eitaa logo
خانه مهر(ملک1)
4.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
10.1هزار ویدیو
426 فایل
مدیرکانال https://eitaa.com/ali5961 لینک کانال @khaneyemehr110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔴 📣مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی خانه سبز برگزار می‌کند: دوره آموزشی: 🌟سلسله مهارت‌های زندگی زوجین🌟 🔹ویژه بانوان متاهل و یا در شرف ازدواج (خانواده‌‌های محترم کارکنان)، به صورت رایگان🔹 👤با حضور ارزشمند: 🔺سرکار خانم دکتر رشیدی ظفر روان‌درمانگر و مدرس دانشگاه 📆زمان: چهارشنبه‌ها (از ۲۰ اردیبهشت) 🕗ساعت ۱۵ الی ۱۸ 📍مکان: تهران، میدان نوبنیاد، چهارراه پاسداران 🔴ظرفیت محدود🔴 📌جهت ثبت نام به آی‌دی @mds3thr در پیام‌رسان ایتا پیام ارسال نموده، و یا با شماره ۰۹۰۲۸۶۳۸۷۷۰ تماس بگیرید. 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸 https://eitaa.com/khanesabz110 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💄💅 👠 اگر با آرایشت دل مردی رو بُردی بدون خدا میگیره! 🎙
👈 ۴۷۰ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام
🗣وقتی که انها دارند با ما صحبت می کنند کاری نکنیم که آنها فکر کنند که ما عجله داریم یا دارند ناراحتمان می کنند، 📛مثلا گاه موقع صحبت همسر بیقرار هستیم، با انگشت هایمان به جایی ضربه می زنیم یا به آنها پشت کردیم یا مشغول خواندن کتاب هستیم. این نوع ارتباط برقرار کردن ناخوشایند به نظر می رسد، 👩‍❤️‍👨ولی با توجه به یکدیگر می توانیم هر لحظه عشق را در فضای خانه منتشر کنیم چون توجه ما یعنی احترام به طرف مقابل .
728.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈خبرنگار ازش میپرسه شما حجابتونو بزار کنار پول بهت میدم جواب دختر بچه
👶 به بچه‌ها اولویت رو یاد بدیم 🔸 بچه‌ها از سن ۴ الی ۶ سالگی باید مهارت‌های سواد مالی رو یاد بگیرن. 🔸 یکی از این مهارت‌ها تشخیص اولویته. کار پدر و مادر اینه که با استدلال به ‌بچه‌ها در پیدا کردن اولویت کمک کنین.  
3.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 *آیا همان‌قدر که آنها بر موضع باطل خود اصرار دارند، ما بر موضع حق خود اصرار داریم؟*
هدایت شده از آینده سازان
‍ 🌷 – قسمت 3⃣ ✅ فصل اول روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می‌رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن‌قدر گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم که چشم‌هایم مثل دوتا کاسه خون می‌شد. پدرم بغلم می‌کرد. تندتند می‌بوسیدم و می‌گفت: « اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هرچه بخواهی برایت می‌خرم. » با این وعده و وعیدها، خام می‌شدم و به رفتن پدر رضایت می‌دادم. تازه آن‌وقت بود که سفارش‌هایم شروع می‌شد. می‌گفتم: « حاج‌آقا! عروسک می‌خواهم؛ از آن عروسک‌هایی که موهای بلند دارند با چشم‌های آبی. از آن‌هایی که چشم‌هایشان باز و بسته می‌شود. النگو هم می‌خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل‌های پاشنه‌چوبی که وقتی راه می‌روی تق‌تق صدا می‌کنند. بشقاب و قابلمة اسباب‌بازی هم می‌خواهم. » پدر مرا می‌بوسید و می‌گفت: « می‌خرم. می‌خرم. فقط تو دختر خوبی باش. گریه نکن. برای حاج‌آقایت بخند. حاج‌آقا همه چیز برایت می‌خرد. » من گریه نمی‌کردم؛ اما برای پدر هم نمی‌خندیدم. از این‌که مجبور بودم او را دو سه روز نبینم، ناراحت بودم. از تنهایی بدم می‌آمد. دوست داشتم پدرم روز و شب پیشم باشد. همة اهل روستا هم از علاقة من به پدرم باخبر بودند. گاهی که با مادرم به سر چشمه می‌رفتیم تا آب بیاوریم یا مادرم لباس‌ها را بشوید، زن‌ها سربه‌سرم می‌گذاشتند و می‌گفتند: « قدم! تو به کی شوهر 💍می‌کنی؟! » می‌گفتم: « به حاج‌آقایم. » می‌گفتند: « حاج‌آقا که پدرت است! » می‌گفتم: « نه، حاج‌آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می‌خرد. »   🔰ادامه دارد....🔰 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
389.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین چند ماه قبل هدفشان را اعلام کرده بودند: «حجاب بهانه است، میخواهیم مفهوم ناموس را از بین ببریم».