خلاصه آدمی که رسالتش را نشناسد و پای رسالتش ایستادگی نکند، اگر خوب هم بشود، میشود آدم خوب بدرد نخور
آدمی که بدرد امامش نمیخورد، اما خوب است
حوزوی است
دانشگاهی است
چادری است
ریش دارد
نماز میخواند
مسجد و مدرسه میسازد
کربلا میرود
و....
چون در ساختارهای غیرتوحیدی رشد کردند، آموزش دیدن، کار کردند
بگذریم
شاید ۱۰۰ سال بعد کسی این نوشتهها را خواند و درد ما را فهمید و کاری کرد
کاش صفایی حائریها، آوینیها، طهرانیمقدمها زنده بودند و میشد چند کلامی در کنارشان حرف دل زد....
شاید آنها زنده هستند و ما مردهایم
گاهی فقط خدا را داری تا تو را بفهمد و بتواند برای دل تو کاری کند
و باز هم فردا مدرسه اسلامی مرا دعوت کرده و میگویند میخواهند کار تحولی کنند و نیاز به مشاوره دارند
سالها پیش از این دعوتها خوشحال میشدم و واقعا فکر میکردم عدهای حقیقتا پای کار آمدند
اما تجربه ثابت کرد، اینها همه اش سراب است
فردا دوباره قرار است این تجربه برای بار صدم تکرار شود؟!
اگر به قدرت خدا، نصرت خدا، اعتقاد نداشتم
قطعا با دیدن این عزیزان، در این سالها دست از تلاش برای تحول نظام آموزشی برمیداشتم