eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
386 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 ۴۷۸ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ متفکر شهید؛ استاد مرتضی مطهری: ✘ تا چیزایی که خدا باید ازمون بگیره، رو نگیره: چیزی قابل دادن نیست❗️
🔴 اثر لحن در زندگی 💠 آقایان و خانمهای عزیز بدانید لحن شما موقع صدا کردن همسرتان به او می‌فهماند که یک گفتگوی عاشقانه منتظرش است یا یک دعوا. 💠 پس سعی کنید بر روی آرامش لحن‌تان و نحوه گفتن کلمات بیشتر تمرکز کنید. 💠 لحن شما، قدرت بالا و پایین بردن صمیمیت و محبتِ بین شما را دارد.
‍ 🌷 – قسمت1⃣1⃣ ✅ فصل سوم .... کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم. خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار درستی نمی‌کنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه‌های سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دست‌هایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار می‌کنی؟! بنشین باهات کار دارم.» سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصله‌ی خیلی زیاد از من. بعد هم یک‌ریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این‌طور باشد. آن‌طور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، می‌خواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همین‌جا توی قایش.» از شغلش گفت که سیمان‌کار است و توی تهران بهتر می‌تواند کار کند. همان‌طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی‌گفتم. صمد هم یک‌ریز حرف می‌زد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.» چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبه‌رو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بی‌فایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!» جواب ندادم. دست‌بردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!» بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمی‌تواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانه‌ی کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. خدیجه اصرار می‌کرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم. بعد از شام، ظرف‌ها را جمع کردم و به بهانه‌ی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم. 🔰ادامه دارد......🔰 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
✅سلسله جلسات تعالی معنوی ✴️به صورت غیر حضوری و آنلاین 🌺در فضای اسکای روم 🌸ویژه خانواده ها 💐با حضور سرکار خانم دکتر همیز 🌹استاد دانشگاه و کارشناس مذهبی صداو سیما 🌷موضوع: روشهای حل بحران در خانواده 🎁همراه با مسابقه حضور و اهدای هدایا 🌼زمان: دوشنبه ۱۸ اردیبهشت دوشنبه ۲۵ اردیبهشت 🍀ساعت : ۱۷:۳۰ عصر 👇لینک جلسه https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-motahari ❌توجه:لطفا راس ساعت مقرر گزینه مهمان را بزنید و وارد کلاس شوید🙏 روابط عمومی شهرک شهید مطهری https://splus.ir/shahrak.motahari
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 (ع) ♨️ آبرویی که در برابر علیه‌السلام حفظ شد. 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
👏 🙏 👈 علیه‌السلام بر همه عزیزان تسلیت باد
👈 ۴۷۹ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 در سالروز 🙏 علیه‌السلام ثواب قرائت امروز محضر مبارک حضرت