eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
326 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
📒نحوه قانون گذاری برای کودکان🖌 📌۹. قوانین باید به صورت مثبت باشد. به عبارتی، از باید ها استفاده کنید ، از نباید ها استفاده نکنید. به عنوان مثال؛ به جای اینکه بگویید:نباید دیر بخوابید و دیر بیدار شوید. ویا در اتاق نباید بازی کنید. بهتر است بگویید: باید شبها زود بخوابید و یا باید صبح ها ساعت ۸ از خواب بیدار شوید ،باید در حیاط بازی کنید. https://eitaa.com/khaneAram_Basir
ویژه آشتی کنان ویژه ارسال به همسر جهت زمینه چینی برای آشتی و بیان دلخوری و عشق همزمان دلم در دست او گیر است؛ خودم از دست او دلگیر عجب دنیای بیرحمی دلم گیر است و دلگیرم..❤️❤️ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
پنجاه و سوم وارد خانه که می شوم طبق معمول صدای رادیو بلند است. مادر تمام تنهایی هایش را با این رادیو پر می کند. نماز و خرید و شام تمام می شود٬ اما علی نیامده و همراهش هم جوابگو نیست. پدر سر به زیر نشسته و دارد سبزی پاک مي كند. ظرف ها را كه جا به جا مي كنم، مي گويم: -ميخواهيد من برم. مزاحم شدم انگار. تا بخواهم از گير سبزي ها فرار كنم مادر مي گويد: -اتفاقا شما بايد باشي. لبم را بر مي چينم: -چيزه...اذيت مي شيدا. مجبوريد حرفاتون رو قورت بديد. پدر خنده آرامي ميكند و مي گويد: -لطف سبزي پاك كردن به دور هم بودن خانواده اس. علي كه نيست تو بلش حداقل بابا جون. مي نشينم سر سبزي ها و مي گويم: -شما بايد روان شناس مي شديد. يه جوري صحبت مي كنيد آدم مجبور ميشه كوتاه بيايد. دسته جعفري را مي كشم مقابلم و مي گويم: - من جعفري ها را پاك مي كنم كه سخته! پدر مي گويد: -تو پيش ما بشين، اصلا دست به سبزي هم نزن. مشغول مي شوم. مادر كمي من و من مي كند: - اومم...ليلا جان!...نظرت چيه؟! با بي خيالي مي گويم: - سبزي هاي خوبيه. مخصوصا جعفري ش كه گِل هم نداره و من الان تمومش مي كنم و بقيه اش هم سهم علي و والدينش. مادر مي گويد: -نه مامان جان ، خواستگار رو مي گم. پدر لبخند مي زند و سرش را از سبزي ها بالا نمي آورد و من حس مي كنم كه سرخ شده ام. مادر مي گويد: - اون شب كه اون سه تا نذاشتند درست و حسابي صحبت كنيم، حالا تا نيستن... دستپاچه مي گويم: -اول علي را سر و سامام بديم بره خونه ي بخت، براي من وقت زياده. مادر مي خندد و مي گويد: -پسر نمي ره خونه بخت، دختر مي ره خونه بخت. -چه فرقي داره؟اصلا من كار دارم. پدر بلند مي خندد. خوش حالي اش از تمام صورتش پيداست. بدنم بي حس شده انگار. صداي در كه مي آيد خدا را شكر مي كنم. علي از اين حال و روز نجاتم مي دهد. مادرمنتظر است تا در سالن باز شود و علي را ببيند. همه نگاهمان به در است. تا در را باز مي كند و ما را مي بيند كمي مكث مي كند. ابروهايش درهم است، اما مادر امانش نمي دهد. -خوش اومدي آقاي دوماد. بذار اول زن بگيري؛بعد شب گرد بشي ، جواب تلفن هاي ما رو ندي، شام خونه مادرزنت رو بخوري، با خانمت دعوا كني با اين قيافه بياي خونه. هنوز كه خبري نيست مادر جون. علي از شوخي مادر، حال و هوايش عوض مي شود. پدر نمي گذارد فضاي شيرين به وجود آمده به هم بخورد. دسته گشنيزها را مي گذارد جلوتر و مي گويد: -ليلا سهم شما رونگه داشنه.من كه جور كسي را نمي كشم. خود داني پسر جون. من هم از ترس اين كه بگويند غذاي علي را بياور مي گويم: -غذاتم روي ميز آشپزخونه س. رستوران نيست كه هر كس هر وقت خواست بياد، مي خواستي سر سفره خانوادگي بيايي. هر كي گرسنه شه خودش بره غذا بخوره. فرصت را غنیمت می شمارم و پیام می دهم به مسعود: -«جای شما دو تا خالی! این جا بساطی داریم. دبش! اگه گفتی عروسی کیه ؟» توی ذهنم گزینه هایی که می شود این دو قلوها را سر مار گذاشت مرور می کنم که تلفن خانه زنگ می زند. مادر گوشی را بر می دارد و چنان جا می خورد که نا خود آگاه توجه من و بابا می رود سمت مکالمه مامان. -خواب نما شدی مسعود جان! عروسی نیست. اگه خدا بخواد داداشتون از خر شیژون پایین اومده قبول کرده بریم براش خواستگاری. امشب قراره بریم ان شاء الله. خودم می خواستم آلانا به تون زنگ بزنم. اگه قطعی شد خبرها رو هم لحظه به لحظه براتون می گم. بقیه حرف ها مهم نیست. با خودم می گویم: این مسعود پیام را نخوانده، خبر را از منبع گرفت. بشر دو پاست دیگر. وقتی بخواهد مطلبی را بفهمد زمین را دور می زند، آسمان را پایین می کشد تا به نتیجه دلخواهش برسد، اما وای به وقتی که نخواهد سراغ چیزی برود. مادر صدایم می زند و می روم پیشش. -به علی یه زنگ بزن بگو چه گل و شیرینی ای بگیره. یه وقت بد سلیقگی نکنه. گوشی را بر می دارم. جواب که می دهد، می گویم: -دسته گلی که قراره خاطره زندگی دو نفره تون باشه چه مدلی، چه رنگی، چه سبکی باشه بهتره؟ -اومم... با این زاویه نگاه نکردم. حالا چه کار کنم؟ -خب سلیقه ات رو هم چاشنی گزینه های قبلی کن و البته نهایت آرزوت هم توی یه دسته گل مشخص می شه دیگه. اما شیرینی. اینو هر چی خودت دوست داری بخر. با مکثی می پرسد: -چرا؟ چون از حالا دارید تبادل دوست داشتنی ها و دوست نداشتند های شکمی رو انجام می دید. و شما مردها عبد شکمید و من نظری ندارم. می خندد: -که ما عبد شکمیم؟باشه خدا بزرگ ترین امکانی که فراهم کرده تلافی و تقاص و جبرانه، خواهر گلم. می خندم و خداحافظی می کنم. ادامه دارد ...
امام باقر عليه السلام: عزّتِ طمع نداشتن را با بلندى همّت به دست آر اِستَجلِبْ عِزَّ اليأسِ بِبُعدِ الهِمَّةِ ميزان الحكمه جلد13 صفحه46 به فدای امام دانایی‌ها و شکافنده علوم که اسیر جهالت و ظلمت اعداء شد، امامی که یکه تاز عرصه علوم گوناگون بود و لقب باقرالعلوم تنها شایسته ایشان است ◼️ شهادت جانسوز امام باقر علیه السلام را به شما تسلیت عرض می نماییم https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✨موسسه بصیر کارگاه (زندگی موفق زناشویی) ویژه زوجین برگزار می کند.✨ قسمتی از سر فصل های آموزشی در این دوره ؛ 📌راهکارها و موانع افزایش صمیمیت بین زوجین 📌اسیب شناسی جنسی زوجین و راهکارها 📌آشنایی با تیپ های شخصیتی درون گرا و برون گرا و انجام تست های شخصیت شناسی 🔹طول دوره: سه جلسه ۹۰ دقیقه ای 🔸ویژه: زوجین 🔹هزینه دوره:۵۰ هزار تومان ✨دوستانی که قبل از عید قربان ثبت نام کنند، از تخفیف بیست درصدی برخوردار خواهند شد. ☎️ جهت ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید. ۵۵۴۶۷۷۴۲ ۵۵۴۵۱۲۷۳ ۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
چهارمین کارگاه تربیت جنسی کودکان ( نحوی پاسخگویی به کنجکاوی های کودکان ) ویژه والدین کودکان صفر تا ده سال یکشنبه ها صبح ساعت ۱۰ الی ۱۱:۳۰ سه جلسه ۱۵۰۰۰ تومان ☎️ جهت ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید. ۵۵۴۶۷۷۴۲ ۵۵۴۵۱۲۷۳ ۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
برنامه آموزشی موسسه در هفته چهارم مرداد ماه https://eitaa.com/khaneAram_Basir
پنجاه و چهارم سرم را که بلند می کنم نگاه سنگین پدر را می بینم. لبخندی می زنم و می پرسم: -میوه می خورید؟ -دمنوش هم دارید کدبانوجان. مادر می گوید: -هر چه که میلتان باشد. تا دم بکشد و جمع سه نفره برای خوردنش دور هم بنشینند، علی هم با دو دسته گل و دو جعبه شیرینی از راه می رسد. با ذوق بلند می شوم کمکش کنم. عطر نرگس مستم می کند. آن قدر ذوق می کنم که یادم می رود بپرسم چرا دو تا؟ علي يكي از گل ها را مي گذارد روي دامن مادر و دست و پيشاني مادر را مي بوسد. شيريني را هم مي دهد به پدر و دست پدر را مي بوسد. خوشحالم. خيلي...با ذوق دسته گل ديگر را مي گيرم و كل مي كشم و چرخي دور خودم مي زنم و گل ها را داخل گلدان مي گذارم. -برادر من، تو كه زن مي خواستي زودتر مي گفتي. علي لبانش را جمع مي كند. -اصلا هم از اين خبرا نيست. من رو مجبور كرديد گل بخرم، ديدم درست نيست اصل كاري ها رو نديد بگيرم.همين. قوري را دولا مي كنم روي استكان علي. -باشه همه مون قبول مي كنيم كه تو اصلا تو اين فكر نبودي و الان ذوق مرگ نيستي؛مديوني اگه فك كني يهويي اين طوري شدي. پدر جعبه ي شيريني را مقابلم مي گيرد. دست مي كنم يكي بردارم كه علي مي كوبد روي دستم. -دوست ندارم روي دماغ خواهرشوهر يه جوش گنده باشه، تا اطلاع ثانوي حق خون شيريني جان نداري. دست پدر را مي كشد سمت خودش، اما تا مي آيد شيريني بردارد پدر يكي مي زند پشت ديتش. -پسر جان، اول بگذار بله بگيري، بعد شيرين كام بشي.تا وقتي از عروس بله نگرفتي حق خوردن نداري. شيريني را مي گذارم توي دهانم، و سعي مي كنم حرص در آورترين نگاه را به علي بيندازم.خنده ي پدر و مادر شيرين تر از تمام شيريني هاي عمرم مي شود. شيريني هاي زندگي كوتاه است و زود فراموش مي شود، اما تا دلت بخواهد اثر تلخي ها فسيلي است. كنجكاوي در تلخي هاي زندگي ديگران، بيرون كشيدن اين فسيل هاست. دوست دارم بقيه ي ماجراي او و صحرا را بدانم. دل به دريا مي زنم و مي روم سراغش. سرش چنان روي برگه هاي مقابلش خم است كه فقط موهايش را مي بينك. استقبال از اين با شكوهتر نديده بودم. حتما بد موقع است، اما چاره اي ندارم. بالاخره كه ميخواهد بخوابد. گوشه اتاقش مي نشينم و به در و ديوار نگاه مي كنم. يك تغيير دكوراسيون اساسي نياز دارد.هر چه سعيد خطاطي كرده، مسعود به ديوار چسبانده،در هم و نامنظم. كاغذ ديواري پيدا نيست؛ اما متن ها آن قدر پر حرف هست كه بتواند دقايقي طولاني مثل الان من اين جا بماني و لذت ببري. چقدر اين اتاق ها بدون آن ها جمع و جور و ساكت است. اين يك هفته كلي با هم بحث داشته ايم. مسعود دارد با خودش مي جنگد. ديروز برايش پيام دادم كه: -اصلا چرا بايدهمه درس هايمان را از آن ور آب بياوريم؟ وقتي خودشان از ما گرفته اند. تو بشين كتاب درسي تدوين كن تا كف آن ها ببرد. او هم نوشت: وقتي قدر ندانسته شود چه فايده؟ نوشتم: -يا شيخ! شما گروهي بشويد از خودت و خوارزمي و بگرد بوعلي سينا و زكريا و ملاصدرا و...را هم پيدا كن. چنان كار ارائه دهيد كه نه تنها در ايران تحويلتان بگيرند كه همين نخبه دوستان خارجه، مقابل در خانه ترورتان هم بكنند. مسعود شكلك اخم فرستاد. رو مي كنم به علي و مي گويم: -مي دوني علي؟ صداقت دو جوره. سرش را بلند مي كند. -آدم بايد با خودش صادق باشه. آن قدر بدم مي آيد از كسايي كه سر خودشون كلاه مي ءارن. بعضي هاي ديگه كه مي خوام خدا رو هم دور بزنن. با خودشون كه هيچ، با خدا هم رو راست نيستن. اينا كه ديگه خيلي احمقن. دقيق نگاهم مي كند. بنده خدا حتما دارد همراه با كلمه خا، صورتم راهم تجزيه و تحليل مي كند تا زودتر اصل حرفم را بفهمد. چشم هايش نمي گذارد بقيه حرفهايم را بزنم. كمي مكث مي كنم و مي گويم: -مي شه مهربون تر هم نگاه كرد. اگر نگاه از جنس محبت باشه انرژي اي پراكنده مي شه و آرامشي ايجاد مي كنه كه مي تونه مقابل ناراحتي ها بايسته و سختي ها رو قابل تحمل كنه. طاقت نمي آورظ: -ليلا اگر دكلمه خوندنت تموم شد اصل حرفت رو بزن. بهم بر مي خورد.خودش خواست. محكم ميگويم: -من تا اون جايي شو خوندم كه از او خواستگاري كرد. مي خوام يا بدي بقيه شو بخونم يا خودت برام تعريف كني. ادامه دارد ...
💠 آنچه از نیکی ها به تو می رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست 🔸🔶 ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ 📗 قسمتی از آیه 79 سوره نساء https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💌💌💌 🍃گـاهـی هــم نه برای اینکه، 🍃دنبــــال ازدیــاد نعمتیـــم... 🔻نـه از تــرس 🔻نـه از روی عـادتـــــ 🔻نـه بــرای دل خـودمـان 🔻و نـه بـه هـیـچ‌ خاطـر دیگر... 🔷تنها برای خاطـر دلِ خــــدا 🔷بـگـویــیــم  الحــمــدلله... سلام روزتون خدایی https://eitaa.com/khaneAram_Basir
. 🔵 یه سیاست زنانه برای ایجاد احترام متقابل در زندگی اینه که اگر کسی جایی دعوتتون کرد تنهایی تصمیم گیری نکنین حتی اگر جواب همسرتون رو میدونین ،حتی اگه اون همیشه بدون نظر شما تصمیم میگیره 🔵 . . 👈مثلا به همسرتون بگین : "مامانم برای شب جمعه شام دعوتمون کرد، منم قول ندادم گفتم بذارین اول نظر آقامون رو بپرسم ببینم برنامه ای نداره، بعد خبرش رو میدم." . اینطوری ❌ اولا همسرتون احساس مهم بودن و مرد خانواده بودن میکنه و احساس خیلی خوبی بهش دست میده و امکان جواب مثبت دادنش هم بیشتر میشه و . ❌دوما اینکه اگر یه موقع جایی خواستین نرین (مثلا یکی از فامیل های همسرتون دعوتتون کرده) راحت تر میتونین بگین که : "با شوهرم مشورت کردم امشب خیلی خسته است، گفته ایشالله باشه برای هفته های بعد ..." . . ❌سوما با اینکار اینجوری کم کم همسرتون هم یاد میگیره که با شما در این موارد مشورت کنه و احترامتون توی خانواده همسرتون میره بالا . . 🔵فرض کنین که مادر شوهرتون زنگ میزنه به همسرتون و شام دعوتتون میکنه . . 🔵جوابی که شوهرتون میده اینه : " بذارین به خانمم بگم ببینم برنامه ای نداره، بعد بهتون خبر میدم" اینجوری وقتی که همسرتون جلو خانواده اش به شما احترام بذاره اونها هم به شما احترام بیشتری میذارن😉 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#آشپزخونه ✅ دسر هلو 😋 ✍️ مواد لازم: شیر ۱ پیمانه شکر ۱/۲پیمانه پودر ژلاتین ۲ ق غ آب ۳/۴ لیوان بستنی وانیلی یا خامه صبحانه ۱/۲ پیمانه هلوی پوست گرفته شده و خرد شده: ۱ تا ۱ و نیم پیمانه 🍜 طرز تهیه: ۳/۴ لیوان آب سرد را در کاسه‌ای ریخته و پودر ژلاتین را روی آن بپاشید و پس از چند دقیقه روی دمای کم گاز حل کنید و کنار بگذارید تا سرد شود. هلوها رو پوست گرفته و خرد کنید و به همراهِ بستنی و شیر و شکر در مخلوط‌کن بریزید. ژلاتین سرد شده را نیز به مواد افزوده و با هم مخلوط کنید. این مایه را در قالب ریخته و در یخچال ۴-۵ ساعت بگذارید. برای بخش نارنجی رنگ این دسر یک بسته ژله‌ی هلو را بر پایه‌ی دستورِ بسته آماده کنید و پس از اینکه کامل سرد شد، به آرامی روی لایه‌ی پایین بریزید. برای کج شدن ژله، یک کاسه‌ی مناسب را از نمک یا شکر پر کنید و قالب‌ها را درون شکر کج بگذارید به گونه‌ای که هیچ حرکتی نکنند و دسر را به آرامی درون قالب‌های کج بریزید، برای ریختن لایه‌ی دوم نیازی نیست که قالب در کاسه باشد و آن را از روی شکر‌ها خارج کنید . #دسر_هلو