فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یه ترفند عالی اینکه دیگه سیر خراب نشه
خشک و پوک هم نمیشه 😍
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه لباسا بو نم میگیره و تمیز نمیشن تو لباسشویی این قطعه رو چک کنید👌
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتفاقی جالب در مترو تهران
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥آیا زنها ناقص العقل هستند؟!
💥 پاسخ بسیار جالب #حجت_الاسلام_والمسلمین_قرائتی به شبهه معروف درباره ناقص بودن عقل زنان👌
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
همنشینی با آدمهای سرد ممنوع!
زغال های خاموش را
کنار زغال های روشن ميگذارند
تا روشن شود
چون همنشينی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغال های خاموشيم
اگر کنار افرادي بنشينيم
که روشنند
که گرما و حرارتی دارند... ما هم به طبع آن ها
نور و حرارت و گرما پيدا ميکنيم.
پس آدمهایی انتخاب کنیم
که به ما انرژی ببخشند
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
چه روزها وچه سالها که با شعرهای به یادماندنی ای مثل شعر زیر سر کردیم!
چقدر زود گذشت
🌷🌷🌷🌷🌷
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند،
نه به این خلوت خاموش کبوترها،
نه به این آتش سوزنده که لغزید به جام،
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاینده هستی را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را می شنوم،
می بینم،
من به این جمله نمی اندیشم!
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت، همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را، تنها تو بدان!
تو بیا، تو بمان با من، تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب!
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند!
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر، تو ببند!
تو بخواه، پاسخ چلچله ها را، تو بگو!
قصه ابر هوا را تو بخوان!
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
فریدون_مشیری
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
شیرینی کشمشی
مواد لازم:
آرد: 250 گرم
پودر شکر: 220 گرم (به نظر من شیرینیش یکمی زیاد بود برای من)
کره: 150 گرم
تخم مرغ: 2 تا
کشمش: 100 گرم
وانیل: 1 ق چایخوری
طرز پخت:
خب برای پودر شکر، من شکر رو آسیاب و بعد الک کردم و بعدم اندازه زدم. موادم بیرون یخچال گذاشته بودم..آرد رو هم الک کردم و کنار گذاشتم...فر رو روی 160 درجه سانتی گراد روشن کردم...کره و پودر شکر و وانیل رو با همزن زدم تا کرمی بشه...بعد تخم مرغها رو یکی یکی شکوندم توش..هر کدوم رو که اضافه کردم با همزن زدم تا یکنواخت بشه و بعدی رو ریختم...این بعد از هم زدن دومین تخم مرغه
آرد رو کم کم توش ریختم و مواد رو خوب مخلوط کردم..در نهایت هم کشمش ها رو ریختم و با لیسک هم زدم
سینی فر رو کاغذ روغنی انداختم و از مایه شیرینی با قاشق چایخوری برداشتم و توی سینی با رعایت فاصله چیدم
و برای 10 دقیقه یا تا زمانی که دور شیرینی کمی طلایی بشه توی فر می ذاریم
وقتی آماده شد، اجاز ه می دیم خنک بشه و بعد از کاغذ جدامیکنیم
واقعا می گم که با این دستور بهترین شیرینی کشمش رو داشتم..همونجور نرم که دوست دارم، نه خشک و بیسکویتی..البته من سری دوم رو یکم دیرتر برداشتم که مشخصه دورش کمی برشته تر شده
بازم یادآور میشم که برای داشتن کیفیت عالی توی شیرینی و کیک و مخصوصا شیرینی لطفا ترازو داشته باشین و مواد رو دقیق اندازه بگیرین
این شیرینی های خوشمزه به نظر من یکم شیرینیش زیاد بود...من یه کوچولو کم شیرین تر دوست دارم باشه..اما با شیر واااااقعا می چسبه
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
مادر
بچه عجیب ترین موجود دنیاست،
می آید،
مادرت میکند،
عاشقت میکند،
رنجی ابدی را در وجودت میکارد،
تا اخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد،
و تمام.....!
بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی است،
وقتی مادر میشوی،
رنجی ابدی به سراغت می آید،
رنجی نشات گرفته از عشق....
مادر که میشوی،
می خواهی جهان را برای فرزندت آرام کنی،
میخواهی بهترینها را از ان او کنی،
وقتی میخزد، چهار دست و پا میرود، راه میرود و میدود،
تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند میتپد....
از دردش نفست میگیرد، روحت از بیماری اش زخمی میشود،
مادر که میشوی، دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود،
مادر که میشوی، انسان دیگری میشوی،
انسانی که وجودش پر از عشق و جنون و دیوانگی است.
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
🌷ازدواج به سبک شهدا
زیباترین عروسی با دعوت اهل بیت و حضور ۲ شهید مدافع حرم در شب میلاد امام حسین (ع) ...💕
↩️جملاتی تکان دهنده از همسر شهید مرتضی زارع
💝من و همسرم قصد داشتیم تا آغاز زندگیمان را در شب میلاد بهترین سرور کائنات حضرت سیدالشهداء علیه السلام آغاز کنیم.
✍دعوتنامه را خودمان نوشتیم. آقا مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت تاریخ عروسیمان شب میلاد امام حسین (ع) باشد و روز پاسدار اشتیاقش را دوچندان می کرد.
💌کارت های عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی علیه السلام، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه ای مخصوص نوشتیم.😍
از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم.
😇چند شب قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند، یک دفعه به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند.❤️
خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما شهید می شوید، من به او گفتم اما به نظرم شما شهید می شوی چون مدت کوتاهی در خوابم بودید.
👰عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت، مسئول تالار به آقا مرتضی گفت: عروسی مذهبی در این تالار زیاد برگزار شده اما عروسی شما خیلی متفاوت بود.
📜برگه هایی را که در آن احادیث و جملات بزرگان نوشته بودیم، بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آن که عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را عوض کرد! برای ما خیلی جالب بود که تاثیر یک کلام معصوم در مکانی به نام تالار عروسی، شاید تاثیرگذارتر باشد تا روی منبر…
عروسیمان متفاوت بود و شاید به خاطر حضور دو شهید بزرگوار شهیدسجادمرادی و
شهیدمرتضی زارع
در این جشن بود…🎊
آقا مرتضی همیشه می گفت: ازدواجم را مدیون حضرت زهرا (س) هستم و برای همیشه مدیون حضرت هستم.
😅شاید خنده دار باشد اما احتمالا ما اولین عروس و دامادی بودیم که قبل از آن که مهمانان به تالار بیایند ما آن جا حضور داشتیم، دلمان نمی خواست مهمانان را معطل کنیم. با گل زدن به ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را خرج اضافه می دانستیم البته یکی از همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشین عروسمان زد.
🚗در راه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم می آید چون نزدیک اذان مغرب بود، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد. در ماشین به من می گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فیلمبرداری! و وقتی وارد تالار شدیم آقا مرتضی به مهمانان گفت:
برای تعجیل در فرج حضرت صلوات بفرستید.🌹
🌧آن شب باران شدید می بارید عده ای گفتند ته دیگ خوردن های زیادی کار دستتان داد اما من مطمئن بودم که خداوند با بارش باران رحمتش به من یادآوری می کرد که همسرت سرسبد نعمت هایی است که من از روی رحمت به تو عطا کرده ام؛ چرا که صدای رحمت خدا مانند صدای پای پروانه روی گل ها بی صداست…
😌حدود دویست غذای اضافه، تاوان عروسی مذهبی گرفتنمان بود😐
عده ای نیامدند و اظهار کردند چگونگی عروسی شما قابل پیش بینی است! صبح فردای عروسی آقا مرتضی غذاهای باقیمانده را بسته بندی کرد و به خیریه داد، همان شد خیر و برکت در زندگیمان…
همسر عزیزم،❤️ خوشا به حالت! من با تمام ظلماتم روی زمین ماندم و تو در بهشت، در جوار امام حسین (ع) با تمام برکاتش…🌺
پس بیراه نیست که لحظه جان دادن، نام مبارکش را بر زبان جاری کردی…
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی با یه راننده لودر خلاق و باهوش طرف باشی، نتیجه ش میشه همین 👌
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی پول نداری حشره کش بخری 🤣😂😂
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻من همسرم رو دوست ندارم!
باید باهاش چجوری رفتار کنم ؟
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi