خانه کتاب کوثر
برشی از رمان "نامیرا"، داستان برخی از مسئولین ما! ابوثمامه وقتی این سخن را شنید، خیالش از سوی عمرو
📗 کتاب نامیرا
#رمانی برای شناخت زمینه های فتنه و پشت پرده های کربلا، مورد #توصیه_رهبری برای فهم فتنه ۸۸.
#کتاب_نامیرا
درواقع #نامیرا یک دوره #فتنهشناسی کامل است که به مخاطبش نشان میدهد که چگونه در شرایط پیچیده و غبارآلود #فتنه، #حق و #باطل چگونه جابهجا میشوند و حتی بزرگترین سرداران و مبارزان اسلام نیز نسبت به راه امام حسین(ع) و هدف او از مقابله با یزید دچار تردید میشوند!
تا آن جا مقام معظم #رهبری در یکی از دیدارهای خصوصی خود در ارتباط با این کتاب فرموده بودند: «هر کسی میخواهد فتنه اخیر را بشناسد، این کتاب را بخواند.»
@khaneketabkosar
کتاب #رسول_مولتان
" روایتی از زندگی سردار فرهنگی، شهید سید محمدعلی رحیمی به روایت همسر شهید مریم قاسمی زهد"
وحید یامین پور:
خواندن این کتاب برای همه کسانی که مدعی کار فرهنگی هستند واجب است.
@khaneketabkosar
1536599401332.mp3
8.53M
🗣 #میثممطیعی
{عجب عطر سیبی وزیده...}
@khaneketabkosar
🔴عاقبت روضه خواندن های دروغین برای امام حسین(علیه السلام)
✳️متاسفانه گاهی دیده میشود که بعضی از مداحان و روضه خوان ها بدون اینکه اطلاعات درستی در مورد واقعه عاشورا و اهل بیت و امام حسین علیه السلام داشته باشند،
🚫فقط برای گرم کردن مجلس خود دست به گفتن هر دروغی در مورد ائمه و امام حسین و ....میزنن !!
💥بدون اینکه از عواقب این دروغ هامطلع باشند:
🔵شخصى نزد آقا محمد على پسر وحيد بهبهانى آمد و با ترس گفت : خواب ديدم گوشت تن امام حسين (علیه السلام ) را به نيش و دندان مى كشم !!
🌼آقا سر به زير انداخت تا مدتى و سپس سر برداشت و گفت : شايد روضه خوانى ؟
🙏گفت : آرى .
✨فرمود: آن را ترك كن يا اكتفاء كن به همان كه در كتب معتبره است و از آن بیشتر مگو...
⛔️زيرا اين خواب نتيجه دروغ بستن به آن حضرت علیه السلام است .
🌹از امام رضا علیهالسلام نقل شده است که فرمود: بهخدا قسم! هیچکس نیست که بر ما دروغ ببندد، مگر آنکه خداوند، گرمى آهن را به او بچشاند.
📗کشى، ص 597، رقم 1048
@khaneketabkosar
❣"بسم الله الرحمن الرحيم"
🔻توصیه های ناب بزرگان در مورد مجلس روضه و اشک بر #حضرت_امام_حسین عليه السلام🌷
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
1⃣ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽ (رحمة الله عليه):
ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، #ﺭﻭﺿﻪ_ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
2⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺑﻬﺠﺖ (رحمة الله عليه) :
ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ #ﻧﻤﺎﺯﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ .
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
3⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) :
برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛ یا در #حرم اباعبدالله یا در #مجلس ابا عبدالله…
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
4⃣ شیخ جعفر شوشتری(رحمة الله عليه) :
کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! نام آقا امام حسین علیه السلام #محک ایمان است.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
5⃣ آیت الله علامه امینی (رحمة الله عليه) :
به هنگام شنیدن مدایح و مراثی آل محمد چنان بی قرار می شد که بر اثر شادی یا اندوه، زمان و مکان را از یاد میبرد و روحش چنان به پرواز در می آمد که گویی هم اکنون در همان صحنه ای است که اشعار و مدایح و مراثی از آن سخن می گوید.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
6⃣ آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (رحمة الله عليه) :
#روضه خوانی و #گریه بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
7⃣ حاج میرزا اسماعیل دولابی (رحمة الله عليه) :
محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع.
همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل میشوند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
8⃣ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) :
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ #ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ #ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ،
«این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را #شفاعت می کنند».
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
9⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ (رحمة الله عليه) :
ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ علیه السلام ﺛﺒﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔟 آیت الله بهاءالدینی (رحمة الله عليه) : دستگاه امام حسین علیه السلام فوق فقه است… نباید به دستگاه امام حسین علیه السلام اهانت شود، این عزاداری ها #احیا کننده نماز و مساجد است.
#تبلیغِ_محرم
ما مبلّغان، زیر نام حسینبنعلی تبلیغ میکنیم. این فرصت بزرگ را یادِ این بزرگوار به مبلّغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند.
تبلیغ یعنی چه؟ تبلیغ یعنی رساندن؛ باید برسانید. به کجا؟ به گوش؟ نه؛ به دل. بعضی از تبلیغهای ما حتی به گوش هم درست نمیرسد! گوش هم حتی آن را تحمل و منتقل نمیکند! گوش که گرفت، میدهد به مغز؛ قضیه اینجا نباید تمام بشود، بلکه باید بیاید در دل نفوذ و رسوخ کند و به هویت ما _هویت مستمع_ تبدیل شود. تبلیغ برای این است. ما تبلیغ نمیکنیم فقط برای اینکه چیزی گفته باشیم؛ ما تبلیغ میکنیم برای اینکه آنچه را که موضوع تبلیغ است، در دل مخاطب وارد شود و نفوذ کند. آن چیست؟ آن، همهی آن چیزهایی است که در اسلام به عنوان ارزش، مورد حمایت جان و حرم و ناموس حضرت ابیعبدالله (علیهالسّلام) قرار گرفت، که همهی پیغمبران و اولیای الهی دیگر و وجود مقدس رسولالله هم همینطور عمل کردند، که البته مظهرش حسینبنعلی (علیهالسّلام) است. ما میخواهیم منطق دین، ارزشهای دینی، اخلاق دینی و همهی چیزهایی را که در بنای یک شخصیت انسانی بر مبنای دین تأثیر دارد، تبلیغ کنیم؛ برای اینکه مخاطب ما به همین شخصیت دینی تبدیل شود.
رهبر انقلاب اسلامی
۱۳۸۴/۱۱/۵
#حب_الحسین_یجمعنا
@khaneketabkosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠منم باید برم...👌👌👌
مداحی نریمانی که اشک رهبر را درآورد💔
#حب_الحسین_یجمعنا
🌳 راهکار عملی
🔆 سعی کنید نماز شبتون ترک نشه.فقط 11 دقیقه وقت می بره.
🌀⚡🌀 نماز شبو تو سه زمان می تونی بخونی: 👇
1 بعد از نماز عشاء.
2 بعد از نیمه شب
3 از صبح تا شب، به نیت قضا
⬅ بهترین زمان برای خوندن نمازشب، یک ساعت قبل از اذان صبحه. ولی اگر در بهترین زمان نتونستی بخونی، توی دو زمان دیگه بخون، ولی ترکش نکن.
💦🌻💦 چه جوری نماز شب بخونیم؟
🌗 4 تا دو رکعت به نیت نماز شب.
🌗 2 رکعت به نیت نماز شفع
🌗 یک رکعت به نیت نماز وتر
➕ جمعا میشه 11 رکعت.
❌ نماز شبو طولانی نخون، بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی. اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی.
✅ توی نماز شب، فقط حمد بخون، سوره لازم نداره.
✅ قنوت نمی خواد بگیری در قنوت نماز وتر هم لازم نیست به چهل تا مومن دعا کنی. لازم نیست سیصد تا استغفار بگی، بلکه سه بار تسبیح گفتن کافیه.
✅ فضیلت نمازهای شفع و وتر بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه. می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید.
✅ اگر وقت برای نماز شب، کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید.
✅ لازم نیست یازده رکعتو یه بار بخونی تا خسته بشی، بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند.
✅ مثلا دو رکعت ساعت 9 شب بخون، دو رکعت ساعت 9:30، دو رکعت ساعت 10، .... و به همین ترتیب. با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره.
✅ اگر نتونستی بعد از نماز عشا، یا نیمه شب بخونی، از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی.
✅ امام صادق علیه السلام از قول رسول خدا، نقل می کند:
💠 (إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِالْعَبْدِ یَقْضِی صَلَاةَ اللَّیْلِ بِالنَّهَارِ یَقُولُ یَا مَلَائِكَتِیَ انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی كَیْفَ یَقْضِی مَا لَمْ أَفْتَرِضْهُ عَلَیْهِ أُشْهِدُكُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه) 💠
🍃 خداوند به بنده ای که نماز شب را در روز قضا می کند، مباهت می کند و می فرماید: " ای فرشتگان من! این بنده ی من، چیزی را که بر او واجب نکرده ام، قضا می کند. گواه باشید که من او را آمرزیدم. 🍃
✅ نماز نافله رو بدون مهر، بدون رکوع و سجود، بدون قنوت، و حتی در حال راه رفتن میشه خوند.
✅ اگر وقت نداشتی، قضای نماز شبت رو توی خیابون بخون، توی کلاس، توی محل کارت بخون.کافیه نیت کنی، حمدو بخونی، بعد با اشاره رکوع و سجودو بجا بیاری.
⬅⬅ ببین، دیگه بهونه نیار. خدا اینقدر این نمازو آسون کرده که من و تو بهونه ای برای نخوندنش نداشته باشیم.
🔗🔗 میگیم ما اینجوری به دلمون نمی چسبه..... اینا وسوسه های شیطونه!!! خدا قبول داره، اونوقت شیطون نمیذاره. هر جور تونستی نماز شبتو بخون، خدا زود راضی میشه.
☝ فعلا نماز شبتونو به همین آسونی شروع کنید، بعد کم کم عشقتون به این عبادت اینقدر زیاد میشه که مثل بسیاری از بزرگان، از این نماز، دل نمی کنید.
تو نماز شبتون، در حق همه ی بندگان خدا دعا کنید.
#با_نوجوونا_یاران_صمیمی
التماس دعا
@khaneketabkosar
خانه کتاب کوثر
سلام . فرارسیدن ماه محرم و شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و خدمت شمابزرگؤاران تسلیت عرض میکنم.
پویش بزرگ: امت حسینی
سه کتاب
امیر من
خادم ارباب کیست؟
الی الحبیب
بزرگوارانی که میخوان کتابها رو تهیه کنن و بهعنوان نذری توزیع کنن به آیدی ادمین پیام بدن.
سلام همینطور که قول داده بودم .از امشب یه رمان جالب و جذاب پارت گذاری میشه .
نام از کدام سو
نویسنده نرجس شکوریان
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌺🌸
#از_کدام_سو
#قسمت_اول
از دیشب که جواب تماس ها و پیام ها را نمی دهد کلافه ی کلافه ام. بی وجدان روز ها، این همه به عیش و خوشی می گذرد، نمی دانم چه دردی است که شب حتما یکی دو ساعتش به فکروخیال و بی حوصلگی طی می شود و این سستی و بی حالی اش می کشد تا روز.
فشار درس های مسخره هم که نمی گذارد آرام و قرار داشته باشم. کاش می شد امروز را از مدرسه می زدم بیرون! اصلا حال و حوصله ی نشستن سر کلاس فیزیک را ندارم. زنگ کلاس را که زدند، بی خیال فرار کردن تسلیم شدم
*
سر و صدای بچه ها، کلاس هجده متری را برده است هوا. وحید با آن قد دیلاق و لاغرش، تا گردن رفته بود توی کتابش، تا خواست بنشیند، صندلی را کشیدم. نتوانست تعادلش را حفظ کند و محکم به زمین خورد.. فکر کنم قسمت لگنی، استخوان خاجی و سه چهار مهره ی پایین کمرش اگر از کار نیفتاده باشد، مدتی بیکار خواهد شد. صدای خنده ی بچه ها کلاس را برد هوا. چند تا فحش داد؛ اما چون صورتش از درد مچاله شده بود، دلم برایش سوخت و جوابش را ندادم.
معاونمان همان موقع رسید و حال و اوضاع را دید. جلو آمد و دست وحید را گرفت و کمک کرد بلند شود. کار من را ندید، اما فحش های وحید را شنید.
خودم می دانستم که باید همراهش بروم. از کلاس بیرون رفتیم. وحید دست به کمر و لنگ لنگان راه می رفت. پشت شلوار قهوه ای اش خاکی شده بود. از گوشه ی چشم نگاهش کردم، ابرو در هم کشیده، لبش را به دندان گرفته بود. جدا نمی خواستم این مادرمرده رابه این روز بیندازم، فقط می خواستم کمی بخندیم و فضای کوفتی عوض شود.
داشتم توی ذهنم حرف هایم را آماده می کردم که در دفتر کارش را باز کرد و رفت کنار میزش ایستاد. خودم را به خیالی زدم. هیچ وقت نشد که از این چهار دیواری که اسمش را گذاشته اند «دفتر» دل خوش داشته باشم؛ نمی دانم خاصیت وجودی اش است، به دکوراسیونش ربط دارد، به افرادی که این جا به کمین خطاها می نشینند یا به نفرتم از مدرسه برمیگردد؟ می گذاشتند، تمام اسباب و اثاث را می ریختم کنار کوچه و یک دکور می زدم، هلو. کادر را هم کلا خلاص می کردم. هر چند که از بعضی هایشان نمی شود گذشت، از خوبی خودمان است که این ها هم خوب شده اند! چشم از در و دیوار دفتر می گیرم و نگاهم می رسد به وحید که هنوز دست به پایین کمرش گرفته بود. بچه ننه...
@khaneketabkosar
#از_کدام_سو
#قسمت_دوم
- خب!
نگاهش سمت من است.
- بله؟!
خوب است که کسی نیست. خودش جزو همان کادری است که بودنش بهتر از نبودنش است. عادت کرده ام به نگاه های خاص و ساکتش. حرف هایش یک طرف، بدمصب چشم هایش هم حرف دارد.
- چه کردی جواد؟
از نگاهش فرار می کنم و می زنم به آن راه. حالا تا بخواهد راه را پیدا کند، چند دقیقه ای سر کار است:
- آقا آدم وقتی می خواد بشینه باید حواسش رو جمع کنه. یه نگاهی بندازه بعد!
بی حرف می رود پشت میز و صندلی را عقب می کشد و می نشیند. وحید با چشمانی گشاد و دهانی باز، نگاهم می کند. دارم فحش هایی که توی دلش می دهد را توی چشمانش می خوانم:
- یعنی شما در این نمایش نقشی نداشتی؟
سوالش تمسخر ندارد و خیلی جدی است! همین جرئتم را بیشتر می کند. این پا و آن پا می شوم. لبخندی تقدیمش می کنم و می گویم:
- پس برم کلاس. فیزیک داریم، عقب می افتیم.
رو می کند سمت وحید که هنوز دستش به کمرش است.
- نظر شما چیه؟ چی گفتی وحید!
سرش را می اندازد. هردو ساکتیم. حوصله ی بیشتر ایستادن را ندارم. دستش را روی میز می گذارد و آرام مشت می کند.
- تو بگو چی بگم بهتون.
وحید زود می گوید:
- آقا من تقصیری نداشتم. چرا جواد این طوری کرد، نمیدونم.
همیشه از این که دنبال مقصر می گردند بدم می آید. یک شوخی معمولی را می کنند یک دعوای سنگین!
- یه شوخی بود. اینقدر جار و جنجال نداره که!
سکوت کرده است. دستش را می گذارد زیر چانه اش و با انگشت هایش ریش مرتبش را شانه می زند. ریش به صورتش می آید. هرچند که اگر دست من باشد، هم صورتش را سه تیغه می کنم و هم به ابروهای پر پشتش یک حالی میدهم دختر کُش.
- آقا خب آدم عصبانی یه حرف چرتی می زنه. بدیش این بود که شما اومدید و شنیدید.
و با صدای آرامی می گوید:
- ببخشید.
دست از صورتش می کشد و خودکاری از روی میز برمیدارد. دکمه ی خودکار را بالا و پایین می کند و می گوید:
- مگر به من هم فحش دادی؟
وحید سر تکان می دهد و تند می گوید:
- نه نه آقا!
نمی توانم از این صورت آرام حالش را بفهمم و این عصبی ام می کند. اگر نگاهش را از جمادات بگیرد می بیند که یک جاندار زل زده است به صورتش. هر چند که این مدت مثل یک جانور به جان مدرسه افتاده ایم. صورتش را بالا می گیرد و چشم می دوزد به وحید:
- پس چیو ببخشم؟
وحید مانده است که چه بگوید. فکر کنم حاضر است بار دیگر زمین بخورد، اما اینطور بازخواست نشود.
- همین جوری. آخه این جواد دیگه شورشو درآورده! ولی خب... تو حضور شما بد بود دیگه...
شوری را راست می گوید. ولی من همینم که هستم. هرکس مشکل دارد و ناراحت است از مدرسه برود:
- آهان منظورت اینه که احترام من رو نگه نداشتی.
این منّ و منّ کردن وحید را هم دوست ندارم. محکم مثل یک مرد بگوید: آره فحش دادم. حرفیه؟
لبخند می زند:
- یعنی اگه می دونستی هستم و جواد این کار رو جلوی من انجام می داد تو حرفی نمی زدی؟
وحید سکوت می کند و سرش را پایین می اندازد! این معاون ما همیشه متفاوت بوده، همین هم هست که تا حالا با من شاخ به شاخ نشده است. زیاد برایش شاخ و شانه کشیده ام، اما انگار که نه شاخ دارد و نه شانه. وحید درمانده شده است:
- نه؛ من تا حالا به هیچ معلمی بی احترامی نکردم.
- به خودت چی؟
این را در حالی که باز🌺 من را ندید می گیرد، رو به وحید می گوید.
- به خودمون؟
@khaneketabkosar
#از_کدام_سو
#قسمت_سوم
سرش را تکان می دهد. خونسردی اش دیوانه کننده است. معاونمان را می گویم.
- گیرم که جواد بهت آسیب زد یا یه بدی کرد، تو چرا خودت رو ضعیف نشون بدی؟
- چه کار باید می کردم؟
- اونش به خودت مربوطه. فقط یه مشت از جواد خوردی، یکی هم از خودت.
- آقا ما کی مشت زدیم؟
نه نگاهم می کند و نه محلم می گذارد. ورقی برمیدارد. همانطور که صاف نشسته، ورق را مقابل وحید می گذارد:
- ببین وحید جان!
خودم جلو می روم و می گویم:
- آقا ما هم که درخت!
روی ورقه دو تا فلش به سمت هم می کشد:
- یکی تو هستی و یکی مقابل تو. اون نباید تو رو ناراحت کنه، اما اگر کسی اشتباهی رو در مقابل تو کرد، باید بتونی جدای از او،خودت رو هم در نظر بگیری. دو طرفه است! متقابله.
باید بتونی اذیتش نکنی، چون خودت هم ضرر می کنی. وحید تو رابطه ها حریم خودت رو نشکن. قبل از هر چیزی تو زندگی، این خودتویی که باید به فکر خودت باشی. وحید، مهمه، ارزشمنده.
مکث می کند. خودکارش را روی میز می گذارد. دست به سینه می شود و تکیه می دهد:
- اینجا طرفت یه بچه مسلمونه که نادونه... .
جا می خورم و درجا می گویم:
- من تشکر می کنم!
عکس العملی نشان نمی دهد.
- حالا وحید جان،فحشی که دادی به ظالم هم بوده!
نگاهم نمی کند.
- به اون که ضرری نرساند، اما خودت رو آلوده کردی.
وحید دستی به پیشانی اش می کشد و می گوید:
- آقا حرف شما درست، اما آدم که جوش میآره، دیگه این چیزای منطقی یادش میره.
لبخند می زند. خون خونم را می خورد. گوشه ی لبم را به دندان می گیرم که بتوانم خودم را نگهدارم. با مکث می گوید:
- راست میگی، اما درست نمیگی. حالا هم برو ب دَرست برس. اما فکرکن که یع عمر وقتی حرص خوردی جوش آوردی، چه عکس العملی نشون دادی! چند بار هم مخالف اون عمل کن، امتحانش که ضرر نداره!
وحید هنوز دارد دوتا فلش را نگاه می کند. حتمی می خواهد ببیند چقدر حق دارد، چقدر ندارد. هرچند حق نداشت مرا ندیده بگیرد. وقت کم آوردن نیست. بی خیال همهی بی محلی هایش می گویم:
- آقا مهدوی، ما به جاش بریم؟ این به شما علاقمنده می خواد بمونه، خودم درس رو براش توضیح میدم.
هیچکدام محل نمی گذارند. بیا و محبت کن. سری برای وحید تکان می دهد و همزمان با دستش در را نشان می دهد و می گوید:
- برو دیگه من حرفم رو زدم.
هُلش می دهم.
- برو دیگه. ادب داشته🌺 باش وحید جان! حرف بزرگترت رو گوش بده.
وحید می رود.
@khaneketabkosar
#ورود_به_محرم
🔹 چند تا نکته در بابِ ورود به ماهِ محرم خدمتِ عزیزانم عرض میکنم
انشاالله نهایتِ بهره رو ببریم.
1⃣ زیارتِ عاشورایِ هر روزِ این ماه ترک نشه انشاءالله...
2⃣ با وضو وارد شدن به مجلسِ عزای سیدالشهدا و دائم الذکر بودن
3⃣ به احترامِ صاحب عزا"خانوم فاطمه الزهرا" گوش ندادن به موسیقی و اهنگ و..
4⃣ نمازِ اولِ وقت..
که سرچشمه هرچی خیره هستش.
مداومت به نمازِ اولِ وقت برکتِ زندگی دنیا و اخرت رو تامین میکنه.
5⃣ نوکری تو دستگاهِ سیدالشهدا...
ولو به برداشتن یه زباله کوچیک از کنار تکیهها و موکبها و حسینهها،
اگه مقدوره براتون تو مراسمات سقا بشید...
آب بدید دست عزا دارا...
6⃣ پوشیدنِ لباسِ عزایِ تمیز و مرتب و به موقع در مجلس حاضر شدن.
7⃣ یه دستمالِ اشک کوچیک بذارید جیبتون، انشاالله رزقِ اشک و آهی داشته باشیم حیفِ این اشکا با دستمال کاغذی پاک بشه
8⃣ به احترامِ سیدالشهدا حجابمون رو نگه داریم...
حجابِ زبان
حجابِ چشم
حجابِ گوش
بخدا خیلی اثر داره دوستانِ بزرگوار
9⃣ زن و شوهرا اگه هر کدومتون تو دستگاهِ سیدالشهدا خدمت میکنید
همدیگرو کمک کنید
پشت هم باشید،
همو درک کنید
سختیهارو باهم دیگه کنار بیاید
اگه شوهرتون دیر میاد.
اگه خانومتون گرفتار کارای هیئتِ خانوماست و..
0⃣1⃣ خانوما و اقایونی که بچه شیر خوار یا کوچیک دارید.
از الان برید مراسمات رو شرکت کنید.
به بچههاتون بگید میخوایم بریم خونه امام حسین
نمیخواد واقعه کربلا رو براشون تشریح کنید
هیچوقت بهشون نگید:
دشمنان امام حسین روشکست دادن.
🔸 به قول شهید مطهری: کربلا دوتا صفحه داره
یه صفحه اش تاریکِ که همون کشتن و جنگِ
اما صفحه دیگهاش روشن و سفیدِ که رشادت و شهادت و پیروزی حق علیه باطلِ
شما صفحه سفید رو برا بچه ها توضیح بدید
از امام حسین اسطوره بسازید براشون
1⃣1⃣ نذریهاتونو بدید بچهها پخش کنن
تو مراسماتِ مذهبی با بچههاتون بیش از قبل خوشرفتاری کنید
بذارید ب دلشون مزه بده
2⃣1⃣ اونایی ک دنبالِ کارِ فرهنگی هستید، شبا معمولا بچهها تو مراسمات برنامه خاصی براشون ندارن.
شما با ذوق و سلیقه خودتون جمع کنید بچه هارو و کلی برنامه هایِ متنوع براشون بذارید.
همش که گریه کردن و سینه زدن نیست
3⃣1⃣ هرشب دست یدونه از رفیقاتونو بگیرید ببرید روضه.
حیفه تنهایی رفتن
4⃣1⃣ زن و شوهرا ترجیحا باهم مراسمات رو شرکت کنید
5⃣1⃣ جاهایِ مختلفِ شهر رو امتحان کنید یا بپرسید کجا مراسماتش بهتره خصوصا سخنرانیها
کنارِ عزاداری یاد گرفتنِ علم و دانش هم خیلی مهمه
6⃣1⃣ و نکته اخر #اخلاص.
من خودم اگه باشم
تاریکترین و خلوتترین مکان رو برا نشستن انتخاب میکنم.
حتی اگ با کسی برمم موقع سخنرانی و روضه با فاصله میشینم تا حواسم پرت حواشی نشه
و حرفِ آخرم
اقا امام زمان"عج"فرمودن هرجا روضه عموم "عباس" باشه من خودمو سراسیمه میرسونم
حواسمون ب اون لحظات خیلی باشه.
یا همیشه گفتن صاحب عزا در ورودی وایمیسه برا خوش امد گویی به عزا دارا
صاحب عزا مادرمون حضرت زهرا و پدرمون امیرالمومنین هستن.
صاحب عزا امام زمان "عج" هستن.
حواسمون باشه خلاصه
سرِ همین قضیه،
یه سید داشتیم میگفت: من میخوام دمِ در بشینم.
همیشه هم جاش اون گوشه کنارِ در بود.
@khaneketabkosar
هدایت شده از فامنین گرام
💐 پویش بزرگ #امت_حسینی
سه کتاب:
#امیر_من
#خادم_ارباب_کیست؟
#الی_الحبیب
🚩 اگر می خواهید در نذری #ماه_محرم سهیم شوید و جوانان را در کنار شور حسینی به #شعور_حسینی نیز دعوت کنید بسم الله...
🔆 بزرگوارانی که میخواهند کتاب هایی را با تخفیف تهیه کنند و یا به عنوان نذری توزیع کنند ، با آیدی یا شماره زیر ارتباط بگیرند.
@yaaghelatolarabs
۰۹۱۸۵۴۷۷۷۳۰
📌 کتاب کوثر #شهرستان_فامنین
─┅─═इई 💦🌺💦ईइ═─┅─
🌳 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش👇
🌨☘️ @Famenin_Gram 🍃☘️
حسین علیه السلام باران لطیف بهاری است
نسیم بهشتی
حسین علیه السلام روشن کننده زندگی است
آرامش عالم است
حسین علیه السلام مثل خون، گرم و پرتپش است...
حس حسین را هرکس در وجودش ندارد، هیچ ندارد...
#امیر_من
#نرجس_شکوریان_فرد
#کتب_محرم
حجت الاسلام دکتر ناصر رفیعی
🔻🔻🔻 موضوع 🔻🔻🔻
آموزه های اخلاقی عاشورا
👈 هدایت و ارشاد #قسمت_اول
🔵یکی از اهداف اصلی واقعه ی کربلا، هدایت انسان های گمراه بوده است. ایمان به خدا، توبه و انابه و بازگشت از گناه، تلاش و توسل به اهل بیت (ع) از نشانه های هدایت است.
🔷امام حسین (علیه السلام) در نامه ای به حاکم بصره گوشزد کرد که سنت رسول خدا (ص) از بین رفته و باید احیا شود. دوراندیشی امام به حدی بود که در روز عاشورا با عده ای می جنگید اما آنها را نمی کشت. از ایشان علت را جویا شدند و امام فرمودند که مردمانی از نسل اینها از مریدان ما خواهند بود و به ما و آیین ما معتقد هستند.
🔶امام باقر (علیه السلام) فرمودند، چند گناه در زندگی وجود دارد که خدا خیلی زود نتیجه اش را به انسان بازمی گرداند:🔻🔻
1⃣ ظلم به مظلوم
2⃣ بدقولی و وفا نکردن به عهد
3⃣ قطع صله ی رحم
#حب_الحسین_یجمعنا
@khaneketabkosar
🏴 گزیده سخنرانی شب اول محرم حسینیه امام خمینی(ره)همدان استاد حسینی یمین
🚩 موضوع سخنرانی این شش شب موضوع مرگ و هنر مردن از دیدگاه اباعبدالله است
🔻نوع نگاهمان به مرگ را باید تغییر دهیم یک تصور غلط میگوید فلانی تصادف کرد از بین رفت،فوت کرد این هراس انگیز است و تصور صحیح وفات یافتن است به معنی یک چیزی را به طور کامل گرفتن!
🔻مجلس ختم غلط است ما مجلس فاتحه میگیریم چون تازه کار شروع شده است نسبت مرگ با آن دنیا تولدی دیگر است
🔺مرگ مژده است چون انتقال به عالم دیگر است و فقط جسم میمیرد نه خودمان!
🔸امام حسین خطبهای در کربلا دارند و میفرمایند:
فَمَا المَوتُ إلاّ قَنطَرَةٌ... مرگ چیزی نیست جز پلی که...(معانی الاخبار صفحه۲۸۸)
📚 #معرفی_کتاب
📖 #سیاحت_غرب کتاب آقای قوچانی است متولد۱۲۵۲ هستند و سال۱۳۱۲ این کتاب را نگارش کردند همچنین ایشان مجتهد مسلم است
🔺حضرت آقا سال۶۵ در مورد مرحوم قوچانی عرایضی داشتند:
توصیه همیشگی من به طلاب این است که کتاب #سیاحت_شرق را بخوانند
🔺آقای مطهری به من(رهبری)میگفتند این کتاب #سیاحت_غرب مکاشفات مرحوم قوچانی است
🔺در این کتاب آمده: من مردم و همه دردها رفت مرگ این چنین است
🔻محرم فرصت خوبی است برای توبه و خودسازی ما سه بار در زیارت عاشورا با ادبیات مختلف بیان میکنیم اِنّی أَتَقَرَّبُ إِلَى الله بِحُبِّکُمْ وَ بالْبَراَة مِنْ أَعْدائِکُمْ
🔸 با امام حسین میشه به خدا نزدیک شد
🔻یکی از چیزهایی که میتونه ما را در مسیر قرب خدا کمک کند همین یاد مرگ است بدانیم آدمها زود تبدیل به اعلامیه میشوند اون که مرد داشت مثل ما زندگیش رو میکرد الحمدلله به محرم رسیدهایم ما...
🔻یک آقایی در سر رسیدش یک نکتهای نوشته بود در فضای مجازی پخش شد در ذهن من ماند نوشته بود ما هرسال یک دور از سالروز تولدمان عبور میکنیم و یکبار از سالمرگمان که خودمان هم نمیدانیم در کدام روز از کدام ماه هست اما قطعا هست!!
📚 #معرفی_کتاب
📖 #کربلا_مبارزه_با_پوچیها اثر استاد طاهرزاده حیفه انسان در محرم از این کتابها نخواند از وقت زندگی نزنید از وقت فضای مجازی بزنید که الحمدلله همه هم گرفتاریم
🔺در این کتاب ایشان میفرماید:
ترس از مرگ مثل یک اختاپوس روی مردم افتاده و حسین آمده است این ترس را در مردم از بین ببرد؛چرا مردم میترسند؟حب دنیا!
🔺پیامبر(ص)فرمود: فرشتهای وجود دارد که هرشب ندا میدهد:
➖ای بیستسالهها تلاش کنید
➖ای سی سالهها شما از زمان لهب و لعب گذشتید و به مرحله زینت رسیدید
➖ای چهلسالهها شما چه چیزی آماده کردید که به دیدار پروردگارتان بروید؟
➖و ای پنجاهسالهها(فرشته هشدار دهنده) به سمت شما آمده...
➖و ای شصت سالهها شما زرعی هستید که آماده درو هستید
➖و ای هفتادسالهها ندای فرشته مرگ را اجابت کنید
➖و ای هشتادسالهها قیامت رسیده و شما غافلید!
🌐لینک سخنرانی
https://t.me/andishehdini/5856
#حب_الحسین_یجمعنا
@khaneketabkosar
#از_کدام_سو
#قسمت_چهارم
اوهم می رود سراغ تلفن دفتر که صدای زنگش روی مخم است.
گوشی را برمی دارد و جواب می دهد. حتما باز ننه بابای یکی از بچه ها زنگ زنگ زده چغولی بچه شان را به او بکند . آن قدر بدم می آید از پدر و مادر هایی که فکر می کنند اگر شکایت ما را به اهالی مدرسه کنند این ها معجزه می کنند و ما شفا می گیریم . اصلا این چه حرف اشتباهی است که می خواهند ما را تربیت کنند!راحتمان بگذارند. خیلی دلشان می سوزد هزار عیب خودشان را بر طرف کنند که مثل هزارپا چسبیده به زندگی شان. خودشان را درست کنند، ما هم به وقتش آدم می شویم.
حالم ازاین آرامش و حوصله ی آقای مهدوی به هم میخورد.توی این چند ماه، شاید این دفعه ی بیستم باشد . سر همه ی کارها مجبورم بیایم و او چند کلمه ای می گوید و نگاهی به هم می کنیم و می روم . اما این دفعه اساسی لج کرده است. امسال تازه آمده و معاون ما پیش دانشگاهی هاست .قد بلند و چهارشانه است. موهایش را کج می زند. هر چند که به صورتش همین مدل هم می آید. هر چقدر کاریکاتورش را می کشم و مدل مو ها را عوض می کنم،فایده ندارد.
همین طور جذاب تر است.
خیلی دفتری نیست. اصلا پشت میز نشین نیست! پایه ی همه ی جنب و جوش هاست. والیبال و تنیس و بسکتبال و بدمینتون بازی می کند. هر وقت بچه ها توی حیاطند حتماً او توی دفتر نیست. خیلی بی کار است به قرآن! چنان با همه گرم می گیرد که انگار برادر کوچک ترش هستیم. با بچه های خودشیرین هم مدام برنامه ی کوه و استخر می ریزند. گاهی هم از زیر میزش کتاب هایی با نور چشمی ها رد و بدل می کند.تلفن را می گذارد و از دفتر بیرون می رود. دنبالش می روم تا کنار اتاق دفترداری ومی مانم بیرون .کارش طول می کشد یا به عمد طول می دهد، نمی دانم . باصدای تلفن دفترش بیرون می آید و برمی گردد توی دفتر. گوشی را که برمی دارد اخم هایش از هم باز می شود و لبخند زنان صدایش را پایین می آورد.چهار چشمی نگاهش میکنم تا دو کلمه از حرف هایش را قاب بزنم.روی پا می چرخد و دیگر هیچ . حتما دارد با منزل این طور دل و قلوه رد و بدل میکند . بپرسم ببینم دل و قلوه ی اوهم مثل من کلاهبرداری می کند یا فقط من به کاهدان زده ام!می نشینم روی صندلی .تا برمی گردد چنان نگاهم میکند که بلند می شوم.
خودم فردا دو دست صندلی با بالشت می آورم مدرسه،نوبرش را آورده است . می خواهد از کنارم رد بشود،پشت کله ام را می خارانم و می گویم:
_آقا!آشتی؟صلح،ثبات مدرسه.
می نشیند پشت میزش.
_با اجازه ی بزرگ ترا.
می نشینم صندلی کنارش حوصلم راسر برده است. هیچ کس توی مدرسه جرات ندارد انقدر به من بی محلی کند . خودش هم تا حالا همه اش درست رفتار کرده است!تا میخواهد دفترش را باز کند دستم را روی آن می گذارم:
_به جان خودم اگر حرف نزنید . خودکشی می کنم . توی وصیت نامه ام می نویسم از بی کلامی مردم. خونش گردن آقای مهدوی.
باصندلی می چرخد سمتم:
_تو چه مرگته؟
چشمانم گشاد میشوند.
_آقای معاون...
#از_کدام_سو
#قسمت_ششم
دست میبرم سمت دستگیرهی در کلاس، اما برمیگردم و نگاهش میکنم. لحظهی آخر میگوید:
- جواد، وایسا.
میایسـتم. دیگـر چـه میخواهـد؟ خـا ک بیـاورد و بریـزد رویـم تـا گل شود؟
- برگرد. بیا ببینم.
برمی گردم سـمت دفتر. کنار در میایسـتم و نگاهش میکنم. سـرم را بـالا گرفتـهام تـا بتوانـم حـس مزخرف خرد شـدن را تحمل کنم. اشـاره میکند که بروم داخل. میروم و کنارش میایسـتم و همچنان سـعی میکنم نگاهم را از چشمانش برندارم.
- لباست رو در بیار.
لاتی میکنم و در میآورم. میخواهم ببینم ته تهش تا کجا میرود. پیراهنـش را در مـیآورد و میانـدازد روی دسـتم. لبـاس خیسـم را میگیـرد و میپوشـد. از کمـد کنـار میزش حولهی کوچکـی درمیآورد و میدهد دستم. نگاهم سرگردان شده است بین حرکات و صورت و چشـمانش. حولـه را میانـدازم روی سـرم و چشـمانم را میبنـدم. موهایـم را خشـک میکنـم. حولـه را از مقابـل صورتـم پاییـن میکشـم. نیسـت... نگاهم به کاپشـنش میافتد که به چوبلباسـی جا مانده است. همانجا کنار بخاری مینشینم. زل میزنم به آتش که دارد میسوزد. آبی، قرمز، سبز، نارنجی. داغ شده ام. حتما با آن لباس خیس، بدون کاپشن سرما میخورد. بدجـور سـوزاندهامش. حقـش بـود یـا نـه؟ چـی داشـت بـرای وحیـد میگفت. حق دو طرف دارد اینطوری. انگشت اشارهی دو دستم را مقابل هم میگیرم. هر دو طرف که درست و حسابی است. تـو حـق داری، او هـم حـق دارد. تـو بایـد او را ببینـی و او تـو را. بـه او حق بده. به تو حق بدهد یا ندهد تو کوتاه بیا. او کوتاه بیاید. چـه حسـاب و کتـاب رویایـی. کـدام آدمـی پیـدا میشـود کـه این طور اصولـی و بـا کلاس بـه همه چیز نگاه کند. با حسـاب 🌺کتاب من، یک طرفش سنگین میشود.
#از_کدام_سو
#قسمت_پنجم
چشمان قهوه ایش را تنگ می کند و با تندی می گوید:
- جواد اگر حرف اضافه یا نامربوط بزنی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.
خشونت با جوان باعث جوب خوابی می شود. این را ذهنم می گوید، اما صدایم در نمی آید.
- یه روز دعوا می کنی... یه روز تیپ ویژه می زنی... یه روز ده نفر رو با شماره ی یه دختر سرکار میذاری... یه روز موبایل میآری و فیلمبرداری می کنی و سر صدا... یه روز تو روی معلم می ایستی... یه روز صندلی می کشی... یه روز فحش میدی... آخه بشر دو پا که تا هفده سال پیش چهار دست و پا راه می رفتی، پوشکتم یکی دیگه عوض می کرد و غذا که می خوردی از دهنت می ریخت رو لباست، چی شده قدت بلند شده، هیکلی شدی، فکر کردی کی هستی؟
چه سنگین هم وزنه می زند. دهانم را از باد پر می کنم و همان طور که نگاهش می کنم، نفس را بیرون می دهم.
- آقا یه فرصت بده!
- فرصت بدم که بری چه غلط دیگه ای بکنی؟ ماژیک وایت برد پرت کنی؟ به خواهر های بچه ها زنگ بزنی؟ کیف معلم رو کش بری؟
- اینقدر دقیق گزارش دادن لامصبا، بی بی سی تعطیل کنه آبرومندتره.
- تعطیل کنه یا تو رو استخدام کنه؟
- دور از جون!
- تو بگو چه کار کنم برات؟
- آقا خودتونو به زحمت نندازید ما راضی نیستیم.
خیلی جوش آورده است. اگر با این دنده جلو نروم کارم پیش نمی رود. خودم هم مانده ام حیران که چرا مقابلش عقب نشسته ام. بلند می شود:
- باشه. پس پاشو پروندت رو بدم بهت. می خوام زحمت کم کنی تا راضی باشی!
داست راستش را می گذارد روی میز و نیم خیز می شود. امروزش و این حالش با بقیهی روزها و حالاتش فرق دارد. کمی که نه، خیلی جا خورده ام. هول می شوم:
- آقا شما بفرما بشین، بفرما خسته اید. خیلی حرص نخورین یه لیوان آب بدم خدمتتون!
تند می روم از پارچ آبی که روی میز وسط دفتر است، لیوانی پر می کنم و می آورم مقابلش. بالاخره عصبانی شدنش را هم دیدم. عصبی شدنش هم به درد نمی خورد، من باشم شیشه پایین می آورم، مشت می زنم، عربده هایم جیغ مادرم را هوا می برد. این نشسته و فقط دارد ردیف می کند. جرات نگاه کردن به صورتش را ندارم. لیوان را که دستش می دهم، درجا روی لباسم خالی می کند و پشتش پارچ آب است که از دستم کشیده می شود و روی سرم خالی می شود. دستم بازمانده و متحیر.
- جوجهی آب کشیده شدی. منتهی جوجه شترمرغی از درازی گردن کشی. حالا برو کلاس.
شوخی بدی است. اما نمی توانم حرفی بزنم. از سرعت عمل و قدرت کلام و حالت چهره و تفاوت برخوردش جا خورده ام و کمی فضا را از دست داده ام. از سرما لرز می کنم.
راه می افتم سمت کلاس🌺. حالا چطور در را باز کنم؟ مقابل خندهی بچه ها چه بگویم؟
⚫️نذر #فرهنگ و #دانایی کنیم📚
حسین بن علی, کمبود #یار داشت...
یاران ولایتشناس کم بودند...
حبیب کم بود...
جَون کم بود..
زهیر کم بود..
مسلم کم بود..
در عوض, تا دلت بخواهد, #تواب در کوفه مانده بود...
تواب ولایتنشناس❗️
تواب موقعیتنشناس❗️
📚 #فکر را باید آماده ساخت.📚
نذر دانایی کنیم,
برای یاری حسین زمان مان...
صاحبالزمان, #یار کم دارد..
یار ولایتشناس!
📚کتابهای پویش ماههای محرم و صفر 🏴
#الی_الحبیب
#خادم_ارباب_کیست
#امیر_من
در سفره هدایت ارباب هر چقدر بانی میشوی بسم الله...
شماره کارت👇💳
6037997573941755
#فقط_به_عشق_حسین
#حب_الحسین_یجمعنا
@khaneketabkosar