم نمی خواهم حرفش را باور کنم. با تردید می گویم: -من می ترسم از آینده ای که پر از سردرگمی و درگیری و اما و ای کاش باشه! حرفاتون قشنگه، اما... امایم را درک می کند که از سر تردید است. لیوان آبی می ریزد و بی تعارف می خورد: -زندگی یک فرشته. فرقی نداره. چه قبل از ازدواج چه بعد از ازدواج. از اول بودنش تا آخرین که تموم می شه خیلی کوتاهه. خیلی حماقته که به هوسی یا تقلیدی یا جلوگیری و لجبازی و فشار دیگران تموم بشه و نهایتش هیچ باشه. به هر حال شاید انسان توی زندگی شوخی بکنه و گاهی به بازی و سرگرمی بگذرونه و دچار اشتباه هم بشه. من اين رو نفي نمي کنم، نمي گم آدم خوبي ام و بدي ندارم. نه اتفاقا بدي هاي من فاجعه است، اما با زندگي شوخي كردن و باري به هرجهت و لذت طلبانه جلو رفتن، جهالت محضه. توي اين يكي دو سه باري هم كه با هم گفت و گو كرديم ، حرف هوس و خواهش نبوده، نه از جانب شما نه از جانب من. شايد با حرف آخري كه مي خوام الان بگم شما فكر كنيد كه من چه قدر... صبر مي كند و مكث...حس مي كنم حالتش از سكوت گذشته است. انگار دارد حرفش را مزمزه مي كند و كمي تأمل... -شما شايد فكر كنيد كه من عجول هستم، اماواقعيت اينه كه من نظرم مثبت و خواهانم... چنان ذهن و دلم به هم مي ريزد كه ناخودآگاه سرم را بالا مي آورم و نگاهش مي كنم. از تكان خوردن ناگهاني من سكوت مي كند و او هم نگاهش را بالا مي آورد. لحظه اي نگاهم مي كند. سيستم عصبي ام يادش مي رود كه عكس العمل نشان دهد. چشمم را مي بندم و سرم را برمي گردانم. دنبال كسي مي گردم تا به او پناه ببرم. نمي دانم چرا حس مي كنم كه بهترين كس پدر است و حالا من عطش حضورش را دارم از دور دارند مي آيند. مصطفي ليوان آبي مقابلم مي گذارد. حالم دگرگون شده، ليوان را برمي دارم با دستي كه مي لرزد، آب را مي خورم. عطشم برطرف نمي شود. هنوز نگاهم به آمدن پدر و مادر است كه ميان راه مي نشينند. نا امید مي شوم و سرم را پايين مي اندازم. مصطفي ضرباتش را پياپي مي زند و حالا كه بايد سكوت كند، سكوت نمي كند. -البته من نظر خودم رو گفتم و براي اين كه شما نظرتون رو بگيد عجله اي نيست. هر چه قدر هم كه بخواهيد صبر مي كنم و اگر سؤالي هم باشه درخدمتم. سرم را به علامت منفي تكان مي دهم. خودش مي داند كه چه كار كرده است؛ و مطمئنم كه به عمد، نه به بي تدبيري اين ضربه ي كاري را زده است. ادامه دارد ...
امام حسین علیه السلام: هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد میزان الحکمه، جلد4، صفحه488 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
محرم آمد و رنگ غروبم به زیر چتر ستارالعیوبم تسلای دلت، اشک محبان خدا صبرت دهد، آقای خوبم آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین علیه السلام روزتون حسینی https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✨ در بحران ها خدا را فراموش نکنیم ✨✨✨✨✨✨✨ باور کنیم وقتی زندگی تلخ میشه و از دست هیچ کس هیچ کاری برنمیاد، خدا می تونه گره رو باز کنه ✨✨✨✨✨✨✨ در بحران ها و تلخی های زندگی با خدا درد و دل کنیم. نسخه علماست؛ تا گرفتار شدی، وضو بگیر، دو رکعت نماز بخون، از خدا تعریف کن، صلوات بفرست و بعد تلخی زندگی ت رو براش بگو خداوند می فرماید: وَٱستَعینوا بالصَّبرِ وَٱلصَّلاة¹... 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ¹ 📚 سوره مبارکه بقره، آیات مبارکه ۴۵ و ۱۵۳ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
بسم الله الرحمن الرحیم ✅سبک تربیتی وسواسی پرور "پدران سخت گیر " به جای استفاده همزمان از دو ابزار تربیتی محبت و نظارت، تنها از ابزار کنترل و نظارت شدید استفاده میکنند. قانون های خشک و سخت همه کارهای خانه را فراگرفته و هیچ کس قدرت انتخاب و آزادی عمل ندارد. همسر و فرزندان در این خانواده دچار اضطراب هستند. همه بی آنکه بخواهند دچار دلشوره و نگرانی ناخواسته اند. فضایی برای درد دل کردن و گفتن نگرانی ها وجود ندارد و با گذشت زمان، فرزندانی با آسیب های اخلاقی مانند نفاق و آسیب های روانی مانند وسواس از خانه به جامعه تحویل داده می شوند. انسان های منافق صفت، دین گریز و شبهه افکنان اعتقادی در چنین فضایی رشد می کنند چرا که هیچگاه جرأت و فرصت ابراز سؤال و طرح شبهه در فضای صمیمی خانواده را نداشته اند. آنان از یک سو خو د را مطلوب جمع جلوه می دهند و از سوی دیگر نیازهای ارضاء نشده خود را خارج از خانه و در میان گروه های همفکر تأمین می کنند. ⛔️ در فضای سخت گیرانه، گفتگوی صمیمی بین والدین و فرزندان شکل نمی گیرد. عواطف منفی زن تخلیه نمی شود واحساس حمایت شدن به مادر و فرزندان دست نمی دهد بلکه در مقابل، احساس اضطراب و عدم امنیت بر خانه حاکم است. ⛔️ اتمسفر ترس و اضطراب فضایی آلوده و مناسب برای شیطان فراهم می کند تا با سوء استفاده از نیاز توجه طلبی و شنیده شدن، زن را به خیانت و ارتباط فرازناشوئی فرا بخواند و فرزندان به دنبال محرک های هیجانی دیگر مانند مصرف مواد مخدر، مشروبات الکلی و یا روابط پنهان با جنس مخالف حرکت کنند. ❤️ چه زیباست که کلام رسول مهربانی ها را با خط خوش در خانه مان نصب کنیم که فرمودند: نشستن مرد در كنار خانواده اش، نزد خداي بزرگ دوست داشتني تر از اعتكاف و نشستن در مسجد من است. https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💢اگر همسرتون رو دوست دارید و میخواید رابطه داشته باشید شنونده خوبی باشید تا آرامش بدید😍 شنونده خوبی باشید تا وضعیت رو خوب کنید ❌اگه همسرتون چیزی گفت که باب میلتون نبود یهو نپرید بهش! نزنید تو ذوقش! فقط گوش بدید بعد با نظرتون رو بگید اونوقت رو می بینید👌 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
(۲) 💓💓💓💓💓💓 در حال حاضر سواد داشتن ویا بسواد بودن فقط به خواندن و نوشتن نیست. در دنیای امروز ما هر ساعت با خطی از کلمات درهم ریخته وناخوانا مواجهه هستیم. یک فرد بیسواد هیچ وقت نمیتواند از این خط معنا ومفهوم خوب و کارساز برداشت کند. اما یک فرد باسواد بسبب دانش در ذهن خود میتواند ربط این کلمات رابفهمد جملات را تشخیص دهد وهدف نویسنده را درک کند. ☄☄☄☄☄☄☄ بی سواد کسی است که نتواند دانسته هایش را به روز کند ویا آنکه جرات دور ریختن دانسته های باطل شده اش را ندارد. پس سواد ،سطح و مرتبه ای است که یک فرد بتواند مفهوم را بفهمد و اندیشه هایش را بیان کند. تا جایی که که بتواند در جامعه خود سهیم باشد. ❣❣❣❣❣❣❣ https://eitaa.com/khaneAram_Basir