eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
326 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍀🍁🍀🍁 🔴 خودارضایی مردان متاهل به چه دلیل می تواند باشد؟ 🔺اعتیاد به در دوران مجردی و عدم ترک آن قبل از ازدواج 🔺دیدن زنانی با بدن های ویژه و روابط جنسی غیرعادی در تصاویر و فیلم های 🔺فرد لذت های زیادی را چشیده است که‌ دیگر قادر به لذت کافی بردن از همسر عادی خود نمی باشد. 🔺عدم رابطه صمیمانه، عاطفی و رضایت بخش با همسر 🔺وجود اختلالات جنسی مثل و عدم درمان آن💜💜 🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀 https://sapp.ir/khanearam_basir
💐🌷🌻💐🌷🌻💐🌷🌻 ▪️نکات ارتباطی با نوجوان 🔸دستوری حرف نزنید. 🔸هنگام برقراری ارتباط با نوجوان لبخند بزنید. 🔸به نوجوان توهین نکنید. 🔸نوجوان را با هم سن و سالانش مقایسه نکنید. 💐🌷🌻💐🌷🌻💐🌷🌻 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✍سرو صداهایِ بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود حسام با نفسی راحت، سرش را به دیوار تکیه داردشروع شد جمله ی زیرِ لبی اش، وحشتم را چند برابر کرد چه چیزی شروع شده بود لرزشی که به گِل نشسته بود، دوباره به چهار ستون بدنم مشت زد انقدر که صدایِ بهم خوردنِ دندانهایم را به وضوح میشنیدم نمیدانم هوا آنقدر سرد بود یا من احساسِ انجماد میکردم؟ صدایِ فریادهایِ عثمان به گوش میرسید مدارکو اون مدارکو از بین ببرید ناگهان با لگد زدن به در، وارد اتاق شد چشمانش از فرط خشم به خون نشسته بود بی معطلی به سراغِ من آمد با خشونتی وصف ناپذیر بازویم را گرفت و بلندم کرد حسام با چهره ایی بی رنگ، و صدایی پرصلابت فریاد زد بهش دست نزن و قنداقِ اسحله ی عثمان بود که رویِ صورتش نشست اما حسام فقط لبخند زد چی فکر کردی؟ که اینجا تگزاسو تو میتونی از بین این همه مامور فرار کنی ؟ عثمان با دندانهایی گره خورده به سمتش هجوم برد و با فشردنِ گلویش، از زمین جدایش کرد ببند دهنتو.. اینجا تگزاس نیست اما من بلدم تگزاسی عمل کنم جفتتونو با خودم میبرم حسام خندید من اگه جات بودم، تنهایی در میرفتم ما رو جایی نمیتونی ببری ارنست دستگیر شده پس خوش خدمتی فایده ایی نداره توام الان یه مهره ی سوخته ایی، عین صوفی خوب بهش نگاه کن آینده ی نچندان دورت جلو چشمات پخشِ زمینه عثمان با بهتی وحشیانه حسام را با دیوار کوبیددروغه.. حسام با چشمانی آرام و صورتی متبسم،عثمان را خطاب قرار داد واقعا شماها چی در مورد ایران فکر کردن؟ که مثه عراق و افغانستانو الی آخره ؟ که میاین و میزنینو میدزدینو تخلیه اطلاعات میکنید و میرین؟ کسی هم کاری به کارتون نداره؟ نه دیگه، اشتباه میکنید از لحظه ایی که اولین جرقه ی استفاده از دانیال به سرتون خورد، تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن قهوه تو کافه های آلمان، تا دادنِ موبایل تو بیمارستان به سارا و فراری دادنش زیر نظر ما بودین اینجا، ایراااانِ ایراااااااان باورم نمیشد، یعنی تمامِ مدت، زیرِ نگاهِ حسام و دوستانش بودم؟ اما دلیلِ این همه بازی چه بود؟ صدایِ ساییده شدنِ دندانهایِ عثمان رویِ یکدیگر به راحتی قابل شنیدن بود با صدایی خفه شده از فرط خشم، حسام را زیرِ مشت و لگدش زندانی کرد لعنتی میکشمت آشغال بی اختیار شروع به جیغ زدن کردم نمیدانستم دلیلش چیست مظلومیتِ حسام یا ترسِ بی حد و حسابِ خودم چند مردی که از همراهانِ عثمان بودند از پنجره به بیرون پریدند صدایِ تیراندازی در نقاطِ مختلف شنیده میشد عثمان دستانش را بر گوشهایش فشار داد و به سمتم هجوم آوردخفه شو دهنتو ببند آنقدر ترسیده بودم که مخلوطی از درد و وحشت، معجونی بی توقف از جیغهایِ بی اراده تحویلم داده بود عثمان گلویم را فشار میداد و من نفس به نفس کبودتر میشدم. ناگهان حسام با تمام توانِ تحلیل رفته اش، با او درگیر شد عثمان محکوم به مرگ بود چه دستگیر میشد چه فرار میکرد پس حسودانه، همراه میطلبید برایِ سفرِ آخرتش تازه نفسیِ عثمان بر تن زخمی حسام چربید و نا امید از بردنِ منِ جنازه شده از ترس با خود، فرار را بر قرار ترجیح داد. حسام نیمه هوشیار بر زمین میخ شده بود کشان کشان خود را بالایِ سرش رساندم شرایطش اگر بدتر از من نبود، یقین داشتم که بهترنیست نفسهایم به شماره افتاده بود صدای فریادها و تیراندازی ها، مبهم به گوشم میرسید صورتِ به خون نشسته ی حسام ثانیه به ثانیه مقابل چشمانم تار و تارتر میشد چشمانِ بسته اش، هنوز هم مهربان بود ناخواسته در کنارش نقشِ زمین شدم تاریک و بی صدا.. ⏪ ...
همایش پیوندهای آسمانی موسسه فرهنگی مشاوره ای بصیر کاشان به سفارش مرکز خدمات حوزه های علمیه کاشان همایش پیوندهای آسمانی را ویژه زوجهای جوان طلبه برگزار کرد. ادامه خبر و تصاویر را در آدرس زیر دنبال کنید👇 http://www.basirkashan.ir/index.php/component/k2/item/148
کارگاه ویژه دختران(دانسته های قبل ازدواج) 👸 "آشنایی بامعیارها وانتخاب های ازدواج موفق" 💟 اهمیت آموزش پیش ازازدواج 💟اهمیت خودشناسی درازدواج 💟شناخت مهارتهای فردی درازدواج 💟 شناخت خط قرمزها 💟جایگاه واهمیت عشق درخواستگاری 💟آشنایی بااشتباهات رایج درانتخاب 💟شیوهای سوال کردن درخواستگاری 💟خطاهای شناختی درازدواج 💟ویژگی های مکمل ومشابه شخصیتی 💟 شروع کارگاه:یکشنبه 30 دی ساعت ۴:۳۰ ۱۰ جلسه هزینه کارگاه: ۴۰هزارتومان با تدریس سرکار خانم وحیدی (مشاور و استاد حوزه و دانشگاه) جهت ثبت نام تماس بگیرید. ۵۵۴۶۷۷۴۲ ۵۵۴۵۱۲۷۳ ۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💚💖💚💖💚💖💚💖 موسسه بانوان بصیر برگزار میکند✅ آموزش تکمیلی مهارتهای همسرداری: 🌐آموزش آیین همسرداری: 🔹 آموزش مهارت های تقویت متقابل 🔹شناخت و آموزش مهارتهای پیشرفته (ارتباط سالم، شناسایی و تغییر تحریفها و خطاهای های شناختی،کنترل افکار و....) 🔹مدیریت خشم و چگونگی برخورد باهمسر عصبانی 🔹درک و تغییر روندهای اشتباه درزندگی 🌐مدیریت روابط عاطفی جنسی 🔸بررسی پوزیشنهای مختلف وکاربردآنها 🔸بررسی علل سردمزاجی خانم ها و آقایون 🔸فواید روابط جنسی و بررسی علت وجود آن درانسان 🔸بررسی اختلالات جنسی اقایون از قبیل زودانزالی ... شروع دوره ؛سه شنبه ۲ بهمن جهت ثبت نام تماس بگیرید ۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰ ۵۵۴۶۷۷۴۲ ۵۵۴۵۱۲۷۳ ✨این دوره ویژه کسانی برگزار می شود که دوره همسرداری مقدماتی را گذرانده باشند 💚💖💚💖💚💖💚💖 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#او_خواهد_آمد
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#او_خواهد_آمد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 آقا قسم به جان شما خوب می‌شوم باور کن آخرش به خدا خوب می‌شوم حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش با یک نگاه لطف شما خوب می‌شوم این روزها ز دست دل خویش شاکیم قدری تحملم بنما خوب می‌شوم من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم کِی از دعای اهل بکا خوب می‌شوم جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند من هم شبیه آن شهدا خوب می‌شوم گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است در چشمه سار ذکر و دعا خوب می‌شوم من بدترین غلام حقیر ولایتم ای بهترین امام، بیا، خوب می‌شوم با این همه بدی به ظهور شما قسم با یک نسیم کرب و بلا خوب می‌شوم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✍ نمیدانم چقدرگذشت چند ساعت؟ یا چند روز؟ اما اولین دریافتیِ حسی ام، بویِ تندِ ضدعفونی کننده ی بیمارستان بود و نوری شدید که به ضربش، جمع میشد پلکهایِ سنگینم و صدایی که آشنا بود آشنایی از جنسِ چایِ شیرین با طعم خداباز هم قرآن میخواند قرآنی که در نا خودآگاهم،نُت شد و بر موسیقاییِ خداپرستیم نشست در لجبازیِ با دیدن و ندیدن، تماشا پیروز شد. خودش بود حسام قرآن به دست، رویِ ویلچر با لباسِ بیمارانِ بیمارستان لبخند زدم. خوشحال بودم که حالش خوب است، هم خودش، هم صدایش باز دلم جایِ خالیِ دانیال را فریاد زد صدایم پر خش بود و مشت شده دا دانیال کجاست؟ تعجب زده، نگاهم کرد، اما تند چشمانش را دزدید راستی چشمانش چه رنگی بود؟هرگز فرصت شناساییش را نمیداد این جوانِ با حیا لبخند به لب قرآنش را بوسید و روی میز گذاشت الحمدالله به هوش اومدین دیگه نگرانمون کرده بودین مونده بودم که جوابِ دانیالو چی بدم؟ با موجی بریده دوباره سوالم را تکرار کردم و او با تبسم سرش را تکان داد همه ی خواهرا اینجورین یا شما زیادی اون تحفه رو دوست دارین؟آخه مشکل اینجاست که هر چی نگاه میکنم میبینم که چیزی واسه دوست داشتن نداره نه تیپی نه قیافه ایی نه هنری از همه مهمتر، نه عقلی دوست داشتم بخندم دانیال من همه چیز داشت.تیپ، قیافه، هنر، عقل و بهترین مهربانی هایِ برادرانه یِ دنیا صندلی اش را به سمت پنجره هل داد پرده را کنار زد ایران نیست نگران به صورتِ ریش دارش خیره شدم اما اصلا نگران نباشید جاش امنه من تمام ماجرا رو براتون تعریف میکنم مردی چاق و میانسال وارد اتاق داشت آقا سید، میشه بفرمایید من و همکارام چه گناهی کردیم که تو بیمارِ این بیمارستانی؟ حسام با لبهایی جمع شده از شدت خنده، دست در جیبش کرد و موزی درآورد عه نبینم عصبانی باشیا موز بخور حرص نخور لاغر میشی، میمونی رو دستمون این جوان در کنارِ داشتنِ خدا، طبع شوخ هم داشت؟ خدا و شوخ طبعی منافات نداشتند؟ پرستار سری تکان دادبیا برو بچه سید مادرت در به در داره دنبالت میگرده آخه مریضم انقدر سِرتِق؟ بری که دیگه اینورا پیدات نشه حسام خندید آمینشو بلند بگو سرش را پایین انداخت و با صدایی پر متانت مرا خطاب قرار داد سارا خانووم الان تازه بهوش اومدین فردا با اجازه پزشکتون میامو کلِ ماجرا رو براتون تعریف میکنم فعلا یا علی نام علی غریب ترین، اسم به گوشم بود چون تا وقتی پدر بود به زبان آوردنش در خانه، فرقی با هنجارشکنی نداشت دو پرستارزن وارد اتاق شدند و حسام کَل کَل کنان با آن پرستار چاق از اتاق خارج شد و من خوابِ زمستانی را به انتظار کشیدن تا فردا ترجیح میدادم.. ⏪ ... https://eitaa.com/khaneAram_Basir
امیرالمؤمنین عليه السلام: خشم، صاحب خود را نابود مى كند و عيبهايش را آشكار مى سازد الغَضَبُ يُردِي صاحِبَهُ و يُبدِي مَعايِبَهُ غررالحكم حدیث 1709
🌁🌁🌁 کوهنورد: من بر می گردم و بالاخره تو رو فتح می کنم. تو به عنوان یک کوه نمی تونی «رشــــد» کنی اما من انسانم و «مــی تـــونــم» #صبحتون_بخیر 🌁🌁🌁🌁 https://sapp.ir/khanearam_basir