فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نظر رهبری درمورد سخنانی که از طرف ایشان نقل میشه...
📍و یا حرفایی که منصوبین، از سمت خودشان میگویند.
✅ عزيز حضرت زهرا علیهاالسلام چقدر مظلوم هستی هر کسی کار اشتباه خودش را بر گردن شما می اندازند!!!!!!
البته در تاریخ هم همینطور بوده مولا از جنگ صد در صد پیروزی را بشکست تبدیل کردن بعد هم طلبکار شدن این قوم ولایت گریز کارشان همین است!!!!!!!
#جهاد_تبیین #آگاهی_سیاسی
#هردوبخوانیم
#همسرداری
👈فکر کردن به
✍نکات مثبت همسر
و موهبتهای زندگی مشترکتان باعث میشود
❤️ روح تازهای به رابطه تان
دمیده شود.💞🌬
همين الان فكر كنيد
تلاش کنید از همسرتان به خاطر
خوبیهایش تشکر کنید.🙏
#مهارت_همسرداری #سبک_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدا چه موقع مهمان میشود؟
🔰#آیت_الله_جوادی_آملی
#اخلاقی
🇮🇷
📝 نماینده استرالیا با نوزاد خود به محل کار میآید، اما مشتی روشنفکر نادان غربگدا، دختران را با سگ بازی و گربه بازی سرگرم میکنند تا طعم مادر بودن را نچشند!
🍃🌹🍃
▪️غربیها برای ضربه زدن به جمعیت ما، برای دخترانمان نسخه سگبازی میپیچند، اما در کشورشان، زنان را با نشان مادری تبلیغ میکنند!
#جهاد_تبیین
#فرزندآوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #شیخ_حسین_انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی. اون زمان اگر مسئولین این حرفشو میشنیدن امروز کار به اینجا نمیرسید.
#حجاب_عفاف #حجاب_اجباری #حجاب_اختیاری #امر_به_معروف
🌷 #دختر_شینا – قسمت 5⃣
✅ فصل اول
... پدرم طاقت دیدن گریة مرا نداشت، میگفت: « باشد. تو گریه نکن، من فردا میفرستم با مادرت به مدرسه بروی. » من هم همیشه فکر میکردم پدرم راست میگوید.
آن شب را با شوق و ذوق به رختخواب میرفتم. تا صبح خوابم نمیبرد؛ اما همین که صبح میشد و از مادرم میخواستم مرا به مدرسه ببرد، پدرم میآمد و با هزار دوز و کلک سرم را شیره میمالید و باز وعده و وعید میداد که امروز کار داریم؛ اما فردا حتماً میرویم مدرسه. آخرش هم آرزو به دلم ماند و به مدرسه نرفتم.
نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار میشدم، سحری میخوردم و روزه میگرفتم.
بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازة پسرعمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: « آمدهام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزههایش را گرفته. »
پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گلهای ریز و قشنگ صورتی داشت از لابهلای پارچههای ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت.
چادر درست اندازهام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی میخواستم پرواز کنم. پدرم خدید و گفت: « قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد بابا جان. »
آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانهمان میآمد، میدویدم و از مادرم میپرسیدم: « این آقا محرم است یا نامحرم؟! » بعضی وقتها مادرم از دستم کلافه میشد. به خاطر همین، هر مردی به خانهمان میآمد، میدویدم و چادرم را سرم میکردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر میکردم.
🔰ادامه دارد....🔰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنیها
👏 #قهرمانانی که بخاطر این خاک و #دفاع_از_ناموس این گونه پرپر شدند
👌 و اما ما.....
#شهدا
#اسطوره
#دفاع_مقدس
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۳
#امروز👇
👈 #چهارشنبه #بیستم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
#قرآن
❤️
👌این #نقاشی که «قايق لجبازی» نامگذاری شده، نمایش رفتار همسرانی است که میخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند و به خواستههای همدیگر توجه نمیکنند!وهیچ وقت موفق نمیشوند
#مهارت_زندگی #سبک_زندگی #همسرداری #مهارت_همسرداری #زناشویی #هنری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یه زمانی ما با #امام_زمان (عجل الله) روبرو خواهیم شد.....⁉️
#سخنرانی #مهدویت #سبک_زندگی #امر_به_معروف
#بهانه_گیری 💥
#كودكان براي رسيدن به خواسته هاشون روش هاي مختلفي را امتحان مي كنند.🔊
-پرت كردن اشيا🔥
-گريه كردن😭
-خودزني ☄
جيغ زدن و ...❌
اين به والدين بستگي داره كه كدام رفتار را تقويت كنند. 👌
#كودك از هر كدام از اين رفتارها نتيجه مي گيرد 😜
و اين رفتار راهي براي رسيدن به خواسته اش مي شود.☘
#فرزندپروری #تربیت #تربیت_کودک #تربیت_فرزند #مهارت_فرزندپروری
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣
✅ فصل دوم
.... دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر میکردم.
خانه عمویم دیوار به دیوار خانهی ما بود. هر روز چند ساعتی به خانهی آنها میرفتم. گاهی وقتها مادرم هم میآمد. آن روز من به تنهایی به خانهی آنها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پلههای بلند و زیادی که از ایوان شروع میشد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یک دفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظهی کوتاه نگاهمان به هم گره خورد.
پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را میشنیدم که داشت از سینهام بیرون میزد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یکنفس تا حیاط خانهی خودمان دویدم.
زنبرادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: « قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟! »
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همهی زنبرادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید وگفت: « فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده! »
پسر دیده بودم. مگر میشود توی روستا زندگی کنی، با پسرها همبازی شوی، آنوقت نتوانی دو سه کلمه با آنها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمیآمد.
از نظرمن، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آنقدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت میکرد و ما در مراسم ختمش شرکت میکردیم، همینکه به ذهنم میرسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، میزدم زیرِ گریه. آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من برای مردهی آنها گریه میکنم.
🔰ادامه دارد.....🔰
#داستان #داستان_کوتاه #شهدا #دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز کودکی خادم این تبار محترمم
#راوی: #حاج_حسین_یکتا
👏 آدم #بچهدار هم میشه اینطوری از #امام_حسین #بچه بگیره
#شهدا #قهرمانان #شهید_همت #ابراهیم_همت #فرزندآوری
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۴
#امروز👇
👈 #پنجشنبه #بیستویکم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
🔷 به #امام_صادق عليه السلام گفتند: كار خود را به چه اساسى استوار ساخته اى؟ فرمود: بر چهار بنيان:
[اول] دانستم كه عمل مرا كسى ديگر انجام نمى دهد پس تلاش نمودم
[دوم] دانستم كه خداى بر من آگاه است پس حيا كردم.
[سوم] دانستم كه روزى مرا ديگرى نمى خورد پس آرام گرفتم
[چهارم] دانستم كه پايان كار من مرگ است پس براى آن آماده شدم.
بحارالانوار جلد78 صفحه228
#حدیث #مهارت_زندگی #سبک_زندگی #عترت_شناسی
#علامه_حسنزاده_آملی:
سعی کنید با نامحرم رابطه نداشته باشید✨
«چه زن باشد چه مرد»
گفتند: مگر مرد هم [نسبت به مردان] نامحرم مےشود؟
علامه فرمودند: هرکس با خـدا ارتباط ندارد، نامحرم است✨
#سخن_بزرگان #اخلاقی #حجاب #حجاب_عفاف #امر_به_معروف
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣
✅ فصل دوم
... آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من برای مردهی آنها گریه میکنم.
پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل میکرد و موهایم را میبوسید.
آن شب از لابهلای حرفهای مادرم فهمیدم آن پسر، نوهی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز، آمدورفتهای مشکوک به خانهی ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زنعموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام میداد، میآمد و مینشست توی حیاط خانهی ما و تا ظهر با مادرم حرف میزد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. میگفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.»
خواهرهایم غر میزدند و میگفتند: «ما از قدم کوچکتر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمیدهید؟!» پدرم بهانه میآورد: «دوره و زمانه عوض شده. »
از اینکه میدیدم پدرم اینقدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. میدانستم به خاطر علاقهای که به من دارد راضی نمیشود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیلها کوتاه میآمدند. پیغام میفرستادند، دوست و آشنا را واسطه میکردند تا رضایت پدرم را جلب کنند.
یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالاحالاها مرا شوهر نمیدهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بیخبر به خانهمان آمدند. عموی پدرم هم با آنها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعتها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند و من توی حیاط، زیر یکی از درختهای سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمیدید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، میدیدم.
کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خود گفتم: « قدم! بالاخره از حاجآقا جدایت کردند.»
🔰ادامه دارد....🔰
#داستان #شهدا #دفاع_مقدس #کتابخوانی #کتاب
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعہ اسٺ فقط ڪرببلا مےخواهیم
گریہ بر شاه غریب شهدا مےخواهیم
مادر اے زائرهے ڪرببلا ڪارے ڪن
ڪه براٺ از ڪرم و لطف شما مےخواهیم
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله💚
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۵
#امروز👇
👈 #جمعه #بیستودوم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام