eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
327 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام: اى مردم! خود به ادب [و تربيت] كردن نفْس هايتان بپردازيد و آنها را از وَلَع عادت هايشان باز داريد أيُّهَا النّاسُ! تَوَلَّوا مِن أنفُسِكُم تَأديبَها، وَاعدِلوا بِها عَن ضَراوَةِ عاداتِها غررالحكم حدیث 4522
🌹گلها جواب زمین اند به سلام آفتاب و لبخند جواب دل است به سلام محبت https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#همسرانه https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 . ❣حداقل روزی یکبار به شوهر خود بگویید از اینکه تو همسرم هستی خوشحالم به خودم میبالم افتخار میکنم مرد هرکار خوبی که کرد بهش بگین تو فوق العاده هستی. 🚫 نه اینکه برین به بچه هاتون بگین تو هم مثل بابات هیچی نمیشی . ❤️مرد باید مورد قدر دانی قرار بگیره به فرزندتون بگین من میدونم توهم مثل بابات روزی مرد بزرگی میشی حتی اگه سخته حداقل روزی یک بار به مردتون بگین بهش افتخار میکنید. 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍃💐🍃💐🍃💐 وقتی همه کارهای کودک یا نوجوان یا همسرم را بهش یادآوری می کنیم. مشقاتو نوشتی؟ جورابتو درآوردی؟ کتابهای فرداتو برداشتی؟ دستشویی نداری؟ خودتو خیس نکنی(برای کودکی که درمرحله پوشک گرفتن است) وسایلت رو برداشتی؟ به همکارت زنگ زدی؟ و..... این افراد وابسته به تذکرات ما می شوند و تا به آنها یادآوری نشود کارهایشان را انجام نمی دهند و باید دائم آنها را هُل داد. 🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
تزیین دور بشقاب مخصوص خانم های باسلیقه😊 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱 از نازپرورده کردن فرزند خود اجتناب کنید محبت کردن با بی مسئولیت کردن و نازپرورده کردن نوجوان مترادف نیست. کاری را که نوجوان می تواند خود انجام دهد، به جای آنها، انجام ندهید. احترام متقابل و اعتماد متقابل مبنای یک رابطه برابرند. 🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍حسام بی خبر از حالم، خواند صدایش جادویی عجیب را به دوش میکشید این نسیم خنک از آیاتِ‌ خدایش بود یا تارهایِ‌ صوتی خودش حالا دیگر تنها منبع آرامشم در اوجِ‌ ناله هایِ خوابیده در شیمی درمانی و درد، صوتِ قرآنِ جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم صاحب این تارهای صوتی،‌ نمیتوانست یک جانی باشد اما بود همانطور که دانیالِ مهربان من شد این دنیا انباری بود از دروغهای ِ واقعی در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی میداد و من بی توانتر از همیشه، نایی برایِ‌ یافتنِ ‌جوابش نداشتم در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،‌ جمع شده در خود با چشمانی بسته،‌ صدایِ‌ قدمهایِ‌ حسام را در اتاقم شنیدم نشست روی صندلی همیشگی اش، درست در کنار تختم بسم اللهی گفت و با باز شدنِ‌ کتاب، خواندن را آغاز کرد. آرام، آرام چشمهایم را گشودم تار بود اما کمی بهتر از قبل چند بار مژه بر مژه ساییدم حالا خوب میدیدم خودش بود همان دوست همان جوان پر انرژی و شوخ طبعِ‌ دوست دانیال با صورتی گندمگون ته ریشی مشکی و موهایی که آرایشِ مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد چهره اش ایرانی بود،‌ شک نداشتم و دیزاینِ‌ رنگها در فرمِ‌ لباسهایِ شیک و جذابِ‌ تنش،‌ شباهتی به مریدان و سربازان داعش نداشت این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون میآمد انگار در این دنیا نبود در بحبوحه ی غروب خورشید،‌ نم نمِ باران رویِ‌ شیشه مینشست و درختِ‌ خرمالویِ پشت اش به همت نسیم، میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید نوای اذان بلند شد حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم عادتی که اگر نبود روحِ پوسیده ام،‌ پودر میشد محضه هدیه به مرگ حالا نفرت انگیز ترین های زندگیم،‌ مسکن میشدند برایِ‌ رهاییم از درد و ترس.. صدایش قطع شد کتاب را بست و بوسید به سمت میزِ کنارِ‌تختم آمد ناگهان خیره به من خشکش زد سارا خانوم ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند اما حسام نیامد چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس، چشم به در، انتظارِ آوازه قرآنِ دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم اما باز هم نیامد حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان ازمسکن اصلیم محروم بودم این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود بعد از مدتی حکم آزادیم از بیمارستان صادر شد و من با تنی نحیف بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم باید با یان یا عثمان حرف میزدم تماس گرفتم اول با عثمان یک بار دو بار سه بار جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد شماره ی یان را گرفتم بعد از چندین بار جواب داد سلام دختر ایرانی صدایم ضعیف بود بگو جریان چیه تو کی هستی لحنش عجیب شد من یانم دوست سارا دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،هرچند کوتاه خفه شو من هیچ دوستی ندارم من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم داری تو دانیالو داری نشسته رویِ‌تخت با پنجه ی پایم گلِ‌ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم داشتم دیگه ندارم یه آشغال مثه عثمان؛اونو ازم گرفت ⏪ ادامه دارد....
امام على عليه السلام: كسى كه بيشترين همّ و غمّش دنيا باشد، بدبختى و اندوهش به درازا كشد مَن كانَتِ الدنيا أكبرَ هَمِّهِ طالَ شَقاؤهُ و غَمُّهُ ميزان الحكمه جلد4 صفحه 112
🌸🍃 ⛅ اکثر اشخاص همانقدر احساس سعادت و خوشبختی می کنند که تصمیم گرفته اند خوشبخت باشند. 🌸🍃 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 "زباله جمع کن نباشیم!!!" ❄ اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می‌کنند، اما یک اهانت را سال‌ها به ‌خاطر می‌سپارند...! 👈 آن‌ها مانند زباله جمع‌کن‌هایی هستند که هنوز توهینی را که مثلا بیست‌ سال پیش به آن‌ها شده با خود حمل می‌کنند و بوی ناخوشایند این زباله‌ها همواره آنان را می‌آزارد. ✅ برای شادبودن باید بر «افکار شاد» تمرکز کنید. و باید ذهن خود را از زباله‌های تنفر، خشم، نگرانی و ترس رها کنید. 🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾 https://eitaa.com/khaneAram_Basir