32.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبر داری چهل منزل پی تو می گردم ای بابا؟
😭😭😭
https://eitaa.com/khanevadechandfarzandi
1402.01.14-Panahian-FatemieBozorgeTehran-VaghebiniVaEhsasatManaviDarQuran-12-32K.mp3
15.59M
🔉 واقعبینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سورۀ محمد(ص) - ۱۲
📅 جلسۀ دوازدهم | ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
🕌 فاطمیۀ بزرگ تهران
👈کیفیت بهتر:
📎 panahian.ir/post/7614
@Panahian_ir
@Panahian_mp3
📜 باید خودمان، وارث خودمان باشیم!
▪️ما چگونه زندگی کنیم که زندگیمان سرشار و بارور باشد و چگونه بمیریم که مرگمان استمرار حیاتمان باشد؟ و به تعبیر امام حسین در دعای عرفه، خودمان وارث خودمان باشیم؟...
▪️من در مراحلی، اُنس پیدا میکنم، شاد میشوم و بینیاز میشوم. این بینیازی با واسطه پدر و مادر، زن و یا با امکانات و دنیا و... حاصل میشود.
▪️ این واسطههای متغیر، بینیازی ثابتی به انسان نخواهند داد. این است که از خدا میخواهیم: «اجْعَلْ غِنایَ فِی نَفْسِی»؛بینیازی را در درون من قرار بده؛ در وجودم معنایی قرار بده که آن، من را بینیاز کند و ظرف بینیازی من، وجودم باشد.
▪️نکته این است که ما طوری زندگی کنیم که از آنچه داریم، تمتع ببریم و اینها حتی بعد از ما استمرار پیدا کنند و با مرگ ما تمام نشوند.
▪️این مهم است که ما چگونه زندگی کنیم که زندگیمان، ما را بهرهمند کند؛ به حدی که بعد از مرگمان، استمراری داشته باشیم و بعد از ما امکاناتی را که در زندگیمان بارور کردهایم، وارث و ادامه ما باشند!
❛❛ عینصاد
📚 #خون_خدا | ص ۷۰
#️⃣ #متن #بریده_کتاب #امامت
🛒 برای سفارش لینک زیر را کلیک نمایید
📖 نسخهٔ چاپـــی کتاب خون خدا 👉🏻
یا به ادمین فروشگاه اینترنتی لیلة القدر پیام بدهید
👇🏻👇🏻👇🏻
🤳🏻 : @einsadshop_ad
دوست دارم تا ابد گریه کن شما باشم ...
مثل وقتی که باردار بودم و در ماه ششم به یاد روضه در و دیوار گریه می کردم
انگار خودم بودم بین در و دیوار
مثل وقتی که شیرخواره داشتم و روضه شیرخواره را با گوشت و پوست و استخوان لمس می کردم
نگویم ... از روضه علی اصغر نگویم ...
الحمدلله در شش ماهگی همه فرزندانم روضه شش ماهه در خانه ام گرفتم
مثل وقتی که دخترکانم سه ساله شدند و در اوج شیرین زبانی هایشان به یاد سه ساله امام حسین علیه السلام زار زار گریه می کردم
هربار که بهانه بابا گرفتند سر روضه باز میشد
هربار شانه به موهایشان می زدم
و در سه سالگی شان روضه حضرت رقیه سلام الله در خانه مان به پا بود
و حالا امشب برای اولین بار ، درست مصادف با ورود پسرم به یازده سالگی ، با تمام وجود هق هق گریه کردم ، تصور می کردم پسر یازده ساله ام را
از اعماق وجودم درد کشیدم
برای عبدالله بن حسن
و این راه ادامه دارد...
داستان کربلا همچنان ادامه دارد...
نه اینکه مقایسه کنم ... فقط برای تقریب ذهن و درک بیشتر عمق ماجرا
دوست داشتم تا ابد روضه های شما برایم محسوس و ملموس و قابل تصور باشد تا بیشتر و بیشتر و بیشتر گریه کنم
هرچند غم هاو تصورات ما اندازه سر سوزنی از مصیبت عظمای شما نیست
اما ما به همین دل خوشیم
به همینکه فرزندان مان و حس مادری مان باعث گریه بیشتر بر شما باشند
https://eitaa.com/khanevadechandfarzandi
خانواده چند فرزندی