eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 والدین عزیز مانع ازدواج فـرزندانتان نشوید این روزها مـد شده هرگـــاه صحبت از خواستگاری و ازدواج پیش می آید، پدر و مادر خصوصا والدین دختران، می گویند: «فرزندمان می خواهــد درس بخواند».👣 این حرف مخالف اسلام و عقل و حتی مخالف میل و خواسته درونی فرزندان تان است. می دانید که هر لطـــمه ای به اینها بخورد، دودش مستقیم در چشم خودتان میرود. متوجه باشید معمولا فرزندانتان، خصوصا دختران خجالت می کشند که صریحا بگویند «همسر میخواهم»، حتی ممکن است از روی حیا جواب منفی هم بدهند اما در درون شان غوغایی برپا است. پس با بهانه گیری، جلــوی پای آنها سنگ اندازی نکنـــید و آنها را فدای خواســته های خودتان مثل رسیدن به درجات علمی بالا و برگزاری مراسم های تشریفاتی، نکنید. 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🍃🍃🍃 #روایت_ناشناس 👇👇👇👇
من کلاس هشتم بودم امتحان داشتیم نوبت اول بود بارونم میومد مامان منم دم در مثل همیشه وایسادع بود با ریحانه دوستم اومدیم بیرون مامانم گیر داده بود چتر باز کن منم که لجباز و عاشق بارون گفتم نه نمیخام و اینا یهو ی پسریو دیدم دم مدرسه پیش جوب وایسادع بود جامدادیم افتاد نمیدونستم داداش صمیمی ترین رفیقمه اینقدر محوش شدع بودم حتی متوجه شباهتشونم نشدم سرشو تکون داد سلام داد بدون اینکه حرف بزنه زل زده بودیم بهم منم سلام دادم بعد یهو ریحانه جلو مامانم گفت هول نشو هنوز وایساده رفتیم سمت خونه هامون همه تازه دیدم با رفیقم میاد فهمیدم داداششه من اول اول اول عاشق چشاش شدم🙂 هیچوقتتتتتتتتم یادم نمیره اون صحنه رو سرشو میندازه پایین چشاش بالاس نگا میکنه دقیقا اونجوری بود سه سال عاشقش بودم و اون عاشق یکی دیگه بود تا دختره با یکی دیگه ازدواج کرد منم واسه اینکع نزارم این ناراحت بمونه رفتم بهش اعتراف کردم🥲 الان دوسال از اعترافم میگذره و اون ذره ای منو دوست نداره اما من هنوز دوستش دارم و باید تظاهر کنم به نداشتن همه فهمیدن اما اون نمیخواد... حتی براش کتاب هم نوشتم و ملت پیش چاپ شد و دادمش بیرون همه خوندن غیر از اون... دلش شکسته و دل منم شکوند دعا کنید برسیم چون میتونم دل شکستشو ترمیم کنم🖤 🎀@delbrak1🎀
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 آیا زن خانه دار، زن موفق نیست؟ خانه داری یا شاغل؟؟؟ @saraadmin1 جواب بدین😍😍
🎀سیاست های زنانه🎀👠 تاحالا از خودت سوال کردی چرا مردا با دوست صمیمیشون خیلی شادن و زیاد میخندن؟ اما تو خونه با زنشون نه❓👇👇 تو اکثر زندگیا همچین چیزی پیدا میشه که خانم ناراحته و میگه همسرم بیشتر وقتش رو با دوستش میگذرونه و .... خب چرا ؟؟ 🤔🤔 تنها دلیلش اینه 👇👇 مردای دیگه مدام بهشون غررر نمی زنن😠 و از نکات منفی نمیگن بلکه کمتر نکته سنجن و بیشتر دوس دارن شاد باشن و از زندگی لذت ببرن. ❗️مردا کلا" بی خیال تر از زنا هستن❗️ 👈خانما غررررررر نزنیدددد، نکات منفی رو هی نگید ❌ خب خانمی که توخونه غر بزنه باید انتظار دور شدن همسرش از خودش رو داشته باشه ❤ 🎀@delbrak1🎀
❤️🍃❤️ ❣هر زنی که در خانه همسرش، به قصد اصلاح چیزی را از جایی بردارد و در جای دیگر بگذارد ♻️ خداوند عزّوجلّ به او توجّه می کند 👈 و هرکس خداوند مهربان به او توجّه کند، او را عذاب نمی کند.‼️ 📚امالی صدوق، ص411 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 موقع ازدواج پسرمه .. سلام بر مدیر محترم گروه من خانمی ۵۰ساله هستم یه پسر دارم موقع
عزیزم به اون خانومی که گفتن پسرشون مذهبی هست ولی نماز نمیخونه بگید نماز نمیخونه ولی تو محرم وصفر نذری میده فایده نداره،اسمشم میزاره مذهبی،اصلا امام حسین براچی شهید شد بخاطر اسلام بخاطر حق وباطل اینا هنوز معنی مذهبی بودن نمیدونن اونوقت میخوان دختر مردمم بدبخت کنن 🎀@delbrak1🎀
سلام وقت بخیر عزیزان و ممنون بابت کانال خوبتون من عاشق کانالتونم وقتی کسی نیس باهاش حرف بزنم و آروم شم میام کانال شما این باره سومه خیلیییی ممنونم ازتون دلم خیلی گرفته هرشبم با گریه میگذره کلن تو خودمم اما کسی نمی‌فهمه من دوساله با یکی رابطه دارم همه می‌دونن ما باهمیم من خیلی دوسش دارم اگه نباشه خودمو میکشم خودشم می‌دونه اما من وقته بهم بی توجهی می‌کنه قبلنا کل روز باهم حرف می‌زدیم یکم ناراحتم میکرد زود از دلم در می‌آورد اما الان تو روز جوابمم ب زور میده بهونشم اینه ک بدون اجازه رفتم هیئت امام حسین 😔اما قبل چن بارم اینجوری میکرد درس جوابمو نمیدادی دنبال دعوا بود بعدش بهم میگف درکم کن تو خونه مشکل داریم صب تا شب سره کارم خسته میشم ولی الان خیلی ناراحتم می‌کنه درس جوابمو نمی‌ده زنگ نمیزنه بهم میگه می‌خوام آدم شی 😢من حتی وقتی ناراحتم بودم ب روش نیاوردم اما خودش می‌دونه حالم بده ب روش نمیارع ولی من هیچ وقت نزاشتم ناراحت شع تورو خدا راهنماییم کنین دیگه طاقت ندارم شب حالم انقد بد بود داشتم خودکشی میکردم لطفاً بگین چیکار کنم ولی نگین ولش کن من بدون اون میمیرم 😔😔😔😔 ببخشید طولانی شد❤️😔 🎀@delbrak1🎀
سلام میخام ازتون کمک بخام شما بگین چیکار کنم خیلی خستم هنوز23سالمه و داره عمرم قطره قطره پای یه مرد بی مسئولیت و خانواده بی عرضش هدر میره شوهرم تو خدمت سربازی هست ولی کلا آدم ظعیغیه دیگه واقعا دارم ازش زده میشم کاراش اعصاب منو خورد میکنه آخه مگه سربازی چقدر از آدم رمق میگیره که اون باید از ظهر که میاد بخوابه تا الان که 11شبه بخدا آبرومو جلو خانوادم برده به دل سنگین معروف شده خانوادتن اینجورین همشون ساعت 12شب میرن مهمونی روز صداق طی کنیم همین کارو کردن به شدت رو مخن مامانش اگه 5روزم بخوابه بیدارش نمیکنه همش تو خوابه بخاطر این کاراش از زندگی عقب افتاده نگین مشاوره نگین همسرداری مومنانه هزار بار براشون سوال پرسیدم یه کلمه هیچی نگفت آخه من باید چیکار کنم تروخدا یکی بهم بگه دیگه خسته شدم 😭😭😞 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت بیست و ششم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 با یاداوری حبیب اشک هام شدت گرفت و گفتم اون رفته شهرشون مادرش م
قسمت بیست و هفتم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 به کمک طلعت از پله ها بالا رفتم و پا توی خونه گذاشتم. مامان و طاهره به اندازه ی اون باهام مهربون نبودن و حتی نگاهمم نکردن. کاملا مشخص بود که حسابی از دستم دلخورن و حالا حالا ها قراره باهام قهر بمونن. بعد از حموم طلعت به اتاقم اومد و گفت رفتار مامانو طاهره رو به دل نگیر اونا هم یه جورایی حق دارن کم به خاطر تو کتک نخوردن ولی خب زود فراموش میکنن.جلو رفتم و گفتم ابجی ول کن این حرفارو من توی زیر زمین که بودم یه فکرایی با خودم کردم. یعنی اینطوری بگم که من فکر نمیکنم این جریانای اخیر اتفاقی باشه. طلعت با تعجب پرسید یعنی چی؟ گفتم یعنی میگم چطور ممکنه که دقیقا روزی که حبیب رفت احسان اومد خواستگاری من و توی اون یک هفته همه چی انجام شد و من عقد کردم؟ و روز بعدش حبیب برگشت؟ طلعت با قیافه ی بهت زده گفت خب چی میخوای بگی؟ گفتم یعنی بابا از رابطه ی ما خبر داشته و عمدا این کارو کرده؟ طلعت دستشو تکون داد و گفت چطور ممکنه اخه بابا اگه میفهمید شماهارو میکشت. گفتم من نمیدونم چطور ممکنه ولی حتما یه چیزی هست که بابا کاری به من و حبیب نداشت و اون نقشه رو کشید. طلعت بدتر از من توی فکر فرو رفت ولی هیچکدوم جوابی برای سوال های توی ذهنمون پیدا نمی کردیم.عصر بابا که به خونه اومد اصلا از اتاق بیرون نرفتم فقط گوش هامو تیز کردم تا حرف هاشونو بشنوم. چیزی از اومدنش نگذشته بود که گفت مریم شام ابگوشت بذار شب مهمون داریم. مامان در جوابش گفت کی به سلامتی؟ بابا جواب داد ابجیم اینا میان قراره بیان ماهچهره و ببرن.صدای طلعت بلند شد و گفت کجا ببرن بابا؟ بابا جواب داد ببرن خونشون پیش شوهرش باشه.باید قبل از این که مارو بی ابرو کنه بفرستمش بره. 🎀@delbrak1🎀