eitaa logo
خانواده چند فرزندی🇮🇷
6.8هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
711 ویدیو
88 فایل
#خانواده_چند_فرزندی یک مادر در حال یادگیری مشاور و تسهیل گر متولد ۶۷ و مادر چهار فرزند مزیات چالش ها و راهکارهای چند فرزندی خادم کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکری @asheri110
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم بچه که بودم ، حدودا هشت نه ساله ، شکایتم به پدر و مادرم تنهایی ام بود. نامه می‌نوشتم حرف میزدم.بهانه می‌گرفتم. که مامان چرا ما سفره می اندازیم نهایتا سه نفر هستیم سر سفره (تازه اگر پدر می‌بود) ولی خانه مادر بزرگ ، سفره بزرگ می اندازند و تعداد زیادند! خاله ها ، دایی ها زندایی ها ، دختر دایی ها پسردایی ها و....خانه خودمان اشتهایم کم میشد. چون تنها بودم.شاید چون فعالیت زیادی نداشتم ، تنهابودم، خیلی گرسنه نمی‌شدم. یکبار مادرم کفری شد و گفت : « الهی بیفتی تو یه خونه که یه سفره بندازند از این سر تا اون سر» آن موقع نفهمیدم که این دعاست یا ...؟ دست تقدیر مرا انداخت وسط یک خانواده شلوغ و باصفا. خواهر برادرها فاصله سنی شان مثل بچه های خودمان است.که وقتی سفره می اندازیم از این سر تا آن سر خانه آدم مینشیند.عموهازنعموها ، عمه ها ، پسرعموها ، پسرعمه ها و دخترعمو و دختر عمه بچه ها.دورهم میگوییم و می‌خندیم و بچه ها کیف میکنند. هربار که میرویم مادرجان ( مادر همسر) می گویند: پیش پای شما برادرتان اینجا بودند یا دیروز خواهرتان اینجا بودند. هر بار که منزل مادرم می روم مادرم هست و من ، با خواهر و برادری که فاصله سنی زیادی با ما دارند و بعد از چند دقیقه مثل اکثر نوجوان های امروز ، می روند اتاق ، در غار تنهایی خودشان. اگر ما برویم رفته ایم اگر نه، خانه سوت و کور است. و من دارم فکر میکنم به خانه ای که خالی نمی شود و همیشه صدای زندگی در آن جریان دارد. https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be516
بسم الله الرحمن الرحیم امروز یاد اون اوایلی که کرونا اومده بود افتادم. چقدر همه مضطرب بودند . حال الان قرنطینه با حال اون موقع برابر نیست. الان دیگه یجورایی پذیرفتیمش. باز یاد حرف استاد افتادم که میگفتند: پدیده (مسئله ، مشکل) رو سوار گردنتون نکنید. چون سنگینی می‌کنه و مانع حرکتتون میشه. از گردنتون ، از رو دوشتون بیارین پایین ، دستشو بگیرین و باهاش راه برید. این همون پذیرشه... کرونا یک تمرین بود برای ما. تمرین پذیرش. و همراه شدن با مسئله. دیدم خیلی ها براش تولد گرفتند. اگه بخوای مسئله رو سوار خودت کنی یا مثل آینه دق بزاری روبروت و دائم خودخوری کنی و متوقف بشی ، دیگه نمیتونی حرکت کنی. همه مسائل ، حل شدنی نیستند. گاهی لازمه بپذیریش ، بیاریش پایین و همراهت کنی. به این فکر کنی که خب ، حالا این مسئله هست ، وجود داره و نمیتونم حلش کنم. چجوری میتونم با وجود همین مسئله باز حرکت کنم و ادامه بدم؟! داریم یاد میگیریم که با مسائل حل ناشدنی ، چه جور کنار بیایم. کنار اومدن به معنای هیچ کاری نکردن نیست ، اصلا. به معنای اینه که تمام تمرکز و انرژی ات رو ، رو این مسئله نزاری ، اونوقته که میبینی حتی با وجود خیلی از مسائل و مشکلات ، باز سنگین نیستی ، باز در حرکتی. برای منی که این سال ها ، با تمام سختی ها ، شب بیداری ها ، تلاش ها ، مجازی درس خوندم و حالا به لطف خدا، رسیدم به اون جایی که میخواستم و الحمدلله. ان شاالله بتونم خدمت کوچکی به جامعه زنان و مادران کشورم بکنم. https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be516
ارسال و انتشار مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است.
این پست باید موجبات تأمل و تفکر رو ایجاد کنه، لذا خواهشاً فقط نخونید و برید حتماً این چند روز بهش فکر کنید، خصوصاً درباره تعریف پایانی چون قطعا وظایف جدیدی رو در تربیت ایجاد می‌کنه ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
شاه کلید👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم این روزها که کارهایم بیشتر شده ، شب ها بیشتر بیدار میمانم . بچه ها یاد گرفتند ، خودشان وسایل صبحانه که در سبدسبز مخصوص صبحانه در یخچال هست را می آورند و سفره را پهن میکنند. شاید این استقلال ، نتیجه سال ها صبر در برابر کمک کردن ها و ریخت وپاش هایشان هست ، که از اول ، فرصت مشارکت در امور را داشتند. که خیلی اوقات ، سفره بعد از صبحانه ، حتما باید شسته می‌شده. برای دختر کوچکترم لقمه میگیرم و بعد از صبحانه ، کمی جمع و جور و تدارک وسایل نهار. گاهی هم از شب ، مواد نهار را بیرون میگذارم. لباسشویی را روشن میکنم. دارم ظرف می‌شورم و به حرف های استاد ، سر کلاس گوش میدهم. حالا میروم لباس ها را پهن کنم. گاز را پاک میکنم ، بعد میروم تا صوت کلاس را در دفترم پیاده کنم. بچه ها مشغول بازی هستند. هروقت میروم اتاق ، یکی یکی می آیند و یکهو میبینم از چهار طرف محاصره شدم😅 یکی دو درس می‌نویسم ، می آیم، مواد کوکو سبزی که آماده کردم را هم میزنم و در ماهیتابه میریزم ، ماهیتابه دوطرفه برای این کار ، خیلی خوب است. چایی تازه دم را در فلاکس میریزم برای همسر جان و خداروشکر میکنم بابت همراهی و کمک هایش... زیر گاز را کم میکنم ، نمازم را می‌خوانم ، بچه ها دور و برم با مهر و تسبیح بازی میکنند. میروم سراغ کار بعدی ، بچه ها می آیند و لا به لای کارها ، هر از گاهی با هم بازی میکنیم.و یک زمانی هم اختصاص دارد به درس گل پسر. حالا نهار خوردیم ، طبق قرار قبلی ، هرکس ظرف خود را می‌برد و در ظرفشویی میگذارد. خیلی وقت ها هم خودم همه را جمع میکنم. وقت تلوزیون دیدن بچه هاست. حالا یک آرامش نسبی برقرار است. چند درس دیگر می‌نویسم.گاهی هم عصرها ، بیرون میروم یا می رویم.گاهی تنها برای خودم گاهی همه باهم ، گاهی فقط با یک بچه. کلاس مجازی و جلسه مجازی تمام شده. نماز مغرب را میخوانیم. کمی سالن راجمع و جور میکنیم. دور هم میوه میخوریم. شب ها دور هم تخمه میخوریم ، سریال طنز میبینیم و خلاصه ، سعی میکنم کتاب خوانی قبل خواب برای بچه ها داشته باشم. هر چند خیلی اوقات ، بازی با همدیگر را بر همه چیز ترجیح میدهند. بازی با چاشنی تند دعواها شب می شود و قصه از نو... نه اینکه این برنامه همیشگی و دائممان باشد ، نه.. فقط خواستم بگویم ، این چیزی که باب شده و هی دارند مینویسند که این ها که اینجورند حتما خدم و حشم دارند ، حتما پرستار دارند ، حتما غذای آماده برایشان می رسد، حتما مادر یا خواهرشان کمکشان هست و این حرفها...اینجور نیست. برنامه ریزی و هدف.قدر وقت دانستن.پرهیز از تنبلی https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
این مطلب ادامه دارد
ارسال و انتشار مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است.