تلنگر
.
نوع جارو كردنش كمى ناشيانه بود؛ تا حالا، در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ بنا بر شمّ پليسيم، رفتم تو نخش؛
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مخم. در كيوسك رو باز كردم و صداش كردم «عزيز، خوبى؟ يه لحظه تشريف بيار». خيلى شق و رق، اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش، خيلى شسته رفته جواب داد: «سلام. در خدمتم سركار. مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم. نفس هاش تو سرماى سحرگاه ابر مي شد؛ به ذهنم رسيد دعوتش كنم داخل. لحنمو كمى دوستانه تر كردم :«خسته نباشى، بيا داخل يه چايى با هم بزنيم». بعد تكه پاره كردن يه چنتا تعارف، اومد داخل و نشست. اون يكى هدفون هم از گوشش درآورد. دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد. پرسيدم «چى گوش ميدى؟». گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه». كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟» گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى». شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد! « فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچه چيزى رو مى خونى؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ به خاطر شغلمه. » استكانى رو كه داشتم بالا مى بردم وسط راه متوقف كردم و با حالت متعجب تر پرسيدم:« متوجه نميشم، اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟». نگاشو يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخوام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى. در مورد شما و دو تا دختر باهوش شما هم براى ما خيلى تعريف كرده جناب حيدرى پور.
من دكتراى اقتصاد دارم و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. هرچى بش ميگيم زير بار نمى ره بازخريد شه؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضاى كيوسك رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش. بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد. قدر باباتم بدون. خيلى آدم درست و مهربونيه.
بر اساس داستانى واقعى،
على رضوى پور
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
انسانهای بزرگ درباره عقاید حرف میزنند،
انسانهای متوسط درباره وقایع حرف میزنند،
انسانهای کوچک پشت سر دیگران حرف میزنند!
انسانهای بزرگ درد دیگران را دارند،
انسانهای متوسط درد خودشان را دارند،
انسانهای کوچک بی دردند!
انسانهای بزرگ عظمت دیگران را میبینند،
انسانهای متوسط به دنبال عظمت خود هستند،
انسانهای کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران میبینند!
انسانهای بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند،
انسانهای متوسط به دنبال کسب دانش هستند،
انسانهای کوچک فقط به دنبال کسب پول هستند!
انسانهای بزرگ به دنبال طرح پرسشهای بیپاسخ هستند،
انسانهای متوسط پرسشهایی میپرسند که پاسخ دارند،
انسانهای کوچک میپندارند پاسخ همه پرسشها را میدانند
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
می دونید در گاوبازی جایزه اول به کی تعلق میگیره؟
به کسی که نسبت به حمله گاو، بهترین جاخالیها رو داده،
نه به اون کسی که با گاو درگیر شده!
در زندگی هم وقتی گاوی به سمتت میاد حتما کنار بکش!
درگیری با گاوهای زندگی(بخوانيد انسان هاي نفهم)بی فایدست...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
جان من....جان هر کی دوست دارید اگه تو مهمونیهاتون هر بار مرغ میپزید لااقل یه تنوع توش بندازید.یه بارشو اول سرخ کنید یه بار آخرسر. یه بار کباب کنید یه بار خورش.یه بار با زعفرون یه بار با رب.یه بار ته چینش کنید یه بار روچین!
والا گناه دارن مهمونا هر بار مرغ آبپز بخورن با هویج 😊😉
دیگه سفارش نکنما...
شاید همین فردا پسفردا اومدیم خونتون😁😁
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
یکی از پر استرس ترین کارها
باز کردن در ظرف زعفزونه 😐
از بس گرونه آدم فکر میکنه اگه یه دونش هم بریزه تمام سرمایه زندگی آدم به فنا رفته 😱😂😂
نامردا ظرفشو یه جوری طراحی میکنن که باز کردنش از خنثی کردن بمب هم سخت تره😂
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
دختران ایرانی اوشین!
من و دوستان همکلاسی و دانشگاهی ام و حتی من و اکثر همکارانم متولد دهه پنجاه بودیم.متولد دهه ای که هم شاهد دوران شاه و انقلاب بودیم و هم جنگ و هم وارد عصر اینترنت و فضای مجازی شدیم.😇
زمانیکه بحبوحه جنگ , کمبود , بمب ,صف و موشک بودما عنفوان نوجوانیمان بود.تقریبا سال 64 بود که سریال سالهای دور از خانه که آبکشی و تدوین شده ی سریال فقر و فحشای ژاپنی بود به نمایش گذاشته شد.شنبه ها ساعت نه شب.یک هفته تمام صبر میکردیم تا قسمت بعدیش را ببینیم.زمان پخش سریال خیابانها تقریبا خالی از هر عابر و ماشین میشد!
دلمان به همین سریال هفنگی خوش بود. بعضی دخترها به تقلید از اوشین موهای چتری خود را مثل یک کپه صاف و مرتب میکردند و از مقنعه های چانه دار مشکی خود بیرون میگذاشتند.جا کلیدی ها عکس اوشین بود.پوسترهای اوشین و زنهای ژاپتی همه جا فروخته میشد.با آن کیمونوهای رنگارنگ و دمپایی های چوبی تق تقی.اوشین برای خودش الگویی شده بود که بیا وببین..با تیپ های آنروزهایمان که به نظرمان خیلی لاکچری و امروزی بودند چه عکسهای دست جمعی که نگرفتیم.ولی وقتی بعد از بیست وچند سال چند تا از آن عکسهارا به گروه همکلاسی های مدرسه مان فرستادم یکی از بچه ها خوشش نیامد و گفت اون عکسهای عتیقه را به گروه نفرستیم!حتما از بس زیرخاکی و حتی شاید خاکی بودند! بی آلایش و ساده..خلاصه که اینها همه الگوهای ظاهری ما از اوشین بودند.
به جرات میتوان گفت بیشتر از آنکه مادرانمان به ما درس زندگی و خانه و خانواده بدهند این اوشین بودکه سالها روی ما را تربیت کرد!ا
اکثر زنان متولد دهه پنجاه بدون آنکه بدانند و بفهمند زنانی تربیت شدند که مثل یک مرد روی پاهای خودشان👌 ایستادند .محکم , قاطع و راسخ.استوار ، بی محابا و متحور.نسلی کاملا متفاوت با نسل قبل و بعد خود.زنانی که مردانه با سختیهای زندگی جنگیدند. جور همه را کشیدند.هر هنری را آموختند.دانشگاه رفتند درس خواندند .همزمان کارکردند و پول جمع کردند تا زندگی خود را بسازند.قانع بودندو کم توقع .ما دخترانی بودیم که ازصفر شروع کردن نترسیدیم.بعضی هامان مثل اوشین باهمشهری یا هم فرهنگمان ازدواج نکردیم.بعضا به شهرهای دیگر رفتند و زندگیشان را دوشادوش همسرانشان ساختند.حتی برخی یک یا دوبار زندگیشان را از دست دادند و دوباره از صفر شروع کردند.زندگی را ساده گرفتند و صادقانه هر چه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند.گاهی شبیه اوشین از خانواده همسر و مادر شوهر ناسپاسی دیدند و دم برنیاوردند😊
وقتی به آن روزها و سالها فکر میکنم واقعا اوشین چه ها کردو ما دهه پنجاهیها چه کردیم.بدون آنکه بدانیم یا بفهمیم!.....سنکانس به سنکانس داستان زندگی اوشین با مقداری تغییر,کمی بالاتر یا اندکی پایین تر در زندگی اکثر دختران آنزمان سرزمینم اتفاق افتاد.
اوشین زمانی تمام شد که ما دخترانی جوان و رعنا شده بودیم با همان اپلهای ابری درشت که شانه های نحیفمان را چندین برابر نشان میداد😆.اوشین تمام شد ولی اثرش ,یاد وخاطرش ,سرنوشتش همچنان در زندگیهای ما باقیست!...... ما زنانی هستیم قوی,موفق وعاطفی.مادرانی هستیم دلسوزو مهربان و همسرانی هستیم فداکار و صبور.بر خود بسیار باید ببالیم ولی لااقل بدانیم که ندانسته و ناخواسته اوشین برما تاثیر گذاشت!
#رهره_بی_ریبی
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
49.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند "محرمانه کولا"
مستندی حیرت انگیز درباره تاریخچه نوشابههای کوکاکولا و پپسی کولا
🔴چگونه شرکتهای کوکاکولا و پپسی میلیاردها دلار به سیاستمداران آمریکایی پول میدهند تا در برابر جامعه پزشکی آمریکا که مخالف شدید مصرف نوشابه است بایستند
🔴آیا میدانید نوشابههای کوکاکولا در گذشته یک نوع داروی مخدر بوده که برای تسکین درد به بیمارها داده میشد؟
🔴چگونه آمریکا از طریق نوشابههای پپسی ، کمر شوروی سابق رو شکست؟
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسم جالب در بازار فرش تهران
تو کسب و کارت تنها نخور ...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
دایه ی مهربانتر از مادر نشوید!🚫🧐
هیچ وقت بیشتر از نزدیکان فردی به اون فرد محبت و توجه نکنید. لطفا در جای خودتون قرار بگیرید !
وقتی بیشتر از همسر کسی ،بیشتر از مادر کسی ،بیشتر از خواهر و برادر کسی وبیشتر از فرزند کسی به فردی محبت و توجه میکنیم این عمل باعث میشه نه تنها مقایسه میکنه و حسرت میخوره بلکه توقعش از نزدیکانش بالاتر میره و همیشه از اونها ناراضیه یا فوقش رضایت خیلی کمی داره.😐
کمی خودتونو جای نزدیکانش بذارید .اگه شما هم همیشه در کنار او بودید و به خوبی خصوصیات و خصلت های او را میشناختید قطعا این حجم محبت و توجه رو نمیکردید .در ضمن افراد معمولا با دورترها رودربایستی و یک سری محدودیت هایی دارند که از بروز دادن واقعیت های خودشون پرهیز میکنن .اونها چون به شما نگاه بی توقع دارند کوچکترین محبت و توجه شما به دلشون خیلی میشینه و اونو بزرگ میبینن ولی اگر دهها برابر همون محبت رو نزدیکانشون بهشون بکنن به چشمشون نمیاد، چون از اونها توقع دارن!
با محبت بیجا و توجه بیش از حد به افراد اونها رو مهر طلب و مهرجو بار میارید که صدمه روحی به فرد رو چندین برابر میکنید .به عبارت دیگر نادانسته به جای خدمت بهشون خیانت میکنید و حتی شاید ندونید ولی در روابط فی مابین اونها دخالت میکنید !🤔
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
تلنگر
مرد فقیرى بود که ...
همسرش کره مى ساخت.
زن کره ها را به شکل قالبهای یک کیلویى میساخت و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها
شک کرد و آنها را وزن کرد.
اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم،
تو کره را به عنوان یک کیلو به من
مى فروختى در حالى که ...
وزن آن ۹۰۰ گرم است!
مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم.
چندی قبل یک کیلو شکر
از شما خریدیم
و آن را به عنوان وزنه قرار میدادیم
به همدیگر رحم کنیم
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوفته شوربا زنجانی
نصف پیمانه لپه رو با کمی آب پختم.بعد نصف پیمانه برنج روش ریختم تا چند تا فقط جوش بزنه طوریکه آب قابلمه خشک بشه.وقتی خنک شد.250 گرم گوشت چرخی بدون چربی و 2 ق آرد نخودچی و نمک و 1 تخم مرغ و یک پیمانه سبزیهای معطر ساطوری (تره و گشنیز و جعفری و ترخون و مرزه و نعنا و ریحون) و 2 ق س پیاز داغ بهش اضافه کردم.با گوشت کوب برقی حسابی مواد رو میکس کردم تا حسابی هم چسبنده شد و هم لپه ها و برنج بیشتر له شدن.
داخل یک تابه دیواره بلند بزرگ کمی رب و پیاز داغ و نمک وفلفل و زردچوبه رو باهم کمی تفت دادم.توش یک پارچ آب جوش ریختم.از مایه گلوله ای به اندازه پرتقال برداشتم و لاش آلو و زرشک و گردو گذاشتم و حسابی فشردم و کف دست قلقلی کردم.بعد به کمک ملاقه داخل سس در حال جوش انداختم.با در باز یک ربع جوشید تا خودشو گرفت.بعد 1 ساعت درشو گذاشتم تا با شعله ملایم مغز پخت شد.نوش جان
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لذت مادر شدن ☺️
🔹این تصاویر را از دست ندهید 😍
#فرزندآوری
#ازدواح_آسان
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
میتونی این بیت رو کامل کنی؟؟
همین حالا بیت آخــــر شعری که در کانال نوشتیم رو تکمیل کن؛ و جــــ🎁ـــایزه بگیر!
ما برای روز مادر قرعه کشی داریماااا..
اگه طبع شعر هم نداری؛ بازم شرکت کن!😉
https://eitaa.com/joinchat/3214016710Cd31953668f
🌱 میخوایم هدایای گیاهی و ارگانیک دستسازمون رو تقدیمت کنیم.😍
همین الان عضو شو تا ما رو گم نکردی
https://eitaa.com/joinchat/3214016710Cd31953668f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاش ستودنی یک کارمندِ آبوفاضلاب
ویدیویی ببینید از تلاش یک کارمند آبوفاصلاب برای تعمیر ترکیدگی لولۀ آب در سرمای زمستان. گفتهشده این ویدیو مربوط به شهرستان شهریارِ تهران است.
#تشکر
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
✘ همسرم توقع داره من یکسره درخدمت پدر و مادرش باشم!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
بعضی شوخیها در خانواده ممنوعند⛔️
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
برای اینکه بتونی اخلاق بدت رو ترک کنی؛
اول باید به نفرت برسی!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فقط در زبان شیرین فارسیه که میشه 19تا فعل رو کنار هم گفت:
داشتم
میرفتم
دیدم
گرفته
نشسته
گفتم
بذار
بپرسم
ببینم
میاد
نمیاد
دیدم
میگه
نمیخوام
بیام
بذار
برم
بگیرم
بخوابم
نه فاعلی نه مفعولی نه قیدی نه صفتی!
یکی بخواد اینو به انگلیسی ترجمه کنه رباط صلیبی مغزش پاره میشه!😂😂😂
لبتون خند ون😂😂
دلتون شاد😁
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبیه_مادر
حضرت زهرا(س)، عطوفه بودند،
عطوفه یعنی با عاطفه و بامحبت؛
تلاش میکنم
با احساسات زنانه و دخترانه خود
محیط خانواده رو گرمتر کنم؛ گاهی
حتی یک حرف مهربانانه
دوستی را
در خانه بیشتر میکنه . . . 🌸🍃
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
.
✍آیت الله مجتـهدی تهرانی(ره):
اگر فامیـلی دارید که وضع مالی خوبی نـدارد،شما هروقت به دیدارش می رویـد یه گونی برنج و دو ڪیلو روغن و ...برایش ببـرید
اینها صله رحِم است،نه ایـنکه بروی تو خونـش بنشینی و میـوه را هم بخوری،اونـو تو قرض بنـدازی! بعد بگی الحمدلله صله رحم بجا آوردم.
این #صـله_رحم ثواب نـدارد،کباب دارد!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
دکتر آیشان، پزشک و جراح مشهور پاکستانی، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت او بخاطر دستاوردهای پزشکیاش برگزار میشد؛
با عجله به فرودگاه رفت.
بعد از پرواز، ناگهان اعلان کردند؛
که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه،
که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده،
مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ...
بعد از فرود هواپیما،
دکتر بلافاصله به دفتر فرودگاه رفت؛
و خودش را معرفی کرد؛
و گفت:
هر ساعت، برای من برابر با جان چند بیمار است؛
و شما میخواهید من 16 ساعت، در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت:
جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید؛
میتوانید یک ماشین دربست بگیرید؛
تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است...
دکتر آیشان، با کمی درنگ پذیرفت؛
و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد؛
که ناگهان در وسط راه، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛
بطوریکه ادامه راه مقدور نبود ...
ساعتی گذشت تا اینکه احساس کرد راه را گم کرده است ...
خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ...
که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...
کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد؛
صدای پیرزنی را شنید:
بفرما داخل، هر که هستی در بازه ...
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود؛ خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن گفت:
کدام تلفن فرزندم؟
اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ...
ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...
دکتر از پیرزن تشکر کرد؛
و مشغول خوردن شد؛
در حالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ...
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود؛
که هر از گاهی بین نمازهایش، او را تکان می داد.
پیرزن مدتی به نماز و دعا مشغول بود.
بعد از اتمام نماز و دعا، دکتر رو به او کرد و گفت:
مادر جان، من شرمنده این لطف و محبت شما شدم؛
امیدوارم که دعاهایتان مستجاب شود.
پیرزن گفت:
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است.
من همه دعاهایم قبول شده، بجز یک دعا ...
دکتر آیشان می پرسد:
چه دعایی؟
پیرزن می گوید:
این طفل معصومی که جلو چشم شماست؛
نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر،
به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا، ازعلاج آن عاجز هستند ...
به من گفتهاند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر آیشان هست؛
که او قادر به علاجش هست، ...
ولی هم او خیلی از ما دور هست؛
و دسترسی به او مشکل هست؛
و هم میگویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است؛
و من از پس آن برنمیآیم ...
می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود ...
پس از خدا خواستهام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد؛
و کارم را آسان کند!
دکتر آیشان در حالیکه گریه می کرد؛
گفت:
به والله که دعای تو،
هواپیماها را از کار انداخت؛
و باعث زدن صاعقه ها شد؛
و آسمان را به باریدن وا داشت ...
تا اینکه منِ دکتر را بسوی تو بکشاند.
من هرگز باور نداشتم؛
که الله عزوجل با یک دعا،
این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند؛
و بسوی آنها روانه می کند.
وقتی که دستها، از همه اسبابها کوتاه میشود؛
و امید، حتی در تاریکی ها همچنان ادامه دارد؛
فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا میماند؛
و راه ها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید؛
باز میشود.
هر جایی که امید ادامه دارد؛
تمام کائنات در راستای خواسته او تلاش میکنند.
گابریل گارسیا مارکز:
باور نمیكنم خدا به كسی بگويد:
" نه...! "
خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پيشنهاد بهتری برايت دارم....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
صبر، اوج احترام به حکمت خداست.
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
مرغ خامه ای
مناسب برای ساندویچ
مواد لازم
سینه کامل مرغ ۱ عدد خرد شده به صورت درشت
پیاز متوسط رنده شده ۱ عدد
سیر ۲ حبه رنده شده
کره ۵۰ گرم
نمک و فلفل و زردچوبه به مقدار دلخواه
خامه ۱۰۰ گرم
آب لیمو ترش ۱ ق س
جعفری خرد شده ۲ ق س
ابتدا پیاز را با کره تفت میدهیم .سپس مرغ و سیر را افزوده و با حرارت بالا مرتب هم میزنیم تا هم تفت بخوره هم بپزه .ادویه ها را هم افزوده و تفت کوچیکی میدیم .خامه را هم افزوده باز هم تند تند هم میزنیم .در آخر آب لیمو و جعفری رو افزوده ،مخلوط کرده و خاموش میکنیم
خیلی لذیذ و خوش طعمه ،سریع هم آماده میشه
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
یادآوری
دوش حمام رو نگاه کن. آب از بالا سرت میاد ولی ...
اینکه اصلا آب بازشه یا نه، کم باشه یا زیاد، سرد باشه یا گرم، به تو مربوط میشه که کدوم شیرو بچرخونی! کم بچرخونی یا زیاد، اصلا بچرخونی یا نه! همه به خودت ربط داره.
مثالو زدم که بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجراییه. رزق ما تو آسمونه، اون بالا. به همین خاطر قرآن میگه: "فی السماء رزقکم"
ولی اینکه فرو بباره یا نه و یا کم بباره یا زیاد به سعی و تلاش ما بستگی داره. " لیس للانسان الا ما سعی"
فرمود اگر کسی رزقش کمه، انفاق کنه. میگیم دست خودم خالیه، اما خدا میگه از همونی که داری ببخش تا برات زیادش کنم.
چه حساب کتاب قشنگی داره خدا. همه چیش بوی محبت میده. میگه غمگینی؟ دلی رو شاد کن. خسته ای؟ دست افتاده ای رو بگیر. نگاه نکن کم داری، ببخش، من برات زیادش میکنم. درستش میکنم. باور کنیم خدا رو.
دیدید وقتی حال کسی را خوب میکنیم، دل کسی رو شاد میکنیم، تا چند وقت خودمون شارژیم؟ کل قصه ی زندگی همینه. همش بده بستون محبته.
اگه تو این داد و ستد شرکت نکنی و بلدش نباشی، پس «زندگی» نمیکنی.
اگه از دستمون برمیاد دلی رو شاد کنیم تا دلمون شاد باشه
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi