💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂
به تفاوتها، #قبل_از_ازدواج خوب توجه كنيد
زندگی کردن زیر یک سقف یک واقعیت است و با شخصیتهای واقعی زن و شوهر سر و کار دارید و جایی برای رویا پردازی نیست.
شناخت درست از تفاوتها و شباهت های بین دختر و پسر و خانواده های کمک می کند تا با شناخت از این تفاوت ها با دید باز تر و آگاهانه تر تصمیم گیری کنید.
در تصمیم گیری قبل از ازدواج باید به تفاوت ها و بعد از ازدواج بیشتر به شباهت هایشان اهمیت بدهید، زیرا توجه به تفاوتها، به انتخاب عاقلانه کمک می کند و اهمیت دادن به شباهت ها بعد از ازدواج، موجب محکم شدن ارتباط و صمیمیت زن و شوهر می شود.
متاسفانه این روند در بین افراد جوان در آستانه ازدواج و افراد متاهل برعکس است یعنی فرد قبل از ازدواج در دریای از احساسات و دلباختگی غرق می شود و بعد از ازدواج خود را در بین ناکامی ها و تفاوت های بسیار، ناامید و خسته
می بینند.
🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
#همسرانه
بهترین راه برای جلوگیری از خیانت این است که با شریک زندگیتان رابطهای عالی بسازید.
وقتی نیازهای احساسی و فیزیکی ما در زندگی مشترک رفع شود، دیگر به رفع آنها در جای دیگر، علاقهی چندانی نشان نمیدهیم. بسنجید که تا چه میزان خواستهها و نیازهای همسرتان را رفع میکنید و برعکس.
در زمینههایی که ضعف میبینید، دربارهی آن صادقانه با شریکتان صحبت کنید و چیزهایی را که برای احساس رضایت و خوشحالی در آن زمینهی خاص به آن نیازمندید با او درمیان بگذارید.
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#سوال
پسر نوجوانم مرتبا سربه سر کوچیکه میذاره و سعی داره تا لج اونو در بیاره، من در مشاجرات سعی میکنم از بزرگه دفاع کنم ، راه حل چیست؟
وقتی توی مهمونی هستیم و از بچه مون کاری میخواییم و انجام نمیده و جلوی دیگران حس بدی داریم، چه کنیم؟
#پاسخ؛
۱.نوجوان به دنبال هیجان میگردد، من جمله سرگرم کردن خودش با اطرافیان
۲. به دنبال سرگرمی های هیجانی و پرکردن ایام فراغت او در منزل باشید.
۳.مراقبت و مسیولیت پذیری در قبال فرزند کوچکتر را در بعضی موارد به فرزند بزرگتر خودتون بدهید چراکه این حس مسیولیت پذیری یعنی دفاع از حقوق فرزند بزرگتر...
۳.در مواقعی که کودک مورد رنجش خاطر هست از او دلجویی کنید و به پسر نوجوانتان تذکر دهید.
۴.حتی الامکان وارد بازیهای آنها نشوید و فقط به طور غیر مستقیم،مراقبت کنید تا به یکدیگر آزاری نرسانند.
در مورد مسیله دوم:
۱.در منزل قوانین و حدود تکالیف فرزنانتان را تعیین کنید.
۲.در مقابل دیگران سعی در ادب کردن کودکتان نداشته باشید.
۳.حس بدی که در شما ایجاد میشه طبیعی است ولی اجازه ندید تا حس ناراحتی شما تبدیل به خشم شود تا منجر به این شود که کنترل خود را از دست بدهید و در مقابل رفتارش واکنش بدی نشان دهید.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
📣توجه توجه
✨دوره تمرینی 18 جلسه✨
👇👇👇👇👇
رایگان ویژه افراد دیابتی(ویژه بانوان )
مکان تمرین: دانشگاه کاشان
✅✅✅✅✅✅
انجام آزمایشات آزمایشگاه از قبیل قند خون. چربی. پلاکت، نوار عصب عضله به مبلغ 20 میلیون تومان انجام می شود که برای کلیه شرکت کنندگان رایگان می باشد.
مهلت ثبت نام: 20 اسفند97
ظرفیت کلاس: 30 نفر
زمان تمرین: اردیبهشت 98
اولویت با دوستانی است که زودتر ثبت نام کنند
جهت ثبت نام به آیدی زیر مراجعه نمائید
t.me/mogheiatrahaie
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــود_و_چــهارم
✍حالا دیگر روزهایِ زندگیم، معمولی و روتین نمیگذشت.
پر بود از شبیه به هیچ کس نبودن.
مدام حسرت میخوردم که ای کاش سرطان و مرگ، فرصتِ بیشتریِ برایِ ماندن کنار این مرد جنگ ارزانیم کند. مردی که لباسش از زره بود و قلبش از طلا..
به کمر سلاح میبست و با دست باغی از عشق میکاشت..
این بود اعجازِ شیعه، و پدر در گرمابه و گلستانش، رفاقت میکرد با ابلیس..
اسلام چیزی جز انسانیت نبود و شیعه شاهی جز علی..
علی خط به خطِ نفسهایش انسان نوازی میکرد.. چه بر پیشانیِ دوست، چه بر قلبِ دشمن.
بیچاره پدر که بوته ی احساسش را سوزاند و کینه ی پر حماقت به جایش نشاند.
اصلا مگر میشود علی را شناخت و دوست نداشت؟
و چیزی که در این بین سوال میشد بر لوحِ افکار، مطالبی بود که از بعضی شیعیان در مورد عدم برادری و وحدت بینِ شیعه و سنی، در شبکه هایِ اینترنتی میخواندم و تعجب، آفت میشد در جانم.
مگر میشد پیرو علی باشی و رسمِ بد دهانی و آزردن بدانی؟
مگر میشد شیعه ی امیر بود و دل خنک کرد به کشتارِ مظلومانِ سنی در یمن و فلسطین و سوریه؟
اصلا مگر امکان دارد که سنگ مولا را به سینه زد و دهان باز کرد به زنازاده خواندنِ هر چه پیروِ اهل سنت است؟
دلی که علی پادشاهش باشد، زبان قلاف میکند و پنجه مشت..
علی، ابن ملجم را دایه گی کرد. پیرو اهل سنت که دیگر جای خود دارد.
اگر حرامزاده ایی هم باشد از قبیله ی وهابیت است. نه مادر و برادرِ سنی من، که حب علی لقمه به لقمه در کام جانشان نشسته بود.
من معنی برادری را بینِ پنجه هایِ گره خورده ی حسامِ علی پیرو، در انگشتانِ دانیالِ سنی دیدم.
در بند پوتینی که هر دو گره زدند و عزم ایستادن کردن در مقابل حیوان صفتانِ داعشی.
در زندگیِ من که حسامِ شیعه نجاتش داد و عملیاتی که دانیالِ سنی انجام اش..
این بود رسمِ برادریِ شیعه و اهل سنت…
روزها میدویید و کام عمرم ملس میشد به شیرینیِ محبتهایِ حسام و تلخ از مرگی که عطرِ کافورش را در چند قدمی ام حس میکردم..
حسام یک روز درمیان بعد از کار، قبل از رفتن به خانه خودشان، به دیدنم میآمد و چشمه ایی جدید از محبتش را ارزانی ام میداشت.
و صبورانه، صبر به خرج میداد محضِ تحملِ کج خلقی هایِ منوط به روزهایِ بی حالی و دردم.
هربار که بی قراریم را میدید، صوتِ قرآنش را مسکنی میکرد بر بی تابیم..
و من قطره میشدم از فرطِ خجالت که او سالم است و جوانی هدر میدهد به پایِ نفس هایِ یکی در میانم.
مردهایِ مذهبی عاشقترند اما فقط
مهربانی شان گره خوردست با حجب و حیا مدتی به همین منوال گذشت و از نبض نبضِ احساسم، آذین بستم خاطراتم را
تا اینکه به ایام محرم نزدیک میشدیم و به واسطه ی حضورِ پروین در خانه، مدام تلوزیون روشن بود و نوایِ عزاداری در فضا میپیچید.
⏪ #ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
به روز رسانی را که فقط برای انواع بازیها، نرم افزارها و برنامههای کامپیوتری نگذاشتهاند!
گاهی هم آدم، باید افکارش را به روز کند. طرز فکرش را ارتقا دهد و حال و هوایش را تازه کند.
مثلاً؛ دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه ندارد. رها کند بعضی وابستگیها را که حال و روزش را به هم میریزند.
افسوس ها را؛ غصهها را؛ نگرانیها را و تمام تلخیهایی که بوی کهنگی گرفتهاند.
گاهی باید یک گوشهی دنج نشست؛ زندگی را نو کرد و یک "من" تازه ساخت با باورهایی جدید و افکاری رو به رشد.
باور کن لازم است هر از گاهی خودمان را هم "به روز رسانی" کنیم.
🌸🍀💐🌾🌼
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
#همسرانه
💠 یکی از تکنیکهای بسیار مهم در ایجاد #ارتباط قوی با همسر و نیز برگرداندن حس #اعتماد به او #مشورت گرفتن در امور جزئی و شخصی است.
💠اینکه مثلا از همسر خود بپرسید بنظرت کدوم لباس بیشتر به من میاد و یا بنظرت با فلانی مشکلمو چجور حل کنم و ... حس اعتماد قوی را به همسرمان منتقل میکنیم که اثرات خوبی در ایجاد ارتباط #صمیمی و گرم دارد.
🍃❤
https://sapp.ir/khanearam_basir
❄️❄️☔️☔️❄️❄️
#طنز
🍃 هرگاه زني خسته ونالان و خمیده ازکار منزل ديديد؛ فقط يک جمله بگوييد و در قدرت خداوند تأمل کنيد...
"نمياي بريم بازار"
.....
😂😂😂😂
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🐝🐻🐭🐼🐶🐹🐣
#پرسش
در مورد بچهایی که خیلی به نگه داشتن حیوانات در منزل علاقه نشون میدن..و اینکه اونا هوش طبیعت گرا دارن راهنمایی کنید که چه کنیم با این بچها
#پاسخ
1.در چهارچوب قوانین و ضوابطی که از طرف خانواده برای حفظ سلامتی و سایر موارد، تعیین میشود.عمل کنند.
2.اگر کودک ابتدایی هست،می توانند برای او زمینه سازی اقتصادی فراهم کنند تا در نوجوانی بهترین سرگرمی را برایش تدارک دیده باشند.
🐮🐵🐥🐔🐣🐍🐢🐛🐞
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــود_و_پـنـجـم
✍حالا من هم شیعه بودم اما مریدی که غریبی میکرد و گنگ، تماشا..
گاهی پای تلوزیون مینشستم و به پیاده روی مردم خیره میشدم.
اینها به کجا میرفتند..؟ این همه عشق دقیقا از کدام منبع انرژی ساطع میشد که دل، پا خسته کند برایِ رسیدن به معشوق..
امیرمهدی و دانیال گوشه ایی از سالن به بحث در مورد مسائل کاری مشغول بودند و من هر ازگاه گوش تیز میکردم که حرف از رفتن به ماموریت نباشد، که اگر باشد ریه تنگ میکنم، محضه مردن
تلوزیون مستندی از پیاده روی میلیونی به سویِ کربلا را پخش میکرد.
به طرز عجیبی دلم پرنده شد، بال گشود و میل پریدن کرد.
چقدر تا مرگ فاصله داشتم؟ یعنی میتونستم برایِ یکبار هم که شده قدم زدن در آن مسیر را امتحان کنم؟
با افکاری پیچیده و درگیر به اتاقم رفتم
در اینترنت پیاده روی عاشقان حسینی را سرچ کردم.
عکسها هواییت میکرداین همه یک رنگی از کدام جعبه ی مداد رنگی به عاریت گرفته شده بود؟
چند ضربه به در خورد و حسام وارد شد
لبخند زد و کنارم نشست خانوم اینجوری شوهر داری نمیکننا.. منو با اون برادرِ اژدهات تنها گذاشتی اومدی اینجا لب تاپ را به سمتش چرخاندم اینا رو ببین.. خیلی خوبه نمیشه ما هم بریم؟
نگاهش که به عکسها افتاد، مردمک چشمانش سراسر برق شد دعوت نامه ات که امضا بشه رفتی
ساده لوحانه و عجول پرسیدم خب بیا بگیریم، دوتایی بریم.. حسام من خیلی دلم میخواد برم.. تا به حال همچین چیزی ندیده بودم.
لبخند زد والا ارباب خودش باید بطلبه
نطلبه تا خودِ مرزم بری، برتمیگردونن واسه خودمم پیش اومده.
با تعجب نگاهش کردم واااه… حرفا میزنیاااا.. خب ویزا میگیری، میری دیگه.. بطلبه دیگه چه صیغه اییه؟
با انگشت ضربه ایی به بینی ام زد صیغه ی طلبیدن، صیغه ی عجیبیه..
به این راحتیا نمیشه صرفش کرد..
نمونه اش خودم که لب مرز پاسپورتم گم شدو اجازه ندادن که برم کربلا..
تا آقا امام حسین زیرِ نامه اتو امضا نزنه، همه ی دنیا هم جمع شن، نمیتونن بفرستنت حرمش..
چیز زیادی از حرفهایش متوجه نمیشدم. او از دعوتی ماورایی حرف میزد که برایِ من تازه مسلمان ملموس و قابل درک نبود.
دستی به محاسنش کشید اما ظاهرا آقا طلبیده..
از چه حرف میزد؟ با چشمانی پر سوال خیره اش شدم..
انگار جملاتش را مزه مزه میکرد تا خوب بیانشان کند.
تعلل اش نگرانم کرد.
منظورش را پرسیدم و او دستانم را درمشتش گرفت. کلماتش شمرده شمرده و با آرامش بیان شد راستش سارا خانوم.. من باید برم ماموریت
دنیا بر سرم آوار شد آخرین بار دو روز در سوریه گم شد و من به جایِ مادرش جان به لب شدم.
اخم هایم در هم کشیدم با انگشت اشاره گره پیشانیم را باز کرد اینجوری اصلا خوشگل نمیشینا
و نرم و مهربان ادامه داد من یه نظامی ام.. و شما تاجِ سرِ یه مردِ نظامی..
چند روز دیگه باید برم عراق.. تامین امنیت کربلا تو این ایام رو دوش بچه های سپاهه…
از سراسرِ دنیا زائر میاد.. پیاده و سواره.. چشم خیلیا به این جمعیت میلیونیه..
باید امنیتِ حریم امام حسین رو حفظ کرد.. نباید خار به پایِ زوار بره
منم امسال طلبیده شدم.. باید برم
عصبی و پر تشویش بودم عراق؟ امنیت؟ در چند قدمیِ داعشیان؟
ناخودآگاه جواب داد منم میام.. منم با خودت ببر..
عاشق که دل سپرده باشد با پا میرود
وقتی سر سپرده شد، جان بر کف میگیرد حسام دل داده بود یا سر؟
⏪ #ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#همسرانه https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#همسرانه
🔴 #دعا_کردن_برای_همسر
💠 از کارهای قشنگی که محبت همسرتان را در دل شما زیاد میکند و نیز #محبوب او میشوید این است که بعد از نماز و اوقات دیگر برای سلامتی، عاقبتخیری و یا رفع گرفتاریهایش #دعا کنید و حتی #صدقه بدهید.
💠 گاهی به او بگویید برایت، نذر #صلوات کردهام.
💠 برایش با پیامک بنویس وقتی از خانه میروی برایت آیهالکرسی میخوانم.
💠 اینگونه کارهای معنوی، زندگی را #شیرین و لذتبخش میکند. چنین خانهای برای همسر، #پناهگاه و محل آرامش است.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#سوال
پسرم نام پدرش را در جمع که همه او را با نام کوچک صدا میزند، اورا با نام کوچک صدا میزند و در مواقع دیگر به او بابا می گوید،در مقابلش چه رفتاری داشته باشیم؟
#پاسخ؛
سن کودک را نفرموید.
اگر کودک زیر شش سال است، کاملا بی توجه باشید و واکنشی نشان ندهید، مثلا به او نخندید و یا مورد مواخذه قرار ندید که چرا بابا نمیگوید.
اگر نوجوان هم هست ، به نوعی میخواهد بزرگ بودن و صمیمی بودن خودش رو با پدر نشان بدهد.خود پدر باید در خلوتهای صمیمی شان، از او بخواهد که چگونه او را صدا بزند.
حتما کودکتان را با احترام و ادب صدا بزنید مثلا محمد آقا پسر گلم.
در جمع نام یکدیگر را -بین همسر و فرزند- به زیبایی و با احترام متقابل صدا بزنید.
تا او نیز با احترام، نام پدرش را صدا بزند.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
موسسه بصیر درآخرین روزهای سال کارگاه آموزشی رایگان ویژه مادر و کودک برگزارمی کند.
👶👼👧
🔷افزایش هوش کلامی کودکان مبتنی بر آموزش بازی
🔷 افزایش هوش حرکتی کودکان مبتنی بر آموزش بازی
تاریخ شروع :۲۱ و۲۲ اسفند
ساعت: ۴ و نیم عصر
جهت ثبت نام تماس بگیرید.
۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
👶👦👧👶👦👧
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کودک https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🐤🐥🐤🐥🐤🐥🐤
#کودک
3⃣بازی کودک را دانشمند می کند.😁
گروه سنی:5و 6 سال
وسایل مورد نیاز: کاغد مومی ، چسب مایع، ماژیک هایی با رنگ ثابت
#روش_کار:
از کودک بخواهید تا چسب را به صورت دایره و اشکال نامنظم روی کاغذ مومی بریزید. صب کنید تا چسب کاملا خشک وشفاف شود.
سپس شکل های چسبی را با ماژیک رنگ آمیزی کند.این شکل ها را از کاغذ جدا کرده و در مقابل پنجره و یا هرجایی که دید دارد و نور دارد قرار میدهیم .
که کنار پنجره و نور خورشید مانند آویزه هایی از جواهر جلوه گری میکند.
#اهداف:
1-تقویت حس بینایی کودک
2- به خاطر عدم استفاده از قالب خاص باعث افزایش خلاقیت می شود.
3- لذت نقاشی با سبک جدید.
4- آموزش غیر مستقیم صبر.
نکته: به جای رنگ کردن ، قبل از خشک شدن چسب ها بر روی آن اکلیل پاشید.
🐥🐤🐥🐤🐥🐤🐥🐤
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــود_و_شـشـم
✍باید آماده میشدم آماده برایِ گذراندنِ روزهایی از جنسِ نبودنِ حسام.
او راست میگفت، من همسر یک نظامی بودم و باید یاد میگرفتم، تحملِ دوری اش را..
کاشِ فرشته ی مرگ هم در کنارم می نشست وصبوری می آموخت محضِ نگرفتنِ جانم.
آن شب وقتی الله اکبر نمازش را سر داد، رویِ تخت چمپاتمه زدم و تماشایش کردم.
جانمازش را گوشه ی اتاقم پهن کرد و در حالیکه آستین هایِ لباسش را پایین میآورد رویِ سجاده ایستاد.
در مدت کوتاهی که میشناختمش، هیچ وقت ندیدم نمازش غیر از اول وقت خوانده شود.
صدایش زدم حسام.. چرا واسه خووندن نماز انقدر عجله داری؟
به سمتم برگشت. صورتش هنوز نم داشت و موهایِ خیسش، رویِ پیشانی اش ریخته بودند لبخندی بر لب نشاند چایی تا وقتیکه داغه، میچسبه.. همچین که سرد شد از دهن میوفته..
نمازم تا وقتی داغه به بند بندِ روحت گره میخوره..
بعدشم، الله اکبرِ اذون که بلند میشه؛ امام زمان اقامه میبنده
اونوقت کسایی که اول وقت نماز میخوونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا ..
آدم که فقط نباید تو جمع کردنِ پول و ثروت، اقتصادی فکر کنه..
اگه واسه داراییِ اون دنیات مقتصد بودی، هنر کردی..
با خنده سری تکان دادم او در تمامِ جزئیات زندگیش، عملیاتی و حساب شده حرکت میکرد الحق که مرد جنگ بود..
هوسانه از تخت پایین آمدم و به سمت در رفتم دو دقیقه صبر کن.. منم میخوام باهات نماز بخوونم.. باید رسم تجارت ازت یاد بگیرم، استاااااد..
با لحنی پر خنده، (چشمی ) کشدار گفت و من برایِ گرفتنِ وضو از اتاق خارج شدم.
جلویِ آینه مقنعه ی سفید و گلدار، سر میکردم و ادکلن میزد و حسام تسبیح به دست به دیوار تکیه داده بود و لبخندی دلنشین تماشایم میکرد خانوم.. عجله کن دیگه..
این فرشته ها دیوونم کردن..
یکی از اینور شماره میده.. یکی از اونور هی چشمک میزنه..
بدو تا آقاتونو ندزدین..
از حرفهایش به خنده افتادم و در حالیکه چادر سر میکردم پرسیدم والا ما خودمونو کشتیم تا روز عقد نفهمیدیم چشمای آقامون چه رنگیه..
خیالم راحته، از آقامون، آّبی گرم نمیشه.. بی بخاره بی بخااار
ریز ریز میخندید عجب.. پس بگو، خانووم داشتن خودشونو میکشتن و ما بی خبر بودیم..
خب میگفتی.. دیگه چی؟
به سمتش برگشتم، دست به کمر زدمو اخمی ساختگی بر صورتم نشاندم تا حالا اونِ رویِ خانومتونو دیدین یا یه چشمه اشو نشون تون بدم..
صدای خنده اش بلد شد و دست بر گونه اش کشید والا هنوز خانوممون نشده بودی؛ دو تا چشمه اشو نشونمون دادی دیگه وای به حالِ الان..
ولی سارا خانوم خدایی دستتون خیلی سنگینه هاا.. اون روز تو حیاط وقتی زدی زیر گوشم، برق سه فاز از کله ام پرید.. اصلا فکرشم نمیکردم، نیم وجب دختر انقدر زور داشته باشه
سپس با انگشت اشاره ایی به سینه اش کرد این یادگاری تونم که جاش حسابی مونده..
بعد از اون ماجرا، هر وقت تو آینه جایِ کنده کاریتونو میبینم، کلی میخندم..
میگم من هی سالم میرم سوریه و هی سالم برمیگردم، دریغ از یه خط..
اما ببین نیم مثقال جنسِ لطیف چه بلایی سرم آورده آخه..
چنان زَدَتمَ که تا عمر دارم یادم نره
چه روزهایِ سختی بود، اما به لطفِ خدا و دوستیِ این مرد، همه اش گذشت
معجونی از خجالت و خنده به صورتم هجوم آوردند هنوز آن سیلی و برش رویِ سینه اش را به خاطر داشت.
به سمت جانمازم رفتم و کمی عقب تر از سجاده یِ حسام، پهنش کردم بلندشو جنابِ امیرمهدی.. بلند شو که ظاهرا زیادم سر به زیر نیستی.. پاشو نمازمونو بخوونم تا این فرشته ها بدبختم نکردن..
با تبسم مقابلم ایستاد و پیشانی ام را بوسید خیالت تخت.. از هیچ کدومشون شماره نگرفتم..
تا حوری مثه سارا خانوم دارم، اونا به چه کارم میان آخه..؟
چقدر ساده بود سارایِ آلمان نشین، که عشق را در روابطِ بدونِ مرز با جنس مخالف میدید.
⏪ #ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
امام کاظم علیه السلام:
مصیبت برای صابر، یکی است و برای آنکه بی طاقتی کند، دوتاست
أَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ
تحف العقول صفحه 414
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
27 جمادی الثانی سالروز شهادت سلطان علی بن محمدباقر بر شما تسلیت باد.
#صبح_شما_بخیر
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
«تئوری انتخاب» میگوید که همه انسانها، رفتارهای خود را خودشان انتخاب میکنند و فشارهای بیرونی، در نهایت محکوم به شکست هستند. این تئوری، قائل به این است که حتی رفتارها و احساساتی مانند خشم و افسردگی نیز محصول انتخاب مستقیم یا غیرمستقیم خود ما هستند؛ هر چند که بعد از وقایع ناگوار بیرونی حادث شوند.
در تئوری انتخاب، افراد به جای آن که دیگران را تحت سیطره و کنترل خود در آورند تا بتوانند بر رفتار آنها اثرگذار باشند، همیشه این سؤال را از خود میپرسند: «رفتاری که من، اکنون انجام میدهم، آیا مرا به فرد مورد نظر نزدیک میکند یا از وی دور میسازد؟»
اگر دور میسازد، نباید آن را انجام داد و اگر نزدیک میکند، میشود انجامش داد.
اصل دیگر تئوری انتخاب این است: تنها کسی که میتوانم کنترلش کنم «خودم» هستم. من فقط روی رفتار خودم تسلط دارم نه بر دیگران. تنها کاری که من میتوانم در قبال دیگران انجام دهم، «ارائه اطلاعات و سیگنالها» به آنهاست نه به کنترل گرفتن زندگی، رفتار، افکار و یا احساساتشان.
تئوری انتخاب معتقد است که کنترلگری، هم به شخص کنترلگر آسیب میزند و هم به شخص تحت کنترل.
ما هرگاه در روابط خود با دیگران، دست از کنترلگری برداریم، مجبور سازی آنها را کنار بگذاریم، نسبت به ایشان احساس مالکیت نداشته باشیم، همچنین در روابط مان حمایتگر ، مذاکرهکننده، شنوا، اطلاعاتدهنده، احترامگذار و گشادهرو باشیم، به تئوری انتخاب نزدیکتر شدهایم.
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#سوال
دختر پنج ساله ای دارم که از اول تا به حال همه ی کارهاشو خودم انجام دادم مثل غذا دادن و دستشویی بردن و...در منزل اصلا کارهای خودشو انجام نمیده و مرتب به من امید داره. ولی در خانه خواهرم و یا دیگران که به تنهایی هست و من در کنارش نیستم خودش کارهاشو انجام میده به طوری که دیگران ابراز میکنند که خودش به خوبی از پس کارهاش بر میاد و...چه کنم؟؟
#پاسخ
۱. لطفا در مورد او صبوری و حوصله نشان بدین، شاید شما بی حوصله اید و دلتون میخواد که کاری زود انجام بشه و به او فرصت نمیدین...
۲.شاید هم باید به نحو احسن انجام بده وگرنه به او خورده میگیرید و او از کارهای خودش در مقابل شما حس خوبی نداره.لطفا بر نوع رفتاری که شما انجام میدهید، نظارت داشته باشید تا خطایتان را متوجه شوید.
۳.لطفا رفتارقاطعانه را تمرین کنید و هیچ گونه انفعال و سختگیری نشان ندهید.
۴.از یک رفتار مصمم شوید و استقلال را با او تمرین کنید.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــود_و_هـفـتـم
✍این بوسه، اولین لمسِ احساسم بود، بدونِ هوس.. بدونِ حسی کثیف..
پر بود از عطر یاس و خلائی شیرین از حریرِ آدمیت..
و من مدیونش بودم، احیایِ حیایِ شرقیم را، به متانتِ حسامی که در مدتی کوتاه، ارثیه یِ دخترکان ایرانی را در وجودم زنده کرده بود..
گونه سیب کردم و پشتِ سرش به نماز ایستادم.
با هر رکعتی که میخواند، سبکتر از قبل رویِ پرده ی مه قدم میزدم. و طعم بی نظیر نماز در جانِ روحم مینشست..
این زیباترین، ادایِ بندگیم در طولِ عمرِ کوتاهِ مسلمانیم بود.
نماز که تمام شد به سمتم برگشت قبول باشه بانو.. یادت نره مارو دعا کنی هااا..
چقدر چسبید، این نمازِ عاشقانه..
نگاهش کردم ( چه دعایی؟؟)
ابرویی بالا انداخت بعدا بهتون میگم..
اما شما علی الحساب بگو خدایا این شوهر مارو حاجت روا کن..
گاهی با ضمیر جمع خطابم میکرد و گاهی با ضمیر مفرد..
این جوان هنوز به “تو” بودنِ من برای خودش، عادت نکرده بود.
کنارآمدن با نبودنش سخت بود، اما چاره ایی وجود نداشت.
چند روز دیگر حسام به ماموریت میرفت، به همین دلیل هروز برایِ دیدنم به خانه مان میآمد و برایم خاطره میساخت..
با بیرون رفتن هایمان.. تفریحهایِ پر بستنی و خوراکی ..
با شوخی ها و کَل کَل هایش کنار دانیال و پروین..
با نجوایِ مهربانش کنار گوشهایم که هییس.. خانوومی، انقدر بلند نخند.. صداتو نامحرم میشنوه وقتی در پارک قدم میزدمو او از جوکهایِ بی مزه ی برادرم میگفت..
و من دلخوش به هر غروب، که نمازم را به عشقِ این جوانِ مذهبی اقتدا کنم..
و او با سلامِ نمازش، عزم رفتن به خانه ی خودشان میکرد و نمیدانست چه بر سرِ دلم میآید وقتی مجبور بودم تا روز بعد ندیدنش را، صبر کنم تک تکِ ثانیه هایی که تو را کم دارم
ساعتم درد؛دلم درد؛جهانم درد است
گاهی در آینه به خود نگاه میکردم و سرکی به گذشته ام میکشیدم.
این بچه سید چه به روزِسارایِ دیروزآورده بود که حالا خدا را در یک نفسی اش میدید؟
سارایِ کافر.. سارایِ بی قید.. سارایِ لجباز، حالا حجاب از سر برنمیداشت و حیا به خرج میداد در عبور از عابرانِ مذکر.. که حتی قدمهایِ ریحانه وارِ یک زن حرمت دارد و هر چشمی لایقِ تماشا نیست..
این معجزه ی حسام بود یا جادویِ وجودش؟وعشق..
قافیه اش، گرچه مشکل است اما؛
خدا اگر که بخواهد
ردیف خواهد شد..
دیگر چیزی به رفتنش نمانده بود و من بی تاب ندیدنش، پناه میبردم به تسیبحِ فیروزه ایی رنگِ پروین..
کاش مادر کمی گذشته اش را رها میکرد و مهرش را آغوشم..
کاش روزه ی سکوتش را به یک لبخند و صدا زدنم افطار میکرد و من از امیرمهدی و دلتنگی هایم برایش انشا میخواندم. اما دریغ..
مُهرِ قهرش انقدر سنگین بود که خیالِ بی خیالی نداشت..
⏪ #ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/khaneAram_Basir