✨﷽✨
ملاقات با #امام_زمان(عج)
✍یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی نشد. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف رو آورد، اما نتیجه نگرفت.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر بروی». او نیز رفت و در آنجا چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روزهای آخر بود که به او گفتند: «الان امام زمان، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند». سریعا به آنجا رفت. وقتی رسید دید امام زمان نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز میگویند. سلام کرد، حضرت پاسخ دادند و اشاره به سکوت کردند. دید پیرزنی قد خمیده با عصا آمد و قفلی را داد و گفت: اگر ممکنه برای رضای خدا این قفل را از من سه شاهی بخرید که به سه شاهی پول محتاجم. پیرمرد قفل را دید سالم است و گفت: این قفل هشت شاهی ارزش دارد... من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمتش خواهد بود! پیرزن گفت: نه، نیازی ندارم.
پیرمرد با سادگی گفت: تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقت را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافیست. باز تکرار میکنم: قیمت واقعی آن هشت شاهی است، چون من کاسبم و باید سود ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم! پیرزن باورش نمیشد. پیرمرد هفت شاهی به او داد و قفل را خرید.
💥همین که پیرزن رفت، امام به من فرمودند: «این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جِفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار... همه میخواستند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی میکنم.»
📚 ملاقات با امام عصر، ص۲۶۸
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @farhangiekhanevadeh
💢 رهبر معظم انقلاب:
اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد (هیچ انسانی بیعیب نیست) و مجبورید او را تحمل کنید، تحمّل کنید همانطور که او عیبی از شما را تحمّل میکند.
آدم عیب خودش را که نمیفهمد، عیب دیگری را میفهمد.
پس بنا را بگذارید بر صبر و تحمّل...
اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید.
اما اگر دیدید نمی شود کاری کرد، با او بسازید.
#کلام_ولایت
#همسرانه
🆔 @farhangiekhanevadeh
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #نماهنگ
#امام_زمان (عج)
💐 افضل الاعمال دنیا
💐دعا برای ظهوره
👌 #بسیارزیبا
🆔 @farhangiekhanevadeh
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 نماهنگ «قرار دلها»
💠 اثر زیبای «علیرضا بیرانوند»
☘ در مدح رهبر معظم انقلاب، امام خامنهای:
❤️ به مناسبت آغاز سالروز امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
🆔 @farhangiekhanevadeh
‼️ رفتن به مجلس عروسی
🔷 س 1940: اگر رفتن به عروسی به خاطر احترام به عادت های اجتماعی باشد آیا به علت احتمال وجود رقص اشکال شرعی دارد؟
✅ ج: اصل شرکت در عروسی هایی که احتمال رقص در آن ها وجود دارد تا زمانی که به عنوان تأییدِ مرتکب کار حرام محسوب نشود و موجب ابتلا به حرام هم نشود، اشکال ندارد.
📕 منبع: khamenei.ir
#احکام
🆔 @farhangiekhanevadeh
هدایت شده از خانواده جامع
🍃 ذکر روز شنبه (صدمرتبه)
✨یا رب العالمین✨
#ذکر_روز
🍃🌸 @farhangiekhanevadeh
💢 نکتههای طلایی برای مادران
کودکان برای پرورش مهارت دستورزی، نیاز به نقاشی با مداد، ماژیک، مداد شمعی یا رنگ انگشتی دارند (حتی اگر روی دیوارهای خانه نقاشی کنند!) توجه داشته باشید که دستورزی یک مهارت پایه است که در آینده بر بسیاری از مهارتهای دیگر فرزند شما تأثیر خواهد گذاشت، پس نهتنها مداد و سایر وسایل نقاشی را از او دریغ نکنید، بلکه با فراهم کردن هرچه زیادتر لوازم نقاشی و همچنین سایر وسایل موردنیاز، به پرورش هر چه بیشتر این مهارت کمک کنید. ازجمله عواملی که به پرورش این مهارت کمک میکنند، خمیربازی، گلبازی، بازی با شن، قیچی کردن کاغذ با قیچی پلاستیکی مخصوص کودکان و چسباندن تکههای کاغذ به یکدیگر، مچاله کردن کاغذ، گره زدن، باز و بسته کردن دکمه لباس و جدا کردن نخود و لوبیا از یکدیگر است.
#فرزند_دلبندم
🆔 @farhangiekhanevadeh
👌حتما بخونید خیلی زیباست🍃🌹
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد.
#تلنگر
🆔 @farhangiekhanevadeh