eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Sara
ماجرای تارا دختری که عاشق پسر خاله میشه اما..... کیارش: میخواستم یه چیزی بهتون بگم. همه ساکت شدیم دلم بد جور شور میزد.. کیارش دست بهانه رو که کنارش نشسته بود و سرش و انداخته بود پایین تو دستش گرفت و ادامه داد کیارش: وقتی بهانه رو دیدم انگار خدا چیزی رو که میخواستم برام آفریده و به عنوان هدیه برام فرستاده. حالا میخوام اجازه ازدواج منو بهانه رو بدید.😢😱😭😭😭ادامه داستان 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b .
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
❌ماجرای تارا دختری که عاشق پسر خاله میشه اما..... کیارش: میخواستم یه چیزی بهتون بگم. همه ساکت شدیم د
. وقتی کیارش از تو دستشویی اومد بیرون رفت تو آشپزخونه . نمیدونم شاید دیدن چهره ی عادی کیارش یک دفعه همتا رو جری کردکه رفت طرف در و کفشاشوپوشید و درو باز کرد که داد کیارش رفت رو هوا -: گفتم بیا تو . همتا: من میخوام برم مدرسه کیارش: تو بیخود میکنی. مگه دست توئه که هر روز دلت بخواد بری هر روز نخوای نری؟ همتا: من میرم. کیارش رفت طرف درو درو قفل کرد و با تحکم گفت برو گم شو تو اتاقت. همتا در حالیکه بغضش ترکیده بود فریاد زد اگر نذاری برم خودمو از پنجره پرت میکنم بیرون و میرم نمیتونی جلومو بگیری. کیارش چند لحظه به همتا نگاه کرد و بعد کلید و گذاشت تو قفل و رفت تو اتاقش . همتا چند لحظه مکث کرد و بعد مثل پرنده ای که از قفس آزاد شده آنچنان از در رفت بیرون و دوید طرف خیابون که تا من به خیابون برسم از دیدرسم دور شده بود. داشتم اطرافمو نگاه میکردم که دیدم کیارش در حالیکه داره میره طرف ماشینش گفت بیا برسونمت. سوار ماشین کیارش شدم و راه افتادیم. دلم میخواست بدونم چرا کیارش یک دفعه رضایت داد که همتا به مدرسه برگرده و همین سوالو ازش کردم. کیارش خندید و گفت همتابیخود میکرد نره مدرسه. من مبهوت موندم. از دیدن چهره ی من کیارش خندید و گفت: دخترخوب آدمها اینطوری هستن وقتی یه چیزی رو دارن قدرشو نمیدونن باید حتما اون چیز ازشون گرفته بشه. مثل همین نفسی که میکشی. تا حالا چند بار نفسهاتو شمردی و یا حتی فکر کردی که نفس کشیدن مهمه؟ قول میدم اصلا بهش فکر هم نکردی حالا همین تو اگر یکی بیاد دست بذاره رو گلوت و بخواد خفه ات کنه تازه میفهمی نفس یعنی چی درسته؟ من که تو فکر حرفهاش بودم جواب ندادم. خوب همتا هم باید آزادی مدرسه رفتن و اون آینده ازش گرفته میشد و دورنمایی که دوست نداره داشته باشه بهش داده میشد تا بفهمه مدرسه رفتن اجبار نیست بلکه تعهدیه که آدم در قبال ساختن آینده اش داره. حالا اگر بعد از دیپلمش دلش نخواست ادامه تحصیل بده اون با خودشه ولی تا قبل از اون این ماییم که باید راه و چاه و نشونش بدیم. من فقط چیزی رو که داشت ازش گرفتم تا برای دوباره به دست آوردنش تلاش کنه میخواستم بترسه که ترسید وقتی گفت خودشو از پنجره پرت میکنه پایین فهمیدم این همتا دیگه نه تنها از مدرسه غیبت نمیکنه بلکه شاگرد درس خونی هم میشه. همینطور که حرف میزد به لبهاش نگاه میکردم اول داشتم به حرفهاش گوش میکرد ولی وقتی گفت آدما اینطورن که قدر چیزی که دارن نمیدونن یاد خودم افتادم فکر کردم اگر کسی خاله رو از من بگیره یا کاوه یا همتا حتی فکرش هم دیوونه ام میکرد وقتی فکر کردم که یکی کیارش و ازم بگیره قلبم تیر کشید برای یک لحظه حسی بهم دست داد که گفتم الانه که خفه بشم. انگار تازه کیارش و میدیدم . چشمای سیاه و درشتشو. لبهای قلوه ایشو. صورت گندمیشو. دلم داشت براش پر میکشید این حسی بود که تا اون روز تجربه اش نکرده بودم… انقدر تو این حس غرق بودم که وقی کیارش رسید دم در مدرسمون من هنوز داشتم نگاهش میکردم. کیارش: هی خانوم کجایی؟ رسیدیم. یک دفعه به خودم اومدم. _: وای ببخشید حواسم نبود. کیارش خنده ای کرد که دلم براش ضعف رفت. کیارش: خداحافظ -: خداحافظ. ازاون روز انگار یه چیزی تو قلبم اضافه شده بود چون حس میکردم قلبم گنجایش نداره حس میکردم هر آن ممکنه قلبم بترکه . هر جا کیارش بود هم دلم میخواست اونجا باشم هم دلم میخواست فرار کنم و برم جایی که کسی نباشه نمیدونستم اسم این حسو چی بذارم. من فقط یه دوست صمیمی داشتم اونم اسمش بهانه بود ولی نمیتونستم حسمو بهش بگم بهانه و من تا اون روز فقط در فکر درس و مدرسه و آینده و این چیزها بودم .. 🎀 @delbrak1🎀
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 این تجربه شخصی من هست واقعی🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 چند سالی بود که من محبت و شوق زیارت اباعبدالله ( علیه السلام ) را داشتم و دعا می کردم که خدا نصیب کند ، ولی خیلی أسرار به دعا نداشتم به قولی به کمال نرسیده بود. دوستی داشتم که ایرانی نبود کافر بودو خداوند رحمت بی نهایتش را شامل حالش کرده بود و مسلمان شده بود و شیعه . و سال قبل رفته بود کربلا و از زیارتش برای ما می گفت ، و من از أین که فیض زیارت کربلا نصیب ایشون شده و چرا نصیب من نمی شود خیلی حسرت می کشیدم . تا أین که محرم رسید و شبهای محرم خوشبختانه در کشوری که من بودم مراسم به خوبی برگزار می شد . أین محرم دل من خیلی شکسته بود به حدی که در گریه های روضه به شدت منقلب می شدم و ندا می کردم که : آقا جان می دانم ناقابلم ... ولی شما مرا به کرمت مهمان کن . هنوز ده روز از عاشورا نگذشته بود که خواب مادرم ( خدا بیامرزدشون) را دیدم ، آمدن دست من را گرفتن بردند به دو حرم که نزدیک هم بودند و خادمین حرم لباس بلند و کلاه مخصوصی به سر داشتند . خلاصه صبح که برای همسرم خواب را تعریف کردم گفتند حرم حضرت عباس علیه السلام و حضرت اباعبدالله علیه السلام بود . و هنوز محرم صفر تمام نشده بود که من از یک کشور دور با فرسنگها فاصله عازم مشهد مقدس و از آنجا کربلای معلا شدم و به قدری مقدمات أین سفر سریع و آسان انجام شد که قابل باور نبود . و من أین تجربه رو بدست آوردم که تا شوق وصال واقعی در ما نباشد به مقصد نمی رسیم . و زیارت کربلا برای من لحظه به لحظه آش درس بود .. 🎀@delbrak1🎀
شوهرم بعد ده سال میخواد زن دوم بگیره چون.... 🌸🍃 سلام جانم ممنون از کانال بی نهایت خوبتون ممنون میشم مشکل منم بزارید تا نظر اعضا رو بدونم چون دیگه نمیدونم چیکار کنم من و همسرم ۱۰ ساله ازدواج کردیم ولی متاسفانه بعد تلاش های بسیار و دکتر رفتن فهمیدیم ک من نازام و اینکه همه راه ها امتحان کردیم و رحم من نمیتونه بچه بپذیره خلاصه الان بعد ۱۰ سال ک عاشقانه همو دوست داریم همسرم میخواد زن دوم بگیره به خاطر بچه البته میگ هم من باشم و هم زن دومش میگه فقط به خاطر بچس و البته خانمی رو هم انتخاب کرده و پسندیده.... ما روزای سختی رو تو این سال ها داشتیم مستاجری و کار سخت و من قالی میبافتم و... الان تازه یه ساله خونمون ساختیم و تلکمیل شده وسیله هامو عوض کردم و کار شوهرم رو به راه شده و ماشین خریدیم.... ولی با این حال چطور بمونم و شوهرمو با کسی تقسیم کنم یا اینکه چطور طلاق بگیرم؟؟؟خیلی سخته... 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
شوهرم بعد ده سال میخواد زن دوم بگیره چون.... 🌸🍃 سلام جانم ممنون از کانال بی نهایت خوبتون ممنون میشم
عزیز برید بچه از پرورشگاه بگیرید هم ثواب میکنید هم طعم بچه داری رو میچشید و هر دوتاتون با هم بمونید شوهرت هر چی بگه به تو بیشتر محبت کنه نمیتونه نمیشه دوتا زن رو مث هم دوست داشت کنار هم داشت و شما با وجود یه زن دیگه نمیتونی زندگی کنی اگه شوهرت قانع نشد طلاقت بگیر بهتر از اینکه کنار زن دیگه زندگی کنی نظرمن اینه 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
شوهرم بعد ده سال میخواد زن دوم بگیره چون.... 🌸🍃 سلام جانم ممنون از کانال بی نهایت خوبتون ممنون میشم
❤️ سلام عزیز دلم خوبی برای خانمی که ۱۰ سال ازدواج کرده و بچه دار نمیشه عزیزم این دکترا مواد شون همش،شمیایی من اصلن این دکترا برای بچه دار شدن قبول ندارم یه اقوام دار شوهرم اینقدر رفت دکتر تا خسته شد ۵ ماه رفت طب سنتی گیرش اومد بعد زندایی من ۱۰ سال بچه گیرش نمیومد اومد دارو عطاری گرفت خورد بعد ۳ ماه گیرش اومد ۱۰ سال هرچی رفت دکتر گیرش نیومد من خودم همون دارو عطاری که زندایم خورد گرفتم خوردم منم گیرم اومد اسم دارو عطاری این برز کاهو تخم شملی میل این دارو برو عصاری بگیر شبانه روز دم کن بخور من همرا این دارو عسل میکردم تو سرنگ میزدم تو رحمم این دارو دوماه برای من جواب دادا برو بگیر بخور تا خدا بخواد دامنت سبز بشه...😍 🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🎀 @delbrak1 🎀
😍 سلام منم س ۳۶همسرم ۳۸ساله مشکل من باهمسرم خیلی خانواده دوست واسه من بچهاوقت نمیزاره سرهرچیزی قهرمیکرداویل زندگی من ۲۰سال ازدواج کردم اوایل من منت کشی میکردم بخاطرزندگیم باخانوادم رفت وامدنمیکرددعواراه مینداتت ولی من باخانوادش رفت وامدمیکنم خیانت ازش دیدم درحدپیام.ناراحتی میکردم .سریک خیانت ۵سال پیش قهرکردم رفتم خونه پدرم مهرگذاشتم اجرابعد۲ماه بخاطربچهام برگشتم .شوهرم گفت اگه میخوای که من دیگه قهرنکنم بایدمهرت ببخشی منم قبول نکردم الان ۳سال توخونه بامن حرف نمیزنه رابطه جنسی داریم ولی حرفی که میخوادبزنه به بچهامیگه من بشنوم خیلی عذاب میکشم راستی من قبل اینکه مهرم بزارم اجرا۶ماه قبلش توخونه قهربودبدون کلام.هرچی درخواست کنم خریدخونه کم نمیزاره ولی کارت پول توخونه نمیزاره بایدخودش خریدکنه خرید لباس بچهام خودش منودخالت نمیده اذیت میشم تورابخدااگه میتونین منوراهنمایی کنین ممنون میشم من بخاطربچهام تواین زندگی موندم الان توارایشگاه مشغول به کارم خودم سرگرم کردم.. 🎀 @delbrak1 🎀
🌸🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون از یک بخشش و کارخیر میگه وقت زایمان جاریش..چقدر غم انگیز😔 🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون از یک بخشش و کارخیر میگه وقت زایمان جاریش..چقدر غم انگیز😔 🎀 @delbrak1 🎀
همیشه معتقدم از هردست بدی از همون دستم میگیری....ماه آخر بارداری جاریم بود و هر لحظه ممکن بود که زایمان کنه...هیچکس رو نداشت... از بچگی یتیم شده بود... باهم توی یک ساختمون بودیم..ساختمون دوطبقه برای خودمون بود...بنام من بود.. کلا تمام اموال همسرم برای منه... تااینکه یه روز جاریم تماس گرفت و گفت درد دارم... خودمو با عجله بهش رسوندم..بردمش بیمارستان... توی بخش زایشگاه گوشیش رو بمن تحویل دادند... نیم ساعت بعد با دیدن پیامی که روی گوشیش اومد دلم هری ریخت پایین... شماره ناشناس نوشته بود دخترعمو بهت تسلیت میگم غم آخرت باشه... دنیا روی سرم خراب شد آخه جاریم جز شوهرش که برادرشوهرم بود هیشکی رو نداشت.... فورا زنگ شوهرم زدم دیدم گریه میکنه.. متاسفانه روز زایمانش همسرش آسمانی شد...تصادف کرده بود... خیلی سخته که موقع تولد بچه ت شوهرت نباشه😔 روز تولد پسرش و فوت شوهرش یکی شد... خلاصه براش مادری کردم...توی اون شرایط سخت خدا نصیب هیچکس نکنه😔 طبقه بالای خونمون رو کلا به خودش دادیم...دلم نیومد که بی سرپناه بشه...آخه برادرشوهرمم هیچی نداشت... هرچیزی برای خودمم میخریدم برای اون و پسرشم میخریدم... خدا بعد از اون هزاربرابرش رو بهم رسوند..زندگیمون پر از برکت شد...همسرم مغازه خرید ‌‌یه خونه دیگه خریدیم... الان پسرش مثل پسر خودم میمونه... وقتی میتونیم خوبی کنیم چرا بد باشیم....😊😊😊 🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🎀 @delbrak1 🎀
تایم جذاب😍 🍀بیاین از عالی بودن یا شیرین کاری؛ خراب کاری ؛ سوتی دادن ؛ آشپزی،خودتون و همسرتون بگین 💓 هر حرف و چیزی که اتفاق افتاده تعریف کنین زود باشین دیگه💣 قلب‌های بلاااا 😍 شوتینگ کنین برام 📲📱👇👇 @saraadmin1
❌❌ دوستان جدیدمون خیلی خیلی خوش اومدین😍 کنارمون بمونین ،از تجربه های همدیگه استفاده کنیم😍🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا