❤❤❤❤❤
#سوال❓❓
خانمی ۲۵ ساله هستم ۵ماهه که عقد کردم،خداروشکر مشکل خاصی نداریم فقط چن تا سوال:
اگه تو دوره عقد رابطه دخولی نداشته باشیم اشکالی داره؟
➖به درخواست همسرم بیشتر سکس اورال( دهانی) هم داریم آیا اشکالی داره
✅پاسخ:
اینکه رابطه دخولی در دوران عقد باشه یانه؟به دومورد بستگی داره یکی اینکه ،میزان شناخت شما از همسرت کامل هست یا نه،که اگه باشه ویه جورایی مطمئنی که این ازدواج انشاءالله به طلاق کشیده نمیشه،خب تقریبا بعد گذشت چن ماه اشکالی نداره،مورد دوم ،میزان درخواست آقاست،که اگه مصر باشه برا انجام دخول ومدام درخواست داره مشکلی نداره ولی اگه میگه و رد میشه وبه زبون ساده تر اذیت نمیشه باشه تا برید زیر یه سقف بهتره.
☑️رابطه دهانی از لحاظ شرعی مشکلی نداره،هرچن اگه خانم دوست نداشته باشه وتمکین نکنه به فتوای همه ی مراجع گناه نکرده،ولی اگه آقا خییلی خواهانه وخانم هم اذیت نمیشه، با رعایت موارد بهداشتی مثلا شستشوی آلت تناسلی آقا قبل از رابطه مشکلی نداره.
❤❤❤❤
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهـل ویـکـم (درخـواسـت عـ
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و دوم
(مــهـمــانــے شــام)
حسابی تعجب کردم ...
- پسر من رو؟ ...
- بله. البته اگر عجیب نباشه ...
- چرا؟ ...
چند لحظه مکث کرد ...
- هر چند، جای چندان رومانتیکی نیست ... اما من به شما علاقه مند شدم ...
بدجور شوکه شدم ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم ... همون طور توی در خشکم زده بود ...
یه دستی به سرش کشید و بلند شد ...
- از اون روز که باهاتون صحبت کردم و اون حرف ها رو شنیدم... واقعا شما در نظرم آدم خیلی خاصی شدید ... و از اون روز تمام توجهم به شما جلب شد ...
- آقای هیتروش ... علی رغم احترامی که برای شما قائلم اما نمی تونم هیچ جوابی بهتون بدم ... بهتره بگم در حال حاضر اصلا نمی تونم به ازدواج کردن فکر کنم ... زندگی من تازه داره روال عادی خودش رو پیدا می کنه ... و گذشته از همه این مسائل، من مسلمان و شما مسیحی هستید ... ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم ...
این رو گفتم و از دفترش خارج شدم ... چند ماه گذشت اما اون اصلا مایوس نشد ... انگار نه انگار که جواب منفی شنیده بود ... به خصوص روز تولدم ... وقتی اومدم سر کار، دیدم روی میزم یه دسته گل با یه جعبه کادویی بود ... و یه برگه ...
- اگر اجازه بدید، می خواستم امشب، شما و خانواده تون رو به صرف شام دعوت کنم ...
با عصبانیت رفتم توی اتاقش ... در نزده، در رو باز کردم و رفتم تو ... صحنه ای رو دیدم که باورش برام سخت بود ...
داشت نماز می خوند ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
اطلاع رسانی برنامه های موسسه فرهنگی مشاوره ای بصیر کاشان در
اینستاگرام
https://www.instagram.com/basir_kashan
سروش
https://sapp.ir/khanearam_basir
ایتا
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
سایت
basirkashan.ir
امام صادق علیه السلام:
همین باد، اگر چند روزی نوزد همه چیز فاسد و متلاشی می شود
الاحتجاج، جلد ۲، صفحه ۲۳۰
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
به خداوند اعتمادکن
گاهی بهترین ها را بعد از تلخ ترین تجربه ها به تو می دهد ...!
تا قدر زیباترین چیزهایی
که به دست آوردی را بدانی ...!
#صبحتون_بخیر
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
استرس و اعتماد به نفس پایین
#خودگویی_منفی
صدای درونی منفی یا همان منتقد درونی خیلی شبیه به والدینی سختگیر یا یک دوست قدیمی است.
صدای درونی منفی به هر گفتگوی درونیای گفته میشود که با خودتان دارید و توانایی شما را برای باور کردن خودتان و تواناییهایتان و رسیدن به اهدافتان محدود میکند.
صدای درونی منفی هر فکری است که شما و تواناییتان برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی و اعتمادبهنفستان را ضعیف میکند.
به همین دلایل صدای درونی منفی نه تنها میتواند استرسزا باشد، بلکه واقعاً میتواند سدِ راه موفقیتتان شود.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌸🍀🌸🌸🍀🌸
#همسرانه
هرگز جعبه سیاه زندگی زناشویی خود را نزد پدر و مادر و اعضای خانواده خود نبرید
.
نباید مسایل و اختلافهای خود را بدون اطلاع و توافق همسرمان با خانوادههای خود در میان بگذاریم. دلایل زیادی در این خصوص وجود دارد :
🌿اول اینکه بعد از مدتی با همسرمان آشتی میکنیم اما خانوادهها همچنان تصور میکنند زندگی ما پر از بدبختی و مشکلات است و ممکن است دچار ناراحتی و دلتنگی شوند.
🌿 نکته مهم تر اینکه وقتی که والدین و خواهر و برادر ما فکر میکنند زندگی زناشویی ما با مشکل روبرو است، مضطرب می شوند و براساس اطلاعات معمولا ناقصی که از جعبه سیاه زندگی ما دارند، شروع به دادن راه کارها و راهحلهای اشتباه میکنند .
🌿مساله دیگر این است که وقتی والدین از مسائل زندگی ما باخبر میشوند، ممکن است به طور ناخودآگاه رفتارشان با همسرمان تغییر کند و حتی زمانی که اختلاف ما با همسرمان پایان یافته است، نتوانند نگرش خود را نسبت به او بهبود ببخشند.
🌿بنابراین بهترین کار هنگام بروز اختلافات خانوادگی گفتگوی دونفره در فضای منطقی و به دور از تنش و احساسات است و چنانچه موثر نبود مشورت با مشاور خانواده راهکار اساسی است.
🌸🍀🌸🌸🍀🌸
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و دوم (مــهـمــانـ
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و سـوم
(مـتــاسـفـم)
بی صدا ایستادم یه گوشه ... نمازش که تموم شد، بلند شد و رو به من گفت ...
- برای قبول دعوتم، اینقدر هم عجله لازم نبود ...
و خندید ...
با شنیدن این جمله، تازه به خودم اومدم ... زبانم درست نمی چرخید ...
- شما مسلمان هستید آقای هیتروش؟ ... پس چرا اون روز که گفتم مسیحی هستید، چیزی نگفتید ...
همون طور که سجاده اش رو جمع می کرد و توی کاور میذاشت با خنده گفت ...
- خوب اون زمان هنوز مسلمان نشده بودم ... هر چند الان هم نمیشه گفت خیلی مسلمانم ... هنوز به خوندن نماز عادت نکردم ... علی الخصوص نماز صبح ... مدام خواب می مونم ... تازه اگر چیزی از قلم نیوفته و غلط نخونم ...
اون با خنده از نماز خوندن های غلط و عجیبش می گفت ... و من هنوز توی شوک بودم ... چنان یخ کرده بودم که کف دستم مور مور و سوزن سوزن می شد ...
- خدایا! حالا باید چه کار کنم؟ ...
- خانم کوتزینگه ... مهمانی تولدی که براتون گرفتم رو قبول می کنید؟ ... من واقعا علاقه مندم با پسر شما و خانواده تون آشنا بشم ...
توی افکار خودم غرق شده بودم که صدام کرد ... مبهوت برگشتم سمتش و نگاهش کردم ...
- حال شما خوبه؟ ...
به خودم اومدم ...
- بابت این جواب متاسفم اما فکر نمی کنم دیگه بتونم برای کسی همسر خوبی باشم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و چــهـارم
(مـــرد کـوچـک)
- اشکالی نداره ... من چیز زیادی از اسلام و شیوه زندگی یه مسلمان بلد نیستم ... شما می تونید استاد من باشید ... هنوز نواقص زیادی دارم ولی آدم صبوری هستم ... حتی اگر پاسخ شما برای همیشه منفی باشه ... لازم نیست نگران من باشید ... من به انتخاب شما احترام می گذارم ...
دستم روی دستگیره خشک شده بود ... سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... و بعد از چند لحظه، از اونجا اومدم بیرون...
تمام روز فکرم رو به خودش مشغول کرده بود ... ناخواسته تصاویر و حرف ها از جلوی چشمم عبور می کرد ... سرم رو گذاشتم روی میز ...
- خدایا! من با این بنده تو چه کار کنم؟ ...
شب، پدر و مادرم برام جشن کوچکی گرفته بودن ... می خواستیم جشن رو شروع کنیم که پدرم مخالفت کرد ... منتظر کسی بود ...
زنگ در به صدا در اومد ... در رو که باز کردم یه شوک دیگه بهم وارد شد ...
- آقای هیتروش، شما اینجا چه کار می کنید؟ ...
خندید ...
- برای عرض تبریک و احترام با پدرتون تماس گرفتم ... ایشون هم برای امشب، دعوتم کرد ...
و بدون اینکه منتظر بشه تا برای ورود بفرمایید بگم، اومد تو...
با لبخند به پدر و مادرم سلام کرد ... و خیلی محترمانه با پدرم دست داد ... چشمش که به آرتا افتاد با اشتیاق رفت سمتش و دستش رو برای دست دادن بلند کرد ...
- سلام مرد کوچک ... من لروی هستم ...
اون شب به شدت پدر و مادرم و آرتا رو تحت تاثیر قرار داده بود ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#حدیث_روز
امام على عليه السلام:
در آغاز سردى هوا خود را از سرما حفظ كنيد و در پايان آن از آن استقبال كنيد؛ زيرا...
حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه
https://eitaa.com/khaneAram_Basir